برنامهنویسی رو از سال ۹۱ شروع کردم. با جاوا شروعش کردم و بعد از مدتی رفتم سراغ برنامهنویسی اندروید با همین زبان. تو همون شروع کار، چنان به برنامهنویسی علاقهمند شدم که روز و شب کد میزدم و میخوندم. اون زمان، نه کسی رو میشناختم که ازش بپرسم، نه از این گروه مروها تلگرامی بود که بتونم توش سوالاتم رو مطرح کنم.
توی اندروید به قسمت ارتباط با سرور که رسیدم، یکم گنگ بود برام. مجبور شدم PHP رو یاد بگیرم تا بتونم اطلاعات رو روی سرور ذخیره کنم. برای دیتابیس هم رفتم سراغ MySQL و بعد از مدتی تونستم چندتا فایل PHP بنویسم و با برنامه اندرویدی اطلاعات رو رد و بدل کنم. هر چی بیشتر یاد میگرفتم، بیشتر غرق این دنیا میشدم. از بس که به این کار علاقه داشتم، تصمیم گرفتم رشته دانشگاهی کامپیوتر رو انتخاب کنم؛ با اینکه قبلش میخواستم مهندسی عمران بخونم.
سال ۹۳ که رفتم دانشگاه، با زبانهایی مثل ++C و #C، و طراحی صفحات وب مثل HTML و CSS آشنا شدم. به خاطر پیشزمینهای که داشتم، این درسها برام ساده بودن و راحت یادشون گرفتم. ولی به اینا بسنده نکردم. هر وقت اسم یه تکنولوژی جدید به گوشم میخورد، سریع میرفتم یادش بگیرم. اول انگولار اومد، بعد ریاکت و بعدش Vue. خلاصه تو دوران دانشگاه، هر چی اسم جدید به گوشم میخورد، میرفتم سمتش.
در همین حین، برای کسب تجربه بیشتر تو شرکتهای مختلف مشغول به کار شدم. بعدش هم سربازی رفتم و بعد از تموم شدن سربازی، دوباره تو یه شرکت دیگه کار گرفتم.
یه روز تصمیم گرفتم برای محک زدن خودم، روزمه به شرکتهای تهران بفرستم ببینم مصاحبهها چطوریه.
خودم و از لحاظ فنی به چالش بکشم ببینم چیا میپرسن.
رزومهها رو گروهی ارسال کردم و یه عالمه تماس و مصاحبه پشت سر هم اومد. جالب بود که چندتا شرکت گفتن بیا سرکار. ولی من اصلاً قصد نداشتم به تهران مهاجرت کنم.
حدود یک ماه گذشت و دوباره یه شماره ناشناس از تهران زنگ زد و گفت دنبال کار هستی؟ گفتم بله! یه مصاحبه ترتیب دادن و بعدش با مدیر شرکت درباره حقوق و شرایط صحبت کردیم. حقوق پیشنهادی چهار برابر چیزی بود که تو شهرستان میگرفتم.
هوایی شدم و تصمیم گرفتم به تهران برم. بعد از اینکه به تهران اومدم و تو شرکت جدید مشغول شدم، تو مدت یک سال و چند ماهی که اونجا بودم، از نظر فنی به اندازه چند سال پیشرفت کردم. چیزایی مثل DevOps و Golang تا قبل از اون به گوشم نخورده بود.
بچههای شرکت هم از نظر فنی فوقالعاده بودن و هم از نظر اخلاقی، عالی.دیگه این مفاهیمو به کمک اونا یاد گرفتم و رفتم سراغ مباحث پیشرفتهتر مثل میکروسرویسها، Kubernetes و ابزارهای جدید.
از اونجا که هر برنامهنویسی به فکر درآمد دلاریه، یکی از رفقا پروژهای از خارج کشور گرفت و من هم استعفا رو زدم رو میزو رفتم دنبال کار ریموت.
مجبور شدم برای جلو بردن کارای این شرکت فلاتر و AWS رو هم یاد بگیرم.
حدود یک سال و نیم باهاشون کار کردم، اما بعد به دلایلی همکاریمون قطع شد.
نتیجه این یک سال و نیم کار ریموت با درآمد دلاری، چیزی نبود جز بهم ریختن لایف استایل و افسردگی.
بعد از اون، دوباره شروع کردم به رزومه فرستادن و در نهایت تو پوزیشن CTO یه شرکت مشغول شدم. اما چون تنبلی و شبا دیر خوابیدن لنگ ظهر بیدار شدن بر من غالب شده بود و از طرفی باید تا غرب تهران میرفتم، از اینجا هم استعفا دادم.
مدتی بیکار بودم و هر چی پسانداز داشتم، خرج کردم. بعد از یه مدت فهمیدم که باید دوباره برم سر کار. تو یه شرکت جدید مشغول شدم، اما باز هم بخاطر انگیزه نداشتن و آدمهای گوشت تلخ دورم، این بار اونا گفتن که نمیتونیم باهم همکاری کنیم !
اونجا بود که به خودم گفتم: "به خودت بیا مردددد ببین کار به کجا رسیده که که دو تا آدم بیسواد بخوان بگن ما تو رو نمیخوایم!" این تلنگری شد که خودمو جمع و جور کنم.
رفتم یه شرکت دیگه ( در حال حاضر اونجام ) .
یه چهار ماهیه ساعت ۶ صب بیدار میشم میرم پارکفناوری پردیس برگشتنی باشگا میرمو یه لایف استایل درستی چیدم برا خودم
امااااااااااااااااااااااا
نکته اصلی اینجاست که واقعا حقوقایی که میدن در برابر این پارگی هایی که کشیدیم عمر ۱۰ ساله ای که شبانه روز پا این کار گذاشتیم خیلی ناچیزه.
دیگه حوصله اینو ندارم چشم بدوزم به سر ماه ایا حقوق بدن ایا ندن دیر بدن زود بدن.
حوصله اینو ندارم بشینم رزومه بفرستم بلانسبت یه شاسگولی بیاد بگه DDD چیه Yagni چیه KiSS چیه در نهایتم بگه حقوق چقد میخوای بگم 80 تومن طرف بره دیگه پیداش نشه.
استارت اپ زدن و این چیزام که تو ایران آب در هاون کوبیدنه.
خارج از کشورم والا برا ادم نریدن ( به شخصه هیچ علاقه ای به مهاجرت ندارم ).
همه این حرفا رو گفتم که بگم، اگه به عقب برمیگشتم، هیچوقت وارد این رشته نمیشدم. شاید میرفتم مکانیکی یاد میگرفتم، یا یه فستفودی میزدم. هر کاری، جز برنامهنویسی.
میدونم که اولش برنامهنویسی خیلی هیجانانگیزه. کد مینویسی و اجرا میکنی، به خودت افتخار میکنی میگی من چقد خفنم. اما اگه بخوای واقعاً یه software engineer بشی، باید کلی سختی بکشی. به نظرم، این سختیها رو اگه تو یه صنعت دیگه سرمایهگذاری کنی، خیلی موفقتر خواهی بود.
نویسنده: یه برنامهنویس که این راه رو رفته.