دو، سه روز پیش یه روم کلاب هاوسی بود که به تلاش کاوه گودرزی عزیز مدیر عامل جهش برگزار شد و بعد از مدتها تقریبا خیلی از مدیران ارشد سرمایه گذاری خطر پذیر حضور داشتن که تعدادیشون تو عکس بالا مشخص هستن. با توجه به دادههای ارائه شده سال ۱۴۰۰ بیشتر ۱۰۰۰ میلیارد تومان توسط فقط همین شرکتها سرمایهگذاری شد. قطعا این عدد در مجموع میزان سرمایهگذاریها شاید عدد خیلی بزرگی نباشه ولی با توجه به اینکه این آمار فقط برای شرکتهای حاضر در این روم بودن قطعا میزان سرمایهگذارهای اتفاق افتاده خیلی بیش از این هست شاید تا ۲ برابر این عدد هم باشه، اما یه سری نکته بنظرم اومد که باید مفصلتر راجع بهش صحبت بشه و فکر میکنم این صحبت کردنها میتونه خیلی از مشکلها رو حل کنه و هم ما و هم استارتاپها هم در زمانمون صرفه جویی بشه. هم تجربه بهتری رقم بخوره و هم شاید بخشی از مشکلات اکوسیستم کمتر بشه.
موضوع اول: اینکه چرا خیلی از این سرمایه گذاریها و اتفاقات خوبی که میتونه امیدبخش باشه رسانهای نمیشه و اعلام نمیشه. حالا میتونه از خبر جذب سرمایه باشه تا میزان سرمایهگذاری و ارزشگذاری و حتی مطالب بیشتر مثل مدت زمان جذب سرمایه و موارد مشابه چون فکر میکنم میتونه خیلی انگیزه ایجاد کنه.
موضوع دوم: همه شرکتهای سرمایهگذاری با ورودی تیمها (منظورم درخواستهای سرمایهپذیری هست) مشکل دارن، هم از جهت تعداد درخواستها هم از کیفیت تیمها و بنظرم این مسئله کم و بیش در دنیا هم وجود داره، چون نقش سرمایه انسانی خیلی مهم هست و اوضاع سرمایه انسانی تو ایران که فاجعه هست و توی دنیا هم سرش دعواست و به همین دلیل فکر میکنم به صورت جدی باید تعامل درستی بین شرکتهای سرمایهگذاری، دانشگاهها و نهادهایی مثل معاونت علمی و صندوق نوآوری شکوفایی شکل بگیره که بشه تو بخشهای مختلفی مثل آموزش، ارائه فرصتهای سرمایهگذاری به افراد کارآفرین شکل بگیره. عمده اشکال ما تو این بخش این هستش که دائما سعی میکنیم مدلهای خارجی رو توی ایران کپی کنیم، این موضوعی به خودی خود اگر با هدف بررسی کردن مدل و دستاوردهاش باشه خیلی هم خوبه ولی نباید این موضوع رو یادمون بره که اصولا ما به دلایل زیادی نمیتونیم برنامههای بلند مدت بچینیم و واقعا مدلسازیمون باید طوری انجام بشه که هر ۶ ماه یکبار بتونیم عملکرد خودمون رو ارزیابی کنیم و در صورت نیاز مدل رو بهینه کنیم، تقریبا میتونم بگم خیلیها این کار رو انجام نمیدن و صرفا مدلهای خارجی رو کپی میکنن یا مدلهایی که بهینه میکنن امکان مقیاس نداره و احتمالا برای تیمهای محدودی کار میکنه.
موضوع سوم: اتفاقاتی مثل merger & acquisition بسیار کم میافته و اون اتفاقهایی که چه مثبت چه منفی انجام میشه به عنوان یک کیس استادی بررسی نمیشه. من از گذشته تجربه ۲-۳ تا ادغام رو داشتم و یه نقطه ضعف مشترک بین همه اونها میبینم، شاید مهمترینش این باشه که در بخش فنی و زیرساخت تیمهای استارتاپی ۲ اشتباه عمده انجام میدن:
اشتباه اول این هست که زیر ساختهای یک محصول خیلی قابل انتقال به یک تیم فنی بیرونی نیست، یعنی زیر ساخت طوری طراحی و توسعه پیدا کرده که برای یه تیم فنی دیگه بسیار آنبرد شدن روی این زیرساخت سخت، هزینهبر و زمانبر هستش و قطعا این چالش خیلی بزرگی هست، چرا چالش بزرگ؟ به این دلیل که عموما در بخش خرید زیرساخت یا استارتاپی که زیرساخت ارزشمندی داره، برای طرف دوم هدف تسریع در زمان توسعه بازار به جای زمانگذاشتن روی توسعه و از طرف دیگه پایین آوردن هزینه تولید فنی با حداقل بدهی فنی هستش و عموما اگر این ۲ تا هدف تحقق پیدا نکنه انگیزهای هم برای خرید و ادغام نیستش مگر هدف حذف رقبا و یکپارچگی بازار باشه که اون هم اصول و قواعد خودش رو داره که شاید توی اون بخش چالش کمتر باشه و در اون سطح اتفاقهایی مثل ادغام تخفیفان و نتبرگ، بیمیتو و ازکی رو تجربه کردیم.
اشتباه دوم تفکر کارآفرینان یا تولید کنندگان محصول با هدف فروش و رهایی از کار هست. عموما در زمان فروش یک محصول با هر هدفی، تیم فنی و مدیر محصول (صاحب محصول در آینده) تعهدی بر دوره خدمت و توسعه اون محصول بر اساس نیاز خریدار و یکپارچه سازی زیر ساخت بر اساس ترم قرارداد هست. خیلی از تیمها رو دیدم که فقط و فقط به دنبال فروش و جدایی هستن و توی این حالت من ندیدم هیچ معامله و توافقی در نهایت اتفاق بیافته. در مورد این موضوع با توجه به اینکه اتفاقهایی که در چند سال گذشته افتاده کم نبوده واقعا تجربه ارزشمندی هست که از توافقها و مدلهای موفق، داستانهاشون رو بشنویم هم از سمت کارآفرینها و هم از سمتسرمایهگذاران یا خریداران.
فکر میکنم در حال حاضر اکوسیستم استارتاپی به این جنس داستانها و انتقال تجربهها زیاد احتیاج داره و میتونه این داستانهای موفقیت و شکست هر کدوم انگیزههای جدی رو به افراد بده و جسارت خیلی از افراد رو بیشتر کنه.
موضوع چهارم: این بخش شاید ادامه موضوع دوم باشه،تیمکم، جسارت و بلند پروازی کم بخشی از کارآفرینها. عموما مدلهای موفق رو که توی دنیا بررسی میکنی نقش دانشگاه و اکوسیستم دانشگاهی بیش از اندازه پر رنگ، به اندازهای که شاید اگر اکوسیستمهای دانشگاهی نبودن احتمالا خیلی از استارتاپها هم نبودن. ایران هم از این بخش مستثنی نیست و خیلی از استارتاپهای امروز موفق از دل دانشگاهها در اومدن، حالا چرا دانشگاهها؟ به این دلیل که عموما دانشجوها فرصت سعی و خطای بیشتر دارن و میتونن با توجه به زمان و دسترسیهایی که دارن سریعتر محصولشون رو تولید کنن، سریعتر امتحان کنن، سریعتر اشتباهاتشون رفع کنن و نیاز مشتری رو پیدا کنن و درنهایت سریعتر رشد کنن، اما برای اینکه این اتفاق به درستی بیافته نقش خود دانشگاهها خیلی خیلی پر رنگ و عموما خود مراکز رشد دانشگاهی نقش جدی تو این فرایند بازی میکنن. متاسفانه به هر دلیلی که خود این دلایل جای صحبت بسیار داره (کم بودن بودجه دانشگاهها و بسیاری موارد دیگه) باعث این موضوع شده که بخش عمدهای از فضاهای مراکز رشد یا به اجاره شرکتهای خصوصی در بیاد یا به صورت فضای کار اشتراکی به اجاره استارتاپها که البته این موضوع فواید خودش رو داره اما بزرگترین اشکال این فرایند این موضوع هستش جلوی مقیاسپذیری رو میگیره و در نهایت هر شرکت فقط به فکر برطرف شدن نیازهای خودش هست و طبعا چون به دنبال مدیریت ریسک هست فضای سعی و خطا برای دانشجوها کمتر میشه. محیط دانشگاهی باید فضای ریسک کردن رو برای کارآفرینها محیا کنه و بزاره اون انگیزه افراد تو محیط واقعی سرازیر بشه، با همه بحثهای مهاجرت و چالشهای این چنینی جدی معتقدم که اگر این فضا به درستی کار کنه میتونه این انگیزه رو برگردونه.
در نهایت سر دیگه این طیف برمیگرده به شتابدهندهها، یکی از مهمترین کارهایی که شتابدهنده در دنیا انجام میدن پیدا کردن آدمهای مناسب برای کارآفرینی هست. خیلی از مواقع افراد ممکن تیم یا فرد خوبی باشن با ایده نه خیلی خوب ولی توانمندی این افراد رو شاید بشه در قالب مصاحبه و موارد این چنینی کشف کرد و خیلی مواقع هست ایدههای خوب با تیم غیر متمرکز یا بلند پرواز و طبعا حالتهای دیگه. یکی از مهمترین کارهای شتابدهندهها پیدا کردن این افراد و هدایت به مسیر درست هستش، مسیر درست عموما به معنی نیازسنجی بهتر مخاطب برای طراحی بهتر محصول در دوره شتابدهی و تبدیل کردن مدل کسب و کار کشف شده به یه مدل کسب و کار مقیاس پذیر. در حال حاضر متاسفانه خیلی از شتابدهنده توی این مسیر فعالیت نمیکنن. بنظرم یکی از دلایل عمده بالا رفتن ریسک شتابدهنده با توجه به مدل کسب و کارشون هست که نهایتا تا الان خیلیهاشون نتونستن خروج داشته باشن و در نهایت برای تامین هزینههاشون برای توسعه با چالشهایی روبرو بودن. به خصوص در حال حاضر تامین سرمایه بذری در مقیاس بالا با توجه به هزینههای جاری خیلی کار سخت، پیچیده و زمانبری در مقیاس بالا هستش و همینطور فرایندهای شرکت داری برای شتابدهنده خودش کار خیلی سخت و زمانبری هست که واقعا نیاز با تغییر بخش از قوانین جاری به خصوص برای بخش قراردادی و قوانین حاکمیت شرکتی هست.
از طرف دیگه تیمهایی که عموما خوب هستن بنابر دلایل مختلفی خیلیهاشون دیگه به شتابدهندهها مراجعه نمیکنن و مستقیم خودشون یک مسیری رو طی میکنن و دنبال سرمایهگذارهای خطر پذیر میرن و از طرف دیگه سرمایهگذارهای خطر پذیر هم خیلیهاشون دارن تو مرحله پیش بذری سرمایهگذاری میکنن که در نهایت یک موازی کاری پیش میاد بین فعالیتهای شتابدهندهها و سرمایهگذارها که نتیجش نبودن تیم خوب برای شتابدهنده و از طرف دیگه بالا رفتن نرخ شکست سرمایهگذارهایی که تو پیش بذری سرمایهگذاری میکنن هست، به این دلیل که عموما خیلی از استارتاپها مسیرشون رو پیدا نکردن و پول سرمایه گذار رو هزینه میکنن که مسیرشون رو پیدا کنن و خیلیهاشون هم در نهایت پولشون تموم میشه بدون اینکه اهرم رشدشون رو پیدا کرده باشن و به همین دلیل سرمایهگذارهای راند بعدی هم برای سرمایهگذاری مجدد ورود پیدا نمیکنن.
این حرفها خیلی ادامه دار هستش و بنظرم واقعا شاید صفحههات زیادی بشه در این مورد نوشت یا ساعتها صحبت کرد چرا که شاید بعد از سالهای به اصطلاح این چرخدندههای اکوسیستم شکل گرفته ولی به صورت درستی روی هم قرار نگرفتن. نوشتن این متن بهونهای بود برای درس آموختههای خودم از صحبتهای صورت گرفته و برداشت شخصی من و امیدواری این صحبتها ادامه دار باشه و قطعا به همت خودمون هم احتیاج داره. تشکر میکنم از کاوه عزیز و امیدوارم بیشتر و موثرتر بتونیم این جلسات رو داشته باشیم.