ابتدای این ماه چند روز عجیب رو گذروندیم، چند روزی که هرچی طاقچه را بازمیکردیم به یک صفحه خالی میرسیدیم...
به امید روزی که از سر های خالی رها شیم...
این ماه سراغ کتاب صوتی خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک و با صدای آرمان سلطانزاده رفتم. انتظاری بجز بینقص بودن کار نداشتم و صدالبته انتظاراتم برآورده شد. تقریبا شکی ندارم آرمان سلطانزاده، بهحق بهترین راوی کتاب صوتی ایران هست.
خوشه های خشم داستانی عمیق و پرمعناست خواننده رو به قلب آمریکای دوران Great Depression میبرد. این اثر جان اشتاینبک شمایی از قدرت و بزرگی روح انسانها در مقابل سختیهاست. درعین حال این کتاب نمایشی از یک جریان و مبارزه اجتماعی هم میتونه باشه که تا امروز هم میشه اتفاقات اینچنینی رو شاهد بود.
در حاشیه طوفانهای گردوغبار و نابرابریهای اقتصادی، این رمان داستان سفر خانواده جود رو دنبال میکنه. جود ها مجبور به ترک مزرعهشون در اکلاهما شدن و اونها راهی سفری پرچالش به بهشتی موعود یعنی کالیفرنیا میشن. جسارت اشتاینبک در روایت داستان ستودنی بود و با ذکاوت تمام داستان خانواده جود رو با بیعدالتی های اجتماعی اون دوره زمانی ترکیب کرده.
صبر و تحمل خانواده جود در برابر سختی ها همزمان هم الهامبخش بود و هم بسیار دلخراشه. این سفر نمایی از وضعیت اسفبار یک مملکته و تصمیم این آدم ها برای رسیدن به زندگی بهتر، روحیه قوی خودشون رو برای بقا را به رخ میکشن. در کنار این داستان در فصول مختلفی در طول کتاب روایت متفاوتی از حقیقت تاریک رویای آمریکایی رو میبینیم.
نگارش اشتاینبک واقعا ستودنیه. تجسم زنده و حقیقی از مناظر، احساسات و چالش هایی که هرکدوم از شخصیتها تجربه میکنن، همه چیز بسیار قابل لمس و ملموسه. بسیار از مفاهیم عمیق کتاب مثل نابرابریهای اقتصادی، کرامت انسانی و اختلاف میان دارا و ندار همچنان امروز هم مفهوم دارن و قابل لمس هستن.
اگرچه خوشه های خشم واقعیتهای سخت زندگی در دوران Great Depression رو به تصویر میکشه، اما نشانههای امید و همدلی هم به وفور در کتاب دیده میشه. روابطی که خانواده جود با مهاجران همسفر خودشون دارن، تاکید کتاب به اهمیت همبستگی رو در مواجهه با سختیها روشن میکنه.
شایده ویژه ترین صحنه این رمان برای من آخرین صحنه اون باشه که به مخاطب نشون میده در تاریکترین لحظهها، همدلی و مهربانی میتونه راه رو روشن کنه...
«بعد دیگه هیچ مهم نیس. بعد دیگه تو تاریکی میگردم، همهجا میگردم ـ هرجا که نیگاه کنی. هرجا که مبارزه هس، تا آدمای گشنه بتونن شکمشونو سیر کنن، منام اونجام. هر وقت یه پلیس یه نفرو کتک میزنه، منام اون جام. کاش کیسی میدونس که من مثل همون بچهها که وقتی عصبانی میشن و هوار میکشن شدهام عین همون بچههایی که وقتی گشنهان چون میبینن شام حاضر شده از خوشحالی میخندن و هر وقت که مردم ما همون چیزاییرو بخورن که خودشون بار آوردهان و تو خونههایی زندگی کنن که خودشون ساختهان. بله، من اونجام، میبینی؟ خدایا، منام دارم عین کیسی حرف میزنم. خیلی بهش فکر میکنم، گمونم بالاخره یه روز میبینمش.»