سلام و درود خدمت همه شما عزیزان. در سالهای گذشته خیلی درگیر این سوال و مسئله بودم که چرا در بسیاری از کارها و در بخشهای مختلفی از زندگیم احساس سردرگمی دارم و مثل یک فرد گمشده در جنگل بیهوده عمل میکنم. برای مثال در ورزش، یادگیری مباحث کاری و ... بر این باور بودم که هدف دارم و تلاش میکنم اما احساس درجا زدن و ناکام بودن داشتم. تا اینکه کتابی رو خوندم به اسم "هدف" از برایان تریسی و درصد بسیار زیادی از مشکل مسیر رو پیدا کردم.
من تصور میکردم که میدونم چه هدفی دارم و از کارها و زندگی خودم چه چیزی میخوام و در حال تلاش برای اونها هستم. اما بعد از خوندن این کتاب به این نتیجه رسیدم من به هیچ عنوان هدف ندارم و مقصد این مسیر رو نمیدونم. من دقیقا نمیدونم که به کجا میخوام برسم و چه هدفی دارم؟ بعد از مطالعه این کتاب، بازدهی بسیار بیشتری از کارها و تلاشهایی که میکردم دریافت کردم.
البته باید به این نکته هم توجه کنم که فهمیدن این موضوع تنها یک ایده و راهنمایی خیلی خوب برای شما بوده، اما کلید اصلی ماجرا در عمل کردن به اون و ثابت قدم موندن در اون مسیر هستش. قصد دارم در این مطلب درباره این موضوع بیشتر برای شما عزیزان صحبت کنم.
ابتدا به صورت تئوری بررسی میکنیم که هدف چیست؟ با جستجو عبارت "تعریف هدف چیست؟" در گوگل با تعاریف بسیاری مواجه میشوید که در این قسمت یکی از این تعاریف مناسب و خوب رو برای شما عزیزان بازگو میکنم :
هدف یک ایده و یا یک نتیجه دلخواه و رضایتمندی است که فردی یا گروهی از افراد برای رسیدن به آن برنامه ریزی میکنند و سعی و تلاش بر این دارند که به آن نتیجه و ایده مطلوب دست یابند.
از نظر من هدف همه چیز است. هدف معنای زندگی انسان است. هیچ چیز در این جهان بیهدف و بی مقصود نیست. تصور کنید صبح از خواب بیدار شدهاید و شخصی مثل مادر یا پدر شما، به شما بگوید از ساعت 9 صبح تا ساعت 3 بعد از ظهر باید در یک نقطه بشینی و فریاد بزنی! بعد از اینکه به مدت 6 ساعت این کار رو انجام دادید، از پدر یا مادر خود بپرسید برای چه این درخواست را داشته اید و آنها به شما بگویند فقط برای خنده!
قطعا بسیار عصبی و خشمگین میشوید و از اینکه کاری بیهوده را انجام داده اید ناراحت میشوید. این همان پوچی و احساس بی هدف بودن کاری است. حال تصور کنید زندگی شما در این 6 ساعت خلاصه شده باشد و در آخر زندگی مشاهده کنید که تمامی کارهایی که انجام دادهاید کاری بیهوده و بی هدف بوده.
بسیاری از افراد به صورت دقیق نمیدانند که چرا باید هدف داشته باشند و هدف چقدر اهمیت دارد؟ اجازه دهید مثالی برای شما عزیزان طرح کنم. همانطور که میدانید در بازی فوتبال هدف هر دو تیم کسب پیروزی و برد میباشد. برای اینکه پیروزی رو کسب کنند باید گل به ثمر برسانند و برای اینکه گل به ثمر برسه باید به توپ را وارد دروازه کنند. در واقع به بیان دیگر میتوانیم بگوییم که دروازه هدف بازیکنان است که توپ رو به اون هدف برسونند. حال تصور کنید دروازه ها را از زمین بردارند و به بازیکنان بگویند فوتبال بازی کنید!
این همان اهمیت هدف است. در مثالی که زده شد بازیکنان دیگر نمیدانند توپ را دقیق به کجا باید ببرند و به معنای دیگر بیهدف شدهاند.
به نظر من بی هدفی و پیدا نکردن چرایی زندگی هر فرد بدترین اتفاق برای اوست. امروزه بسیاری از انسانها در همه جای جهان فقط زندگی رو به صورت عادی و بدون اهمیت داشتن هدف و دلیل اون طی میکنند. بسیاری از ما شب به دلیل فکر کردن زیاد نمیتونیم بخوابیم و بیشتر موضوعی که به اون فکر میکنیم سردرگمی از آینده و مسیر زندگی خودمون هستش. اما اگر شخصی هدفی برای خودش و یا به عبارتی درستتر، دلیلی برای زندگی داشته باشه و بدونه در مسیر زندگی به کجا قراره بره و در چه مسیری قراربگیره خیلی وضعیت بهتری داره.
باید بگم که از نظر خود من هدف صرفا به معنای رسیدن به مقصدی یا رسیدن به یک شخصیت یا زندگی ایدهآل نیست. قرارگرفتن تو مسیری که دوست داریم در اون زندگی کنیم خودش به معنای هدفه. هدف فقط به معنای ثروتمند شدن، منظم شدن، موفق شدن و ... نیست. بلکه منظورم از هدف زندگی ایدهآل از نظر خودمون و رسیدن به کمالی هست که در ذهن خودمون داریم.
خوب در این قسمت قصد دارم خیلی ساده و مختصر منظورم از انتخاب هدف رو بهتون بگم. اول از همه باید بدونید که هیچ موقع برای انتخاب یک هدف جدید و یا تغییر اهداف و یا اضافه کردن اهداف دیر نیست. البته باید به این موضوع هم توجه داشته باشید که سرباز بودن و در یک حیطه مشخص بودن خیلی میتونه بهتر باشه تا اینکه بخوایم در یک تایمی از زندگی به 20 تا هدف بزرگ فکر کنیم و همه اونها رو بخوایم.
ابتدا اگر میخواهید بدانید که هدفی که انتخاب میکنید درست هست یا نه باید این سوالات رو از خودتون بپرسید:
اگر پاسخهایی که به این سوالات دادید با پاسخهای داخل پرانتزها یکسان بود هدف خوبی برای خودتون انتخاب کردید. البته توجه داشته باشید که انتخاب هدف نباید با عجله انجام شود و بلکه ارزش این را دارد که مدتی معین صرفا برای انتخاب هدف بر اساس علاقهها، گرایشها امکانات و ... فکر کنید.
بعد از انتخاب هدف مهمترین کار زدن ضربه اول است. مهمترین نکته این است که قدم به قدم و بر اساس نقشه جلو بروید و موفقیتهای کوچک را کسب کنید. برای مثال اگر هدف اصلی شما "تبدیل شدن به یک برنامه نویس و توسعه دهنده وب" است، ابتدا باید به این موضوع که "برنامه نویسی چیست؟" فکر کنید.
این همان تفکر قدم به قدم و پیروزی های کوچک است. شما نمیتونید همین امروز تبدیل به یک برنامه نویس و توسعه دهنده وب بشید اما میتونید با یک جستجو و مطالعه تا حدود خوبی بفهمید برنامه نویسی چیه. روز بعد درباره موضوع بعدی میخونید و به همین شکل پیش میرید و هر چقدر که زمان میگذره به هدف اصلی نزدیک و نزدیک تر میشید و اینطوریه که به هدف اصلی میرسید. درسته از نظر تئوری و متنی و حرفی خیلی ایده خوب و استراتژی عالی ای هست اما بحث اصلی اینه که بهش عمل کنید در هر شرایطی.
بیشتر توضیح دادن صرفا وقت عمل کردن رو میگیره. هرچی مهم بود رو سعی کردم براتون توضیح بدم دوستان. حالا شما بگید تا الان درست هدف انتخاب میکردید؟
ممنون که این مقاله رو مطالعه کردید.