تو دوران آموزشی سربازی دوستایه خوبی پیدا کردم که با دوتاشون بیشتر از بقیه صحبت میکردم و بچه ها بشدت اهل کتاب بودن مخصوصا ممد رضا که باعث شد من ۳ تا کتاب بخونم تو این دو ماه ( زیاده ) یه کتاب بهم معرفی کرد به نامه مزرعه حیوانات از جورج اورول ( که پیشنهاد میکنم شما هم بخونید )
تویه این کتاب خوک ها برتری بیشتری نسبت به بقیه حیوانات دارن و حالا داستان چیه؟
این که خلاصه خوکا میان تو مزرعه انقلاب میکنن و میشن رهبر مزرعه و همه حیوانات عشق میکنن
دوتا خوک بودن که می شدند یه جورایی رهبر حیوانات که یکی ناپلئون بود و اسم دیگری اسنوبال…
ناپلئون دنبال انقلاب بود و اسنوبل علاوه بر انقلاب میخواست حیوانات پیشرفت کنن و دلیل اصلی حمایت حیوانات از این انقلاب این بود که دیگه نمیخواستن غذاشون ،تخم مرغ هاشون، شیرشون و … توسط انسان ها مصرف بشه
خلاصه اسنوبال همینجوری دنبال پیشرفت بود برای همه حیوانات برعکس ناپلئون …
داستان اساسی از جایی شروع میشه که اسنوبال مکرر مقابل ناپلئون می ایسته و میگه این کارایی که داری میکنی اشتباهه ! مثل چی ؟ شروع میکنه دوباره تخم مرغ ها رو میفروشه به ادما و جیره غذایی رو همشو میده به خوکا و …
اسنوبل میاد یه آسیاب بادی طراحی میکنه که همه حیوانات باهم بتونن درستش کنن و دیگه برای جمع کردن غلاتشون اذیت نشن
شبش ناپلئون ۴ تا سگ دست آموز( البته بهتره بگم خوک آموز که جان بر کف ناپلئون هستن) میندازه دنبال اسنوبال و اسنوبال از ترس پا به فرار میزاره
( بالاخره اسنوبل مخالف سیاست های ناپلئون بود )
و از اینجا به بعدش جالبه ! که به حیوانات میگه اسنوبال خیانت کار بوده من خودم میخواستم اسیاب بادی رو بسازم اسنوبال طرح منو دزدیده و یا وقتی غلات و جیره زود تموم میشد میگفت اسنوبال شب که شما خواب بودین اومده از سوله دزدی کرده یا کلا هر اتفاق شوم و بدی رو مینداخت تقصیر اسنوبال که البته اخرشم خوده ناپلئون با ادما نشستو برخاست کرد …
حالا علت اساسی حرفی که زدم چیه؟؟
همه ما تویه یه سری شرکت کار میکنیم ( کاری ندارم که مملکت خودمون همین داستان مزرعه حیواناته ) که دقیقا این داستان داره پیاده میشه برای مثال به اقای ایکس میگی دوست عزیز من میخوام برم مرخصی یا سیستم من مشکل داره یا … بعد اون دوست عزیز میاد به شما میگه اره باید برم با فلانی صحبت کنم ببینم میشه کاری انجام داد یا نه ( همون مدیر بالادستیش)و بعدش میاد میگه اره گفت نمیشه تقصیره اونه من تمام تلاشمو کردم! در صورتی که حتی تا دمه در اتاق طرف هم شاید نرفته باشه یا یه مثال دیگه : طرف دومین روزه که یک سمت رو گرفته و چنتا کارمند داره و برای بدست اوردن این سمت دقیقا مثل ناپلئون رفتار کرده که اره بیام بهترینا میشه فلان میشه بهمان میشه در نتیجه وقتی به اون سمت رسید بد ترینا شد به جای بهترینا :)
هر شخصی هم بگه من اینو تجربه نکردم قطعا که تو ایران یا کار نمیکنه یا جز 1 درصده خود من به شخصه جاتون خالی نباشه چندین بار در شرکتای گوناگون لمس کردم این موضوع رو ....
در اخر هم خوکا هرچقد هم لایه گل باشن ، کثیف باشن و غذای نامطلوب بخورن داخل مزرعه برتری دارن
در اخر حتما کتاب رو بخونید