شاید این سوال ذهن ما رو درگیر کرده باشد، چگونه یک کار را توجیه میکنیم با آگاهی بر اینکه میدانیم اشتباه است و یا نقصانی دارد؟ علل آن چیست؟ چرا باید همچین کاری کنیم؟ [ ] ساختار و وجود توجیه در وابسته بودنش به عناصر دیگست که توسط آن کار تحت تاثیر قرار گرفتن و یا باعث عدم موجودیتشان شده و برای پوشاندن این حقیقت، گزارههای نادرست انتخاب میشوند. برای مثال فرض کنید شما رفتاری در برابر کسی انجام میدهید که قبلش آگاهی داشتید این رفتار ممکن است آن فرد را اذیت کند ولی باز هم آن کار را انجام میدهید و برای آن گزارههای نادرست میآورید. مشکل اینجاست که ما حاضر نیستیم شکست یا اشتباه رو بپذیریم و یا مسئولیت کار و عمل مورد نظر را بر عهده بگیریم و یا عادتمان دادهاند که برای هر عمل دلیلی بر درستیاش داشته باشیم. همیشه در طول دوره رشد خود تحت این فشار بودهایم که کار درست انجام بدهیم در صورتی که کار درست معنای خاصی برای این جهان و طبیعت ندارد! به راستی چه کاری درست است که مجبور میشویم برایش گزارههای طولانی ردیف کنیم؟!. جواب این است که درست بودن یک امر نسبی است و مفهومی ساخته ذهن انسان برای بقای گونه خود و شکل گرفتن در جهت پایداری در جامعه و سیستمی است که در آن رشد یافته. خب توجیه چه کاری میکند؟!. کار توجیه در این است که شما رو از مورد پرسش قرار گرفتن و تجربه خطرات به دور نگه دارد و شما را مورد پذیرش جامعه و هنجارهای آن قرار دهد. توجیه، راه گریزی است بر ناتوانی شما در برخورد با مسائل و عملکردهایتان. هر چقدر بیشتر تحت فشار جهت کار درست و زندگی مطلوب جامعه باشید بیشتر به توجیه پناه میبرید. توجیه بنایی است سنگی که شما را در برابر تیرهای ارزش و هنجارهای آن جامعه محفوظ و سالم نگه میدارد و شما پشت آن میتوانید قایم شوید و خیالتان راحت باشد. اما همهی اینها بستگی به این دارد که ارزشهای نوین زیر ارزشهای قدیمی نزند و یا افراد آگاه و منعطف شما را گیر نیندازند آنجاست که از هم میپاشید و خطر برای شما آشکار شده و ناتوانی شما عیان میشود.