عموم هواداران سینما و فیلم بازها این روزها مسلما اسم دنیس ویلنیو را شنیده اند. کارگردان خوشنام و با سلیقه ای که چندین فیلم خیلی خوب مثل Prisoners و Blade Runner 2049 را سابقا کارگردانی کرده است. Dune فیلم جدید این کارگردان است که در سینما تماشا کردم و آنقدر خاص و ناب بود که باید حتما یادداشتی برای آن می نوشتم.
تجربه فیلم دیدن عموم مخاطبان سینما و بینندگان معمولا فیلم ها را به دو دسته تقسیم می کند. فیلم هایی که در زمان عرضه هیجان متوسط یا حتی زیادی را ایجاد کرده اند و بعد از مدتی فراموش شده اند یا به هر حال آنقدر مهم نیستند و همینطور فیلمهایی که در گذر زمان ارزش و جایگاه خود را حفظ می کنند. برای مثال فیلم هایی مثل ارباب حلقه ها یا مجموعه فیلم های هری پاتر مسلما در زمان عرضه بسیار مهم بوده اند. اما علاوه بر آن در تمام سالهای گذشته هم مهم بوده اند و جزو فیلمهایی هستند که اگر ندیده باشید مسلما بقیه با تعجب به شما یادآوری می کنند که غفلت کرده اید و باید زودتر از این ها سراغش می رفتید.
دوون هم تا حد زیادی حسی شبیه به تماشای قسمت اول ارباب حلقه ها یا ماتریکس را به بیننده می دهد. از این جهت که از لحاظ موقعیت تاریخی شما دارید قسمت اول یک سه گانه یا چندگانه مهم و تاریخی را نگاه می کنید که برای سالیان آینده ادامه خواهد داشت و بسیار هم مهم و تاثیرگذار خواهد بود. پس اگر در زمان اکران فیلم هایی مثل قسمت اول ماتریکس یا ارباب حلقه ها یا The Dark Knight کم سن و سال تر بودید و ارزش آن لحظه را درک نکردید. این بار دوون به شما این امکان را می دهد که ارزش تاریخی آن لحظه را مجددا درک کنید.
این فیلم براساس اقتباسی از کتاب (و البته در آینده مجموعه کتاب هایی) از فرانک هربرت به همین نام است که در بین هواداران اثار ادبی در ژانر علمی-تخیلی جایگاه بالایی داشته است. دنیای Dune در آینده ای بسیار دور اتفاق می افتد که انسان ها در گستره ای بزرگ از سیارات گسترش یافته اند. این سیارات و جهان ها توسط خانواده هایی بزرگ و پرنفوذ و زیر سایه یک امپراتوری اداره می شوند. داستان فیلم روی خانواده ی Atreides و درگیری های سیاسی آن ها با خانواده ی Harkonnen تمرکز دارد. ریشه این درگیری ها بر سر رقابت و اختلاف این دو خانواده بر سر سلطه بر سیاره Arrakis است که تنها سیاره ای در جهان است که در آن Spice یافت می شود. Spice اصلی ترین و کلیدی ترین عنصر در دنیای فیلم و همینطور در داستان فیلم است. این ماده در جریان فیلم به نوعی استعاره ای از نقش نفت خام در دنیای واقعی ما نیز می باشد. اما تعریف فیلم از اسپایس خیلی جامع و شامل است و هر چیزی که نیاز داستان باشد را می شود به گردن Spice انداخت. Spice به مصرف کنندگان امکان عمر طولانی و رویا دیدن را می دهد. همینطور مصرف کنندگانی که مقدار بسیار بسیار زیادی از آن را مصرف کرده باشند به درک عمیقی از ساختار کرم چاله ها و کهکشان می رسند که برای سفرهای بین کهکشانی در دنیای Dune ضروری هستند.
فیلم بسیار قوی و بسیار خوش ساخت است و تقریبا از همه لحاظ عالی عمل می کند. بازیگری ها در کل فیلم زیبا و خیره کننده است و بازیگران فیلم خیلی خوب ظاهر شده اند. طراحی صحنه ها و محیط هایی که انتخاب شده اند زیبا و متفاوت هستند و همه واقعی به نظر می رسند. برای مثال یک جور لامپ پرنده در فیلم وجود دارد که آنقدر طبیعی به نظر می رسد که فکر میکنید دوست دارید همین الان آن را در اتاق خودتان داشته باشید. یا مثال دیگرش اتاق خواب یکی از شخصیت هاست که واقعا حالتی طبیعی و باورپذیر دارد و صرفا یک چیز غیرقابل باور از فیلم های تخیلی نیست.
اما نقاط قوت فیلم در اصل سه نکته است که باعث می شود Dune بهترین و زیباترین فیلم پرخرجی باشد که در چند سال اخیر دیده ام. اولین این موارد بدون شک سینماتوگرافی کاملا بی نقص فیلم است. Dune فیلمی است که در آن تک تک فریم ها زیبا و بی نقص چیده شده اند. تمام صحنه ها شدیدا چشم نواز و زیبا هستند و فیلم این حس را تداعی می کند که دقیقا تمام کانسپت آرت ها به واقعیت تبدیل شده اند. رنگ بندی فیلم تا حد زیادی همان رنگ هایی را استفاده می کند که از تم صحرا و شن و بیابان پیروی می کنند. اما با این وجود در بسیاری از صحنه ها رنگ بندی ها زنده و متنوع و زیبا هستند.
دومین مورد مسلما بحث CGI بی نقص فیلم است. Dune هم مثل تقریبا تمامی فیلم های علمی-تخیلی برای به تصویر کشیدن صحنه های خودش نیاز به افکتهای کامپیوتری دارد. تفاوت این است که برخلاف بسیاری از فیلم های امروزی جلوه های ویژه در Dune آنقدر تمیز و حساب شده هستند که به هیچ وجه به چشم نمی آیند و در عین حال این امر هماهنگی خوبی با سینماتوگرافی فیلم دارد و صحنه هایی که شدیدا CGI هستند همچنان کیفیت هنری بالایی هم دارند.
و در نهایت نکته سوم برمی گردد به یک موسیقی متن بسیار قوی از هانس زیمر. همه هانس زیمر را به ساندترک های زیبا و باشکوهی که برای بتمن و اینسپشن و اینتراستلار ساخت می شناسند. در سالهای بعد از ساخت این ساندترک ها هم هانس زیمر بسیار پرکار بوده است اما Dune اولین باری است که هانس زیمر کاری در کیفیت برابر یا حتی بیشتر از تمام ساندترک های معروف قدیمی تر خود انجام می دهد. ساندترک فیلم در تمام صحنه های فیلم مناسب و هماهنگ است و چیزی ارزشمند به تمام صحنه های فیلم اضافه می کند. ضمن این موضوع ساندترک برای گوش دادن به صورت جداگانه از فیلم هم بسیار دلنشین است.
اما در نهایت دوون علیرغم همه کیفیت های خوبش دو نقطه ضعف کوچک و نسبتا قابل بخشش هم دارد. اول این که داستان فیلم به طوری جلو رفته و فیلم در جایی تمام می شود که در نهایت نمی توانید از زیر این حس فرار کنید که فیلمی که دیده اید کاملا جنبه مقدمه و معارفه داشته و هنوز اصل داستان برای فیلم های بعدی باقی مانده است. یک مشکل ظریف اینجا این است که اسم فیلم و تریلرها و پوسترهای آن مستقیما به این امر اشاره نمی کند که این قسمت اول یک مجموعه است. اما وقتی به تماشای فیلم می نشینید مشخصا با عبارت Dune Part 1 روبرو می شوید. چیزی که شاید برای افرادی که بلیط خریده و فیلم را در سینما دیده اند کمی شوک آور بوده است. مشکل دوم فیلم هم این است که وظیفه بزرگی برای معارفه دنیای Dune برعهده دارد پس باید با سرعتی بالا مفاهیم مختلفی که اهمیت داستانی دارند را به بیننده معرفی کند. در نتیجه بیننده ای که دقت خوبی برای فیلم به خرج ندهد احتمالا در مورد برخی موارد گیج خواهد شد.
اما این دو مشکل کوچک هم نهایتا مانع بزرگی برای موفقیت فیلم نیستند و Dune با قدرت مقدمه یک سری فیلم جدید را پیاده می کند و موفق می شود بیننده ها را برای تماشای یک قسمت دوم قانع و هیجان زده کند. اگر نقاط عطف Dune در قسمت دوم هم ادامه پیدا کنند فضا برای خلق یک سه گانه تاریخی دیگر فراهم می شود. و این بار برعکس ارباب حلقه ها و ماتریکس ما اینجا هستیم و همه چیز را در حین وقوع می بینیم!