سلام دنیا!
من تصمیم گرفتم بعد سالها دست دست کردن وبلاگ نویسی رو شروع کنم. اون هم وقتی که دیگه حتی شبکههای اجتماعی هم از تازگی درومدن و بازهی توجه ادمها به زور ۱۰ ثانیه هم نمیشه(لعنت بر تو زاکربرگ!)
اما اشکال نداره! من برای بار هزارم تصمیم گرفتم زندگیم رو جمع و جور کنم، به سلامت ذهن و جسمم برسم و روابط و شغل و مسائلم رو بهبود بدم. آره شاید شبیه کتابهای زرد روانشناسی باشه. خب کمی هم هست. ولی این شبیه امادگی برای رفتن به جنگه!
من برای ایندهی خودم برنامهای ریختم که شبیه اعلان یه جنگ تمام عیار بر علیه اریستوماخهی(اسم مستعار من!) امروز هست. هیچ کدوم از راه و روشها و عادتها و کارهایی که الان انجام میدم در جهت ارزوها و برنامهی ایندهی زندگیم نیست و انقدر مدت طولانی شده وا دادم که دیگه اصلا باورم نمیشه بتونم از پس یه تسک ساده تو دفتر برنامه ریزیم بر بیام!
اره درسته، من بعد از فارق التحصیل شدن از رشته و دانشگاهی که دوست داشتم زندگی رو ول کردم چون شاید دچار افسردگی شده بودم، شاید خودم رو پدا نکرده بودم و شاید لوس بودم!
زندگی یه جاهایی بهم سخت گرفت و یه جاهایی نه. خانوادهام همیشه ساپورتم کردن و شاید زیادی!
نمیدونم!
ولی تنها چیزی که میدونم اینه که من باید مسئولیت زندگی خودم رو به عهده بگیرم. هیچ راهی جز این نیست. این سالهای گذشته هر بلایی که میخواستم و میتونستم سر جسم و روانم اوردم و از همه بدتر خودم پیش خودم بی اعتبار شدم. انگار اولین و اصلی ترین هدف من اینه که خودم رو دوست داشته باشم. بدون توجه به نتایجی که میگیرم و دستاوردهام در زندگی.
ولی من باید به خودم ثابت کنم که میتونم. وگرنه این لوپ بی انتها خواهد بود ، من در بزرگترهای خودم دیدم که اگر زندگی رو رها بکنی یه روزی به خودت میای و میبینی روی تخت بیمارستان افتادبی و هیچ کاری نکردی!
غر زدن بسه، سربار دیگران بودن بسه، بی پولی و نگرانی دائمی از شرایط مالی بسه. واقعا بسه، همش بسه.
من باید و باید باید مسئولیت زندگی خودم رو به عهده بگیرم.
دوست دارم اینجا از فلسفهي رواقی یادی کنم که احتمالا ازش بیشتر خواهم خوند و دربارهاش بیشتر حرف خواهم زد. حرف این فلسفه هم همین چیزهایی هست که گفتم.
من میترسم و حق هم دارم ولی باید انجامش بدم.
باید ورزش کنم، خواب منظم داشته باشم، مطالعه کنم، فعلا دور اخبار و سوشال مدیا رو خط بکشم، غذای درست بخورم، ادمهای سمی رو حذف کنم و رفتارهای سمی خودم رو کنار بذارم. من دیگه نباید غر بزنم، غیبت کنم و بحثهای هزار بارهی تکراری و پیش بکشم.
من باید زبان انگلیسیم رو به حد عالی برسونم و مدرک ایلتس بگیرم. باید وب دیزاین رو کامل بلد باشم و پروژه فریلنس دلاری باهاش بگیرم، باید وزنم و بیارم پایین و عادت به سبک زندگی سالم داشته باشم، باید ژورنالینگ کنم و اینجا گزارش کارم رو بنویسم.
من باید دنبال دانشگاه و رشتهی خوب برای مهاجرت باشم. من باید برم و دنیا رو بگردم. باید !
هیچ نشدنی وجود نداره، هیچ ناامیدی وجود نداره، هیچی!
من باید از محتوای بد، موسیقی بد، فیلم بد و ... دوری کنم!
باید!
هیچ راه دیگهای وجود نداره.
من باد عادتهای بدم رو کنار بذارم.
امشب ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ میخوام بشینم و برنامهي دقیق بریزم. اول دونه دونه میوفتم به جون دورههایی که خریدم و همه نصفه نیمه مونده. همه رو تموم میکنم و ازشون استفاده میکنم. بعد برنامه ریزی میکنم برای کارهایی که باید بکنم و کم کم روتینم رو درست میکنم.
هیچی نباید جلوی راه من رو بگیره. هیچی!
همت بلند دار که نزد خدا و خلق
باشد به قدر همت تو اعتبار تو