سلام به همه
من مدت طولانی نبودم، قطعا منظورم این نیست که تو سیارهی دیگهای بودم، نه!!! راستش رو بخواهین حس و حال نوشتن نداشتم، خیلی چیزهای مختلف ذهنم رو درگیر کرده بود و هنوز هم خیلی چیزهای دیگه هست که باید باهاشون پیش برم تا حلشون کنم ...
خُب به جای حاشیه رفتن بریم سر اصل مطلب (ادعای فرهنگ) تا (فرهنگ سازی)
همین ابتدای نوشتهم بگم که منظور من بخشی از افراد جامعه ست، نه همهی افراد، قطعا ما خودمون بهتر میدونیم که به چه دسته، روش یا سبکی تعلق داریم و من بیشتر میخوام اینجا مثالهای مختلفی بزنم تا شاید اونجایی که دوزاریمون کجِ، صاف بشه و بتونیم شماره درست رو بگیریم :)
در این مقوله که همه ما میدونیم، ایرانی جماعت ید طولایی در این موضوع داره و یکی از تــــــَـــــــک ستارههای آسمونِ ادعای فرهنگی رو ما مال خودمون کردیم و مثل خورشید تو این موضوع میدرخشیم، حالا چرا !؟ چون در هر زمینه، بخش، بحث، سخن یا موضوعی میخواهیم ورود کنیم یا با کسی مباحثه داشته باشیم (منظورم یکی با ما ایرانی جماعته)، اولین چیزی که میگیم این هست که ما ایرانیا فرهنگ شصت میلیون هزار فلان و بهمدان سالهای داریم که نگو و نپرس، اما هنوز نمیدونیم به اون میگن تاریخ یا جامع ترش تاریخ تمدن ایران، نه فرهنگ
فرهنگ یا همون Culture به صورت خلاصه میشه این متنی که زیر میزارم و بعد ترجمه ش رو هم مینویسم و در موردش گپ میزنیم.
Culture is a word for the 'way of life' of groups of people, meaning the way they do things.
فرهنگ واژهای ست برای 'روش زندگی' گروهی از مردم، یعنی روشی که آنها یک کار (روند) را انجام میدهند.
خوب اگر به همین یک جمله بسنده کنیم، میتونیم متوجه بشیم که جامعه ما فرسنگها با چیزی به اسم فرهنگ فاصله پیدا کرده، چون کارها رو اونطوری که ادعا میکنیم انجام نمیدیم و از گذشتگانمون الگو نگرفتیم، به دور و برمون نگاهی ساده بکنیم میبینیم که رحم، مروت، انسان دوستی، زیبا دیدن، زیبا گفتن و زیبا زندگی کردن رو سالهاست فراموش کردیم، هر کسی در روزمرگری یا بهتر بگم روزمُردِگی خودش فرو رفته!!!
(بخشی از) مردم وطنِ من رو افرادی تشکیل دادند که دوست ندارن مسخره بشن، اما همدیگر رو مسخره میکنن، از نژادپرست یا نژاد پرستی بدشون میاد، اما به بدترین شکل ممکن نژاد پرست هستند چون فقط فکر میکنن خودشون برتر هستند، توهم اینکه آریایی و فلان و بهمان هستند رو دارند، بدون اینکه حتی یک مطالعه کوچولو داشته باشن، به باقی اقلیتها و مردم کشورهای دیگه وصله میزنن، دور و برت رو نگاه کن ... خوب نگاه کن و ببین این دیالوگها چقدر برات آشناس؟!
- این یارو کارگر افغانی رو ببین ... اوههه، چه سیاهه!!! ... چینگ چنگ چون، مسخره چشاشو شبیه ژاپونیاس و هزاران واژه و مثل که واقعا جای تاسف داره و من به شخصه دلم به درد میآد!!!
- خپل، خیکی، چهارچشم، دراز، نی قلیون و هزارتا واژه برای مسخره کردن بقیه!!!
- یارو یا خودش دزده، یا باباش یا پدرجدش ...
اینقدر از این حرفا و خزعبلات بصورت روزمره میگیم و میشنویم که عادی شده برامون، بحث اقلیتها هم که داستانی جداست که واقعا موشکافی اون یه مطلب دیگه میخواد، چندتا مثالش رو میگم، آبادانی خالی بند، مشهدی شمع دزد، اصفهانی کنس (خسیس) و هزارتای دیگه
به نظرم بهتره به خودمون برگردیم و مطالعه کنیم، روش جدید و مثبت انجام کارها رو بازبینی کنیم و انجامش بدیم تا بتونیم فرهنگ بسازیم، چون چیزی که از گذشته س باید ازش درس بگیریم و بهبودش بدیم و باهاش امروز و آیندهمون رو اصلاح کنیم، کشورهایی که از لحاظ جامعه جهانی با فرهنگ و تمدن هستند هیچ وقت در هیچ کجا داد نمیزنن که ما با فرهنگیم، خیلی ساده س وقتی میخواهیم بگیم بنظرمون بهترین و قانونمندترین افراد جهان مربوط به چه کشوری هستند چندتا کشور بیشتر تو لیستمون نمیان، وقتی میخواهیم بگیم پیشرفته ترین و ... هر دفعه یک اسم یا چند اسم کشور و تمدن میآد سر زبونمون...
باید یاد بگیریم واقع بین باشیم و از کثافت فرهنگی (منظورم لجن زاری در توهم فرهنگ) با کمک هم بیاییم بیرون و با پاک کردن دست و صورتمون از فریب داشتن فرهنگ، جامعهای جدید بسازیم که در اون همه باهم یکسان هستیم و چیزی یا کسی به چیزی یا کسی پیشی نداره، با هم مهربون باشیم. به هم لبخند بزنیم و بزاریم بقیه ما رو سرلوحه خودشون قرار بدن، افراد دیگه قضاوت نکنیم، پیش داوری نکنیم، بخاطر ظاهر آدمها، روش صحبت کردن، رنگ پوست و هزاران پارامتر دیگه، آدمها رو دسته بندی نکنیم...
همیشه بهترین راه یاد گرفتن، تمرین کردنه، از همین امروز شروع کنیم، تمرین کنیم، صبح که از خواب پا میشی، اول از همه خودت رو تو آیینه ببین و ایرادهات بازنگری کن،چون هیچ کدوم از ما بی نقص نیستیم، همه ما ایراد داریم، پس سعی کنیم به این واقعیت برسیم که همه میتونن نقص یا ایراد داشته باشن، اما همه دوست داشتنی هستند، همه میتونن باهم برابر باشن اگر بخواهیم، هیچکس مادرزاد دزد، قاتل، جانی و هزاران برچسب دیگه به دنیا نمیاد، این جامعه و فرهنگ قالب اون جامعه است که اون رو تبدیل میکنه به چیزی که امروز هست.
یک مثال چند خطی میزنم و تمام :
میگن بابایی داشت میمُرد و بچههاش رو جمع کرد و گفت یه نصیحت میکنم بهتون، من عمرم رو هدر دادم، چون از بچهگی تا چهل سالگی تلاش کردم تا چیزی (فردی) بشم که بتونه دنیا رو تغییر بده، اما دیدم یکنفره نمیشه، از چهل سالگی تا پنجاه سالگی زور زدم که کشورم رو بهتر کنم و تغییر بدم اما نشد، بعد تمام زورم رو زدم که شهر، محله م و ساختمونی که توش هستم رو بهتر کنم و در انتها دیدم هیچی نشد، چندسال آخر زور زدم خونه و خانواده رو درست کنم که الگوی خوبی بشن اما بازم نشد، قافل از اینکه اگر از ابتدا فقط برای بهتر شدن رفتار و کارهای خودم وقت و زمان میزاشتم امروز میتونستم دنیا رو تغییر بدم.
تنها چیزی که باید بهش باور داشته باشیم و روش حساب کنیم، فقط و فقط خودمون هستیم، خودِ بهترت رو بساز!