اگر تازه با من همراه شدی، پیشنهاد میکنم از ابتدا مطلب من رو بخون، برو به بخش اول و از اونجا شروع به خوندن کن ?
میبخشی، تاخیر نسبتا طولانی از نظر خودم برای انتشار بخش آخر داشتم، علت اون رفتن من به ایران و انجام کارهام بصورت فشرده طی سه روز و بیمار شدنم و بازگشت مجدد به خونه و استراحت طولانی من برای بهبودم بود ? یه جورایی از مزایای رفتن به وطنِ شاید!!! شاید هم بقول بعضی از عزیزان، خارجی شدم و نازک نارنجی ? خوب دیگه وقتشه بریم سر اصل مطلب ...
همیشه این گوشه کنارا، تعطیلات منتظرمون نشسته (البته تو ایران این تعطیلات از حالت نرمال خارج شده و بیش از حد زیاده)، تعطیلاتی مثل سالِ نو، روزِ مادر، روزِ پدر، روزِ فلان و هفتهی بهمدان، قطعا اینا همون زمانایی هستند که ما برنامه ریزی کردیم برای هدیه دادن، هدیه گرفتن و نشون دادن عشق و دوست داشتنمون به دوستان و عزیزامون ??❤️
این درسته که من میگم هدیه دادن یکی از زبانهای ابراز عشقِ، اما این درست نیست که ما به مصرف کنندهی صرف تبدیل بشیم و اینطوری فکر کنیم که: "چون من عاشقِ تو هستم، پس اینجا هستم تا اون وسیلهی گرون قیمت و براق رو برات بخرم تا نشون بدم چقدر عاشقتم" خوب، این عشق به کالاست نه عشق واقعی !!!
هدیه دادن در تعریف لغوی یعنی معامله کردن، اما عشق یک معامله نیست، عشق فراتر از زبان و داراییهای مادی ست، چون تعریف عشق بوسیله افکار و اقدامات و اهداف ما قابل درک و نمایش هست.
منظور من از هدیه دادن، به اشتراک گذاشتن پیامی است که از صمیم قلب من به اون باور دارید و حمایتش میکنید. همه ما می خواهیم به زندگی افرادی که به اونها اهمیت می دیم کمک کنیم، و گاهی اوقات این شامل خریدن هدیه ای برای اونا میشه که قدردانش خواهند بود، نه از روی تعهد، بلکه از روی میلشون به ارزش افزوده ای که فکر میکنند داره.
اما اغلب، یک هدیه فقط یک میانبر آسونه، چیزی که واقعا نداره، تاثیر بعنوان یک عملِ یک عملِ واقعی بعنوان عشق. از نظر عقلانی، همه ما میدونیم خریدن یک الماس گران قیمت، دلیلی برای وفاداری ابدی نیست. تعهد، اعتماد، درک - اینها نشانه های واقعی وفاداری و فداکاری هستند.
شاید جاناتان فرانزن این موضوع رو به بهترین وجه گفته که : «عشق یک همدلی بی انتهاست، مکاشفه قلبی است که هر لحظه و هر تپش اون با ضربان تو میتپه، داشتن یک شخص خاص که شادی اون حس واقعی شاد بودن رو به تو میده و حاضری بخشی از وجودت رو بخاطرش رها کنی.»
این بدین معنی نیست که لزوماً مشکلی تو خرید وجود داشته باشه. هدیه دادن به یک شخص، با تداعی اینکه اون هدیه لزوما نشون دهنده عشق شماس، بیشتر شبیه یه دروغ فانتزیه، پس خودتون رو گول نزنید - عشق اینطوری کار نمیکنه، در عوض با کسی که دوستش داری مشارکت کن.
و اگر هدیه بهترین راه برای مشارکته، اجازه نده مینیمالیسم سد راه تو بشه و بجاش قانون هدیه دادن رو وارد زندگی مینیمالت بکن، این قانون میگه، تا میتونی از هدایای فیزیکی اجتناب کن و تا جاییکه میشه از بهترین هدیه که همون مشارکت کردنه استفاده کن.
بهترین هدیه میتونه تجربیاتی باشه که با هم بدست میارید، مثل بلیت یک کنسرت، غذا پختن ویژه تو خونه، بلیت یک نمایش موزیکال یا تئاتر، صبحونه ویژه در رختخواب، مشت و مال دادن، گرفتن وقت سالن ماساژ، پیاده روی دونفره یا خانوادگی، رفتن به یک جای جدید بدون هیچ برنامه، گذروندن یک شب با صحبت کردن بدون حواس پرتی، آرایش کردن، بازدید از جشنواره چراغها، تماشای طلوع خورشید، رفتن به اسکی، سوار تیوپ شدن تو برف، رقصیدن، بردن فرزندانت به باغ وحش، ساختن یک غروب زیبا تو چهارشنبه سوری، تماشای غروب زمستون با خوردن سیب زمینی زغالی که تو زغالای منقل پختی ...
چه تجربیات دیگهای می تونی به کسی که به اون اهمیت می دی بدی؟ خاطرات و تجربیاتی که بین شما پیوند ایجاد میکنه و این پیوند رو تقویت میکنه.
فکر نمیکنی این تجربیات باعث میشه تا بهتر بفهمی که حسهای این چنینی ارزشش خیلی بیشتر از مادیاته !؟ فکر نمیکنی اینطوری ارزش عزیزانت بیشتر حس میشه؟ و اونها بیشتر ارزش تو رو میدونن؟؟ من به شخصه سعی میکنم تا تجربیات و خاطرات رو به کسایی که دوستشون دارم هدیه بدم.
یا اگر احساس میکنم که نیاز به دادن یک هدیه یا کالای مادی دارم، ترجیح میدم کالای مصرفی هدیه کنم - مثل یک بطری نوشیدنی، یک شکلات تلخ لذیذ، یا یک بسته قهوه خاص، چون هر چه میدم عمدی انجام میشه.
نکته مهم قانون مینیمالیستیه هدیه دادن اینِ که بعد مدتی متوجه میشی قبلا داستان هدیه دادنت برای جبران زمانی بوده که با بقیه نگذروندی و از سر تعهدت هدیه میدادی تا جبران اون زمان سپری نشده باشه، مثل یک کروات، یک جفت دکمه سر دست یا یک دستکش خاص.
معمولاً با خودم خیلی فکر میکردم برای چیزی که میگرفتم و این بیشترش احساس وظیفه بود که باید یه چیزی بخرم، هر چیزی ! هدف چیه؟ دادن این هدیه خاص؟ آیا کسی که هدیه رو میگیره واقعا با داشتن اون هدیه ارزشی بدست میاره؟ آیا واقعا به وجود اون هدیه نیاز داره؟ اینها سوالات مهمی هستند، اما ما به ندرت میپرسیم، چون جایی برای پرسیدن و علامت زدن سوالاتمون نداریم، سریع میریم سراغ چیزایی که فکر میکنیم چون گرونن، چون خوشگلن حتما با ارزشن، مثل زیورآلات جدید و ...
این تعطیلات، بدون فکر به چیزی که بنظر هدیه میاومده، خاطره و تجربه جدید بسازید، هدفتون این باشه که واقعا حستون رو هدیه بدید، هدف اصلی ایجاد کردن یک خاطره خوب و یک لبخند واقعیه ?
زمانیکه واقعا متوجه شدین که بهترین روش هدیه دادن چیه، همونقدر مهمه که اهمیت هدیه گرفتن درست رو هم بدونید و اینجاست که قانون گرفتن، هدیه گرفتن که قانون آخر منِ به کار میاد.
اساس این قانون بیشتر به شکل شهودیه و شما سورپرایز میشید، یعنی اگر با طرز فکر یک مینیمالیست هدیه میخواهید، باید به یک هدیه خوب فکر کنید.
منظورم فکر به هدایای گرون قیمت یا درخواست هدایای گرون قیمت نیست، بلکه باید به افرادیکه دوستشون دارید و دوستتون دارن و تمایل دارن براتون هدایایی فیزیکی بگیرن، ذهنیتتون رو بگید و درست راهنماییشون کنید، نه اینکه بخواهید به هرکسی که برای شما هدیه گرفته "نه" بگید، بجاش "بله" بگید به هدیه درست و بجا
به مردم یا دوستاتتون بگید، دوست دارید کجا برید، کافی شاپ یا رستوران یا حتی پارک جنگلی برای قدم زدن یا حتی خیریهای برای کمک کردن به نام شما، یا هر تجربهای که دوست دارید با دیگران شریک باشید، شاید جایی واقعا وسیلهای مهم لازم داشته باشید که جایگزین کردید و یا نیاز دارید باشه و به قانون و طرز فکر مینیمالیستی شما آسیبی نمیزنه
آیا واقعا این هدیه شفاف و مثبت، حس بهتری به شما نمیده؟ بجای اون همه هدایای بیخودی و بلااستفاده مثل کروات و جواهر و طلا و ... ؟؟؟