یه چی پیدا کردم با روح و روان آدم بازی میکنه...
خدایی برای چند دقیقه برید به فضای مورد علاقه زندگیتون و این آهنگ رو گوش بدید. اینقدر آرامش بخشه که تمام مشکلاتتون حتی برای چند دقیقه هم که شده از یادتون میره.
شام مهتاب از داریوش رو میگم. از آلبوم گل بیتا. با اینکه خیلی آهنگ قدیمی نیست ولی حس و حال خوبی داره و فضاش منحصر به خودشه و هیچ جای دیگه ای چنین حس محشری رو از یه آهنگ دریافت نکردم.
خلاصهاش کنم پیشنهادم اینه که گوش بدیدش. بخشی از متنش رو براتون مینویسم:
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گل ها به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشق رو مهآسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من...
تا گفتم کی هستی؟ تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب...
قسم خوردی بر ماه که عاشق ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق ترینی...
همون لحظه ابری رخ ماه و آشفت
به خود گفتم ای وای... مبادا دروغ گفت...
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه؟؟؟ هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه؟؟؟
هنوز هم تو شب هات اگه ماه و داری من اون ماه و دادم به تو یادگاری
من اون ماه و دادم به تو یادگاری...