اغلب، دارایی های مادی ما بیشتر از آنچه تصور می کنیم استرس ایجاد می کند.
همونطور که بیشتر و بیشتر تحت فشار خریدای گذشته قرار می گیریم، نارضایتی تا زمانی که به نقطه جوش برسیم ادامه داره. اما لازم نیست منتظر بمونیم تا دما بیشتر بشه تا براش یه کاری بکنیم.
توی یکی از همایشهای مینیمالیست، یکی از حضار سوال خودش رو اینطوری پرسید: «من با ذخیره کردن تعداد زیادی مقاله و مطلبِ خونده نشده تو تلفنم مشکل دارم. من اونارو یکی یکی ذخیره می کنم، هر مقاله از نظرم یه چیزیه که فکر میکنم میخواهم بخونم، اما همیشه همینطوری روی هم جمع میشن.» و در آخر هم گفت ...
من صدتا مقاله خونده نشده دارم و این باعث میشه استرس بگیرم!
جواب برگزار کننده همایش (رایان) این بود که: "اگر همه اونها رو همین الان حذف کنی چه احساسی پیدا میکنی" و «فکر میکنی پشیمون میشی یا احساس آرامش میکنی؟»
طرف جواب داد و گفت: "من هرگز به حذف اونها فکر نکردم، اما فکر می کنم احساس آرامش می کنم."
رایان در جوابش گفت: "پس بیا همهشون رو حذف کنیم. درست همین الان."
چند نفر اون وسط شروع کردن به جو دادن و یهو جمعیت شروع کرد به فریاد زدن اینکه: پاک ش کن، پاک ش کن، یالا زود باش پاک شون کن «دی-لیت-ایت! Dee-leet-it! دی لیت!»
دقیقا توی همون گیر و دار، با اینکه دیوید به وضوح ترسیده بود، روی «حذف همه» کلیک کرد و خلاصصص !!!
همه مقالههای خونده نشده سوت شد رفت هوا ...... اون بعدا به یکی از مجریهای برنامه زنگ زد و گفت: فکر نمیکردم با پاک کردن چندتا مقاله، اینقدر احساس آرامش به من دست بده، مرسییییی.
در حالی که منطقی بنظر میاد که بهم ریختگی دیجیتالمون رو از بین ببریم، آیا نباید همین کار رو با داراییهای مادیمون هم انجام بدیم؟ چون هیچ کدوم از ما یک وسیله نمیخریم که بعدا کلی چیزی تو انبار روهم تلنبار بشه! خرید یک وسیله، بصورت هیجانی به ما یه حس شادی میده، اما در درازمدت ذهنمون رو درگیر و متلاشی میکنه.
به همین دلیل قانون خودسوزی یا همون احتراق خود به خودی رو ابداع کردن و بنظرم خیلی باحاله و با یک سوال ساده شروع میشه: اگر فلان چیز یهو سوت بشه بره، آیا حس آرامش میکنم یا نه؟ اگر همچین چیزیه، به خود اجازه بده تا سریع از شرش خلاص بشی.
نکته خندهدارش اینه که، این قانون میتونه برای هرچیز مادی یا حتی دیجیتال و جالبتر از اون، شغل یا روابط هم عملی بشه.
این سوال؛ واقعا ارزش پرسیدن تو تمام زمینههای زندگیمون رو داره، چون کمک میکنه ببینیم چی به زندگیمون ارزش اضافه میکنه و چه چیزی نه، اونهاییکه نه رو باید حذفش کنیم بره .... بیخودی تو مخی نباشن. ?
یک فرضیه قدیمی هست که میگه، خونهای که در حال سوختنه، فقط چیزهای مهمت رو ازش بیرون ببر.
مسلما تو اون لحظه برای اقلام مادی توی جهنم سوزان نمیریم، اول چک میکنیم همه چی امنه، یعنی اولویت عزیزامون، حیوانات خونگیمونن که نجاتشون بدیم و مطمئن بشیم که اونها سالمن و جاشون امنه.شاید، شاید بعدش بریم دنبال عکس، هارد دیسک یا میراث خانوادگی، البته موارد دوم واقعا مهم نیستن، شاید همهشون تو آتیش بسوزن، اما اولویتمون (خانواده و عزیزامون)❤️ در امنیت هستن.
توی یکی از صحنههای فیلم Heat با بازی رابرت دنیرو تو نقش نیل مک کاولی، میگه «به هیچ چیزی اجازه نده، تا جلوی بیرون رفتنت از خونه رو بیشتر از ۳۰ ثانیه بگیره، البته من شباهتی به کاراکتر فیلم ندارم،? چون اون آدم بدهی فیلم بود، اما واقعا با احساساتش موافقم، تقریباً هر چیزی را که وارد زندگیمون میکنیم، مثل: داراییها، ایدهها، عادات و حتی روابط - باید بتونیم توی یک لحظه از اونها دور بشیم.
قطعا خیلی از شما با این عقیده مخالفیت و میگید عقیده مزخرفیه، اما میخوام بگم که برعکس چیزی که میگید، آمادگی برای دور شدن، شکل نهایی مراقبت کردنه، اگر کالاهای فیزیکی جدیدی بخرم، باید مطمئن بشم که معنا و حس تعلق زیادی به اون نمیدم؛ اینکه بتونم دور بشم به این معنیه که هرگز به وسایلم خیلی وابسته نمیشم و عدم دلبستگی به چیزها، زندگی رو برای من انعطاف پذیرتر میکنه و مملو از فرصت.
وفاداری تا جایی خوبه، که باعث بشه همیشه خودت باشی، اما اگر یک روز دیدی شبیه یه موجودی عجیب شدی، وفاداری به مادیتات یا حتی روابط، احمقانه س.
من یاد گرفتم که اگر ایده یا عادت جدیدی رو در پیش بگیرم، اینکار رو انجام بدم چون پتانسیلی برای بهتر کردن زندگیم داره. ایده جدید من، آینده جدید من رو شکل میده، در مورد عاداتمون هم همینطور. با گذشت زمان ایده های من تغییر میکنه، بهتر میشه، گسترش پیدا میکنه، عادتهای فعلیم با عادتهای قبلیم عوض میشن و به رشد من کمک میکنن. آمادگی ما برای از بین بردن ایدهها یا عادتهامون به این معنیه که تمایل داریم رشد کنیم، داریم هر لحظه نسخه بهتری از خودمون رو دنبال میکنیم.
تجربه یکبار شکست در زندگی مشترک، باعث شد بفهمم که اگر رابطه جدیدی رو وارد دنیام میکنم، باید عشق رو با احترام و مهربانی و مهمتر از همه با صداقت و راستی به دست بیارم، چون زیاد دیدم و خودم تجربه کردم که طرف ۵ سال نقش بازی کرده بود.
من باید انتظار این رو داشته باشم که هر لحظه طرف مقابلم من رو ترک کُنه و برای بهتر شدن زندگی بدون من، پیش بره، پس هر دوی ما (پری و من) سخت تلاش میکنیم که به رابطهمون کمک کنیم تا نیازهای هم رو بهتر درک کنیم، باید مراقب هم باشیم، بیشتر باهم حرف بزنیم.
این اصول - عشق، ارتباط، تفاهم، مراقبت - اعتماد رو ایجاد میکنن، که در دراز مدت ارتباط رو قوی تر میکنه، متناقض بنظر میرسه، اما تمایل به دور شدن، پیوند ما رو با دیگران تقویت میکنه. موضع معکوس - زنجیر شدن به دلیل تعهد به یک رابطه - صادقانه نیس، وفادارییه کاذب که از آرامش مقتعی زاده میشه.
قطعا استثناهای واضحی برای این قاعده وجود داره، تلاشهایی که نمیتونیم به راحتی اونها رو رها کنیم، مثل: یک ازدواج، یک شراکت تجاری، یک شغل، یک علاقه، نکته مهم اینه که تا حد امکان کمتر استثنا داشته باشیم.
خیلی مهمه بفهمیم که واقعا حتی این استثناها هم استثنا نیستن. ازدواج هم به پایان میرسه، مثل یک شغل. افراد بیکار میشن و علاق هم تو طول زمان تغییر میکنه. اگر چه نمیتونیم تو - ۳۰ ثانیه سریع - از این چیزها دور بشیم، در نهایت میتونیم زمانی که این موقعیتها دیگه به درد نمیخورد، از اون خارج بشیم.
هر چیزی که به زندگیم اجازه میدم، عمدا وارد بشه. اگر خونه من شعله ور بود، چیزی وجود نداره که بتونم اونو جایگزین کنم، همه عکسها اسکن میشه، تمامی فایلها رو میشه یکجایی بکاپ گرفت. یعنی من دقیقا آماده م که هر لحظه، تقریبا از هر چیزی - حتی نزدیکترین افراد به من - دور بشم. انجام این کار از رشد مداومم محافظت میکنه و روابطم رو بهتر میکنه، این کمک میکنه که هر دو طرف به یک زندگی رضایت بخش و معنادار کمک کنن.
سی.اِس.لوئیس ۵۰ سال پیش خیلی واضح و شیوا گفت: " اجازه نده شادیه تو، به چیزی وابسته بشه که ممکنه از دستش بدی "
در دنیای مادی امروزمون، دنیایی پر از ترس، حرفهای اون بیشتر از هرزمان دیگهای مناسب و بجا بنظر میاد.
بخش آخر رو میتونی از اینجا بخونی، مرسی که وقت گذاشتی و با من همراه شدی، خوشحال میشم نظرِت رو بدونم ?