سپتامبر امسال پایان ماه ها انتظار و لحظه شماری صنعت سینما برای بازگشایی سینماها بود. در سرتاسر جهان لیستی طولانی از سالن های سینما وجود داشت که بعد از آغار همه گیری کرونا هیچ هیجان بزرگی را در فروش تجربه نکرده بودند. البته در تابستان ۲۰۲۰ یک افت نسبی در آمار مبتلایان کرونا را شاهد بودیم که به سینماها اجازه داد با محدودیت هایی Tenet آخرین فیلم کریستوفر نولان را اکران کنند. فیلمی که توانست همه ویژگی های خوب و در عین حال بد سینمای نولان را تا حداکثر ممکن جلو ببرد و هیجان خوبی به سینمابازها بدهد.
اما بعد از اکران Tenet و فروشی که شاید کمتر از آن چه که امید میرفت بود. بسیاری از فیلم های بزرگی که به خاطر کرونا از اکران فاصله گرفته بودند مجبور شدند عقب نشینی کرده و صبر کنند تا فرصت بهتری برای اکران فیلم ها فراهم شود.
این فاصله زمانی به این معنی بود که سینماها عملا فیلم شاخصی برای اکران نداشتند و صنعت سینما سخت ترین و چالشی ترین روزهای ممکن را سپری می کرد. استودیوی وارنر برادرز اعلام کرد که قصد دارد فیلم هایش را همزمان با اکران در سینماها روی سرویس استریمینگ HBO max هم منتشر کند. این تصمیم عملا به این معنی بود که مخاطبان می توانستند تعدادی از بزرگترین فیلم های سال ۲۰۲۱ مانند Dune (تل ماسه) . ماتریکس ۴ و موارد دیگر را به جای سینما روی سرویس استریمینگ ببینند. در این هیاهو صنعت سینما بیش از هر زمانی نیازمند فیلم های قوی و دیدنی ای بود که مردم را به سالن های سینما بکشانند.
در چنین بازاری که نیازمند یک فیلم بزرگ برای فیلم دوستان بود نهایتا نوبت این رسید که آخرین فیلم جیمز باند اکران شود. آخرین فیلم جیمز باند که با عنوان باند ۲۵ روند تولید خودش را شروع کرده بود روند سخت و پیچیده ای را طی کرد تا به تولید برسد. دانیل کریگ در سال ۲۰۰۶ با کازینو رویال کاراکتر باند را برای مخاطب امروزی بازآفرینی و به روز رسانی کرد و توانست جامعه جدیدی از هوادارها را به سمت این فرنچایز جذب کند. موفقیت کریگ البته فراز و نشیب هایی هم داشت. Quantum of Solace که سال ۲۰۰۸ به اکران رسید نتوانست حتی نزدیک به کیفیت کازینو رویال باشد. اما بعد از این موضوع ورق برای کریگ و فرنچایز ۰۰۷ برگشت . با اکران اسکای فال که به فروش بیش از یک میلیارد دلار رسید و نظر مثبت هواداران و منتقدها را به خود جلب کرد بار دیگر دانیل کریگ و تیم پشت پرده فیلم در موقعیتی برتر بودند. اما تاریخ تکرار شد و بار دیگر Spectre در سال ۲۰۱۵ علیرغم این که بودجه ای بالا و جاه طلبی های بزرگی برای فرنچایز داشت نتوانست به خوبی فیلم پیشین خودش باشد. اما چیزی که Spectre را از هر زمان دیگری جالب تر میکرد این واقعیت بود که ظاهرا در اواخر روند ساخت این فیلم دانیل کریگ در یک مصاحبه عنوان کرده بود که ترجیح می دهد مچ دستان خودش را ببرد تا این که بار دیگر نقش جیمز باند را بازی کند. این اتفاق به این معنی بود که بسیاری شک داشتند او حاضر باشد مجددا برای ایفای نقش جیمز باند به سینما برگردد.
اما پس از همه این فراز و نشیب ها حالا فیلم انحصارا روی پرده ی سینماها در سراسر جهان قرار گرفته است. فیلمی با بودجه تولید ۲۵۰ میلیون دلاری و ۱۰۰ میلیون دلار بودجه تبلیغاتی که مسلما می تواند جرقه ای بزرگ برای روشن کردن مجدد آتش صنعت سینما باشد. این فیلم آخرین فیلمی است که دانیل کریگ در آن نقش جیمز باند را ایفا میکند و به عنوان خداحافظی او با این نقش خواهد بود. در نتیجه بسیار مهم است که بینندگان با چه خاطراتی با او و مجموعه فیلم هایش خداحافظی کنند. پدیده ای که در حد شخصی هم برای من مهم است چرا که کازینو رویال اولین فیلم جیمز باندی بود که در زندگی خودم دیدم و به سبک خیلی از یوتیوبرها می توانم بگویم با تماشای جیمز باند دانیل کریگ بزرگ شده ام.
فیلم از همان لحظات اولیه شروعی زیبا و درگیر کننده دارد و در همان دقایق اول شخصیت منفی خودش با بازی رامی مالک را با شروعی درگیر کننده و پر تعلیق که با موسیقی و سینماتوگرافی زیبایی همراه است به بیننده معرفی می کند. یکی از ويژگی های محسوس زمانی برای مردن نیست تاکیدش بر حرکت به گذشته در خط داستانی فیلم های باند با بازی دانیل کریگ است. این ایده ارتباط داستانی بین وقایع تمام فیلم ها برای دنیای باند ایده ی جدیدی بود. وقایع Quantum of Solace مستقیما خط داستانی کازینو رویال را ادامه داد. در ادامه همین نگاه اسکای فال هم وقایع فیلم قبلی را لحاظ میکرد و در نهایت Spectre شاید شدید تر از هر فیلم دیگری در این مجموعه از دنیای سینمایی مارول الهام گرفت و سعی کرد نشان دهد وقایع تمام فیلم های قبلی با زنجیره ای به یکدیگر مربوطند. زمانی برای مردن نیست هم این مسیر را ادامه می دهد و در همان ابتدای فیلم بازگشتی به مرگ وسپر عشق اول باند در کازینو رویال دارد. در آغاز فیلم باند که با مدلین دوران زندگی رومانتیکش در بازنشستگی را سپری می کند به اصرار مدلین به یک روستای زیبای ایتالیایی می رود تا ضمن تعطیلات با حضور سر مزار وسپر لیند و عبور از او گذشته را پشت سر بگذارد. اما خیلی زود باند دوباره به سمت گذشته کشیده می شود و مجبور است مسیری را سرشار از فراز و فرود را طی کند. در این مسیر دوست سابق باند فلیکس لایتر هم او را درگیر ماجرایی جدید برای تعقیب کاراکتر منفی فیلم می کند.
زمانی برای مردن نیست از همان آغاز می داند که مخاطب از یک فیلم جیمز باند چه چیزی می خواهد. لوکیش های متنوع و بسیار زیبا. اکشن درگیرکننده و خوش ساخت و نفس گیر و موسیقی خوب. صحنه تعقیب و گریز اول فیلم با ماشین کلاسیک DB5 باند در بکگراند زیبای یک روستای ایتالیایی سرشار از شات های زیبا. اکشن خیره کننده و بازی های احساسی و زیبا از کریگ و Lea Seydoux است. تیتراژ آغازین فیلم بسیار زیبا و خوش ساخت است و آهنگ تیتراژ فیلم از بیلی ایلیش تناسب خوبی با داستان و فضای فیلم دارد. بازیگری دانیل کریگ در فیلم عالی است و شاید در کنار اسکای فال بهترین بازیگری او باشد. حضور او در صحنه های اکشن فیلم هم خوب است (هرچند نباید انتظار چیزی شبیه فیلم های جان ویک را داشته باشید). علاوه بر صحنه تعقیب و گریز آغازین فیلم یک صحنه لانگ شات بسیار عالی که در آن باند از پله های یک برج بالا می رود و یک صحنه درگیری طولانی در یک جنگل مه آلود هم زیبا و دیدنی هستند.
بقیه بازیگران فیلم هم حضور قابل قبول و دوست داشتنی ای دارند و بازی ضعیف کسی توی ذوق نمی زند. آنا د آرماس در فیلم عالی است هرچند حضورش در فیلم آنقدر کوتاه است که بیینده متعجب میشود آیا حضور اون در این فیلم زمینه چینی برای حضور او در فیلم های آینده جیمز باند است یا واقعا یک نقش بسیار کوتاه بوده است.
حضور کاراکتر نومی با بازی لاشانا لینچ یکی از موضوعاتی بود که پیش از اکران فیلم تاثیر زیادی روی حواشی اطراف فیلم داشت . چرا که گفته شده بود او نقش مامور جدید جیمز باند را بازی خواهد کرد. برخلاف برخی ری اکشن ها در فضای مجازی کاراکتر او هیچ جنبه فمنیستی نداشت و رابطه ای رقابتی اما دوستانه با باند داشت و تعامل های بین آنها دیدنی بود.
در نهایت باید کوتاه هم به بازی رامی مالک به عنوان شخصیت منفی فیلم بپردازیم. حضور رامی مالک در فیلم لزوما کوتاه نیست و زمان نسبتا خوبی در فیلم حضور دارد. رامی مالک به خوبی توانسته یک شخصیت آسیب دیده و رنج کشیده را تصویر کند که در اثر وقایع تلخ گذشته اش حالا جویای انتقام است. از لحاظ ظاهری هم با گریم عالی و لهجه و فن بیانی خاص کاراکتر او به یاد ماندنی است. اما در نهایت انگیزه ها و اقدامات او عمق و معنای خاصی ندارد و کلیشه ای است. مشکلات نقش رامی مالک بیشتر از این که تقصیر بازیگری او باشد تقصیر فیلم نامه فیلم است که خلاقیت خاصی برای شخصیت منفی انجام نداده و یک کاراکتر بازیافتی از انبوهی از فیلم های قبلی باند را به بیننده ارایه میکند.
در جمع بندی می توان گفت این بهترین فیلم پایانی/خداحافظی ای است که یک بازیگر جیمز باند می تواند داشته باشد. بخصوص در قیاس با بازیگر قبلی جیمز باند پیرس برازنان که با Die Another Day با نقش جیمز باند خداحافظی کرد. جمع بندی و پایان بندی این فیلم بسیار خوب و زیبا و احساسی است و برای هواداران کریگ و باند بسیار عاطفی و درگیرکننده خواهد بود.