• دیروز - تهران - خانه هنرمندان
هیچوقت نمایشگاه نقاشی نرفته بودم. فکر میکردم گالریها پر شدند از احتمالا یک سری رنگ پاشیده شده روی بوم سفید به قیمت خون مرحوم پدر نقاش، یا یک سری منظره از کوه و دار و درخت و از آنهایی که باب راس آخر شبها میآمد شبکه چهار و میکشید. برای همین هیچوقت گالری ندیده بودم. تا دیروز.
دیروز درحالیکه قدم میزدم، نقاشیهارو برانداز میکردم و رد میشدم. خبری از نقاشیهای عجیب و غریب نبود، اما حضور باب راس کمابیش احساس میشد. کسل شده بودم. با قدمهای بلندتر و سریعتری راه میرفتم که چشمم افتاد به «منِ دیگران». نگاری نقره پوش، بند قبا گشوده، هلال ابروی عید، سلسله زلف شب. با همه زیبایی که داشت ولی، چشمهام روی دستش قفل ماند. ۴ بند انگشت داشت. ناقص بود. دست و نقص؟ این از دل و دیده گرامیتر! چطور ممکن است؟ چطور ممکن است نقاش همچین بلایی سر یار خود آورده باشد؟...
• قرنها پیش – ژاپن - کیوتو
در یکی از باغهای باشکوه کیوتوی پاییزی، یک استاد چای از شاگرد خواست تا باغ را برای مراسم چای آماده کند. پسرک پرچینها را کوتاه کرد. خاک را آب داد. برگهای خشک شده را از روی سنگ ها برداشت. شاخهها را مرتب کرد. باغ بینظیر به نظر میرسید. همه چیز سرجای خود بود. استاد آمد. بیسرصدا باغ را بررسی کرد. به شاخه ای از درخت افرا رسید و آن را تکان داد. مشتی برگ نارنجی و زرد به زمین افتاد. زمین دیگر مرتب و تمیز نبود اما چیز دیگری آنجا بود: جادوی ناقص بودن.
در زبان ژاپنی، «وابی» به معنی «ستایش اندوه و سادگی» و «سابی» به معنای «ستایش تنهایی و دلتنگی» است. این دو معمولا کنارهم و به صورت یک کلمه «وابیسابی» به کار میروند و برای توصیف زیبایی آثاری استفاده میشوند که تمایل به سادگی دارند و از خودنمایی گریزان هستند. وابیسابی در اصل یک مفهوم ژاپنی است که در واقع یک جهانبینی بر پایه پذیرش زودگذری و پذیرش نقصهاست.
وابیسابی حساسیتی زیباشناختی هست که داشتن آن باعث میشود انسان زیباییِ اندوهناکی در ناپایدار بودن همه چیز احساس کند. این نگاه را در علاقه به چیزهای کوچک و ساده و گذرا، علاقه به چیزهای ناکامل و کمالنیافته و علاقه به آثار ناقص و ناتمام و حتی خراب شده میتوان پیدا کرد. وابیسابی زیبایی پنهان در اشیاء و پدیدههای ناکامل، ناقص و ناتمام است. زیبایی آثار و اشیایی که تظاهر به شکوه و جلال نمیکنند و متواضع و فروتناند. مثل زیباییای که میتوان در مشتی برگ خشک خزانزده یا در دستان یار دید.
دست گنجینه ی مهر و هنر است، خواه بر پرده ی ساز، خواه بر گردن دوست