چرا لذت آهستگی از میان رفته است؟
کجایند آن دوره گردهای قدیم، قهرمانهای تصنیفهای مردمی که از آسیابی تا آسیاب دیگر را به گردش طی میکردند و شب را در فضای باز سحر میکردند؟
آیا آنها هم همزمان با چمنزارها، دشتها و در یک کلام طبیعت ناپدید شدند؟ یک ضرب المثل چکی تن آسانی آنان را با استعاره توصیف می کند:
«آنها تماشاگران پنجره خداونداند»
کسی که تماشاگر پنجره خداوند است دچار ملال نمیشود و سعادتمند است. در جهان ما آسودگی به بیکارگی تبدیل شده و فرق میان این دو بسیار است.
به آینه پشت نظر میاندازم و باز همان اتوموبیل را میبینم. ترافیک مانع از این است که او بتواند از من سبقت بگیرد. در کنار راننده زنی نشسته است. چرا مرد مطلب جالبی برای وی نقل نمیکند؟ چرا دستش را روی زانوی زن نمیگذارد؟ در عوض دارد به راننده ماشین جلوئی دشنام میدهد که چرا سریعتر نمیراند. زن نیز در این فکر نیست که مرد را نوازش کند. در درونش او هم همراه مرد در حال راندن است و او هم دارد به من ناسزا میگوید....
کتاب آهستگی - میلان کوندرا