ویرگول
ورودثبت نام
رشد فرد و کسب‌وکار با آرنا
رشد فرد و کسب‌وکار با آرنا
خواندن ۱۸ دقیقه·۸ ماه پیش

چه چیزهایی کوچینگ را منحصر به فرد می کنند (اصول بنیادین و طرزفکرهای کوچینگ)


کوچینگ، مبتنی بر طرز فکرهایی است که به عنوان اصول بنیادین کوچینگ تلقی می‌شوند. زمانی که جلسات کوچینگ چندان موفق نیستند، این طرز فکرها به کوچ کمک می‌کنند تا دلیل ضعف این جلسات را بشناسد.

برای مثال: شاید کوچی بخواهد کل جلسه را به شکایت کردن از محیط کار خود اختصاص دهد، یا از فکر کردن در مورد راه‌حل‌های ممکن یا کارهایی که می‌تواند انجام دهد تا شرایط بهتر شود، خودداری کند. در این شرایط، به کوچ باید به گونه‌ای عمل کند که حس مثبتی در مورد شرایط در مراجع ایجاد کند، تا او انگیزه کافی برای سر و سامان دادن به اوضاع را کسب کند. در این حین، کوچ برای تسریع در کار ممکن است از او بخواهد تغییرات مشخصی را به وجود آورد که از درست بودن آن‌ها اطمینان دارد (یعنی به او راهنمایی مستقیم ارائه دهد). اما اگر دوباره به اصول بنیادین کوچینگ فکر کند به یاد خواهد آورد که مراجع خود مسئول نتایجی است که به دست می‌آورد. لذا سعی می کند راهنمایی مستقیم به او ارائه ندهد.

بعضی از این طرز فکرها به عنوان هنجار و قانون رفتاری کوچینگ محسوب می شوند و بعضی از آن‌ها بینشی به کوچ نسبت به انجام یا انجام ندادن بعضی از امور می‌دهند. در ادامه به طور کامل به هر یک از این طرز فکرها می‌پردازیم.

کلمات و سبک گفتار کوچ غیر دستوری است

به عنوان یک کوچ، کلمات و سبک گفتارتان با سبک دستوری فاصله دارد. در شکل زیر این سبک به نمایش درآمده است.

📷

جدول زیر نیز نشان می‌دهد که این دو سبک، چه تاثیری را روی کلمات (گفتار و زبان) و رویکرد اتخاذی در گفتگوها به جا می‌گذارند.

سبک دستوری سبک غیردستوری شما قطعاً به عمل مطابق با این بازخورد نیاز دارید شما چگونه به بازخورد پاسخ خواهید داد؟ اجازه دهید در ابتدا تمرکز را روی مسائل فردی شما قرار دهیم. سپس به چگونگی تغییر جهت پروژه می‌پردازیم. تمرکز بر چه موضوعی در گام نخست مهم‌تر به نظر می‌رسد؟ چه اتفاقی برای شما یا پروژه افتاده است؟ فکر می‌کنم این مشکلات به دلیل فقدان برنامه‌ریزی پدید آمده‌اند به نظر شما چه چیزی منجر به بروز این مشکلات می‌شود؟ در صورتی که خواهان بهبود زندگی اجتماعی خود هستید، باید به یک گروه یا باشگاه بپیوندید شما برای بهبود زندگی اجتماعی خود، چه گزینه‌هایی پیش روی خودتان دارید؟

فردی با سبک دستوری که می تواند مدیر، معلم، استاد، پدر یا مادر باشد فرض را بر این می‌گذارد که از دانش و تجربه بیشتری در یک موقعیت خاص برخوردار است و لذا باید از آن استفاده کند. آن‌ها به مخاطب خود توصیه یا دستورالعملی ارائه می‌دهند و این انتظار را دارند که مخاطب خود را با آن توصیه ها سازگار کرده و آن‌ها را دنبال کند.

همچنین ممکن است این تصور در فرد ایجاد شود که در حال کار کردن روی مخاطب و نه کار با او است. از آن طرف، مخاطب نیز احساس می‌کند بر اساس توصیه ها و نصیحت هایی که دریافت کرده است، عمل کند. یک گفتگو با سبک دستوری چنین ظاهری خواهد داشت:

رئیس: بسیار خوب، شما گفتید که معمولا کارها را عقب می اندازید و می خواهید این عادت را تغییر دهید. چه کارهایی را شما عقب می اندازید؟

کارمند: بله، همان طوری که می دانید علاقه‌ای به کاغذبازی ندارم، پُرکردن فرم‌ها و ارسال کردن اسناد. یک میز کار مملو از کاغذ و یک صندوق پُر از ایمیل روبروی من قرار دارند. همه چیز کمی از کنترل من خارج شده است.

رئیس: بله درست است. لذا شما نیاز دارید که سریعاً اوضاع را تحت کنترل خودتان در بیاورید؟

کارمند: به نظرم باید چنین کاری را انجام بدهم.

رئیس: به نظرم روش‌های مختلفی برای انجام این کار وجود دارد. شما باید در وهله نخست پشت میزتان بنشینید و فهرستی از تمامی کارهای در دست انجام تهیه کنید. هر اقدام باید تحت اولویت بندی قرار بگیرد. سپس زمان مشخصی را در طول روزتان در نظر بگیرید، تا لیست را مرور و به آن‌ها رسیدگی کنید.

کارمند: بسیار خوب …

توجه داشته باشید که در گفتگوی بالا اکثر صحبت ها و هدایت محتوای گفتگو بر عهده رئیس بود. ایده‌ها یا راه حل‌ها توسط مدیر ارائه شدند و از کارمند انتظار می رفت خود را با آن‌ها وفق دهد. در حالی که کارمند، اطلاعات کافی راجع به شرایط و نگرش‌های خود را در اختیار دارد.

اما در سبک غیر دستوری کوچینگ، کوچ باور دارد که مراجع، پاسخ سوالاتش را دارد و فقط به حمایت در فرایند یادگیری نیاز دارد. نقش کوچ این است که به مراجع کمک کند تا راجع به جنبه‌های کلیدی شرایط پیش رو کنکاش انجام بدهد. بدین ترتیب ایده‌ها یا بینش‌های متناسبی حاصل می‌شوند که به پیشرفت هرچه بیشتر مراجع کمک می‌کنند.

یک گفتگوی کوچینگی این گونه است:

کوچ: شما معمولا چه کارهایی را عقب می اندازید؟

مراجع: من از کاغذبازی خوشم نمی‌آید، کارهایی مثل پرکردن فرم و ارسال مطالب. یک میز پُر از کاغذ و یک صندوق پستی پُر از ایمیل روبروی من قرار دارند. همه چیز از کنترل خارج شده‌ است.

کوچ: خارج از کنترل بودن چه پیامدهایی دارد؟

مراجع: این پیامدها می‌توانند هر چیزی را شامل بشوند. از شرمساری‌های کوچک در حین عذرخواهی بگیرید تا سردرگمی‌های واقعی. در یک زمان خاص، سه کارت اعتباری‌ام به صورت پی در پی رد شدند، زیرا پول را به حساب بانکی جدیدم منتقل نکرده بودم. من در فرودگام تنها مانده بودم و هیچ راهی برای پرداخت بهای بلیط برگشت نداشتم.

کوچ: عدم مقابله با این شرایط، چه تأثیر دیگری روی شما می‌گذارد؟

مراجع: اگر بخواهم صادق باشم، کمی احساس کلافه بودن و سردرگمی در من ایجاد می کند. مثلا اعلام کرده بودم که فُرم را می‌فرستم اما در انجام آن ناموفق بودم، سپس مجبور شدم فُرم دیگری درخواست بکنم زیرا فُرم اصلی را گم کرده بودم. کاری کردم که نسبتاً احمق به نظر برسم.

کوچ: بسیار خوب، کمی راجع به پیامدها صحبت کردیم، اجازه دهید جهت متفاوتی را در پیش بگیریم. چه چیزی مانع انجام این کارها توسط شما می‌شود؟

کو مراجع چی: می‌توانم بگویم که زمان کافی در اختیار نداشتم، اما به نظرم این موضوع کاملاً صحیح نمی‌باشد. به نظرم واقعیت این است که از انجام این کارها خشنود نیستم.

کوچ: چه چیزی راجع به کارهای اداری و کاغذبازی موجب ناراحتی شما می‌شود؟

مراجع: این کار شبیه این است که تحت کنترل باشید. مثل این است که شخص دیگری از من بخواهد کار دیگری را انجام دهم. در حالی که ترجیح می‌دهم کار خودم را انجام بدهم.

در این گفتگو، کوچ تمرکزش و توجهش را روی کوچی قرار می‌دهد، اما به وی نمی‌گوید که چه فکری داشته باشد، چه کاری انجام دهد یا چه احساسی داشته باشد. در نتیجه، مراجع خودش پروسه یادگیری را طی می‌کند. او بینش‌ خاص خود را به دست می‌آورد و به دیدگاه‌های جدیدی راجع به شرایط دست می‌یابد. در این مثال، مراجع احساس می‌کند که پاسخ‌های مدنظرش را پس از دریافت حمایت کوچ به شیوه‌ای متمرکز و صحیح پیدا نموده‌ است. هنگامی که مراجع با کمک کوچ قابلیت های درونی خود را آشکار می‌کند، به طور طبیعی انگیزه بیشتری برای پیگیری اهدافش پیدا می کند.

کوچ همراه و پشتیبان مراجع خود است

کوچ، باید نسبت به حمایت از مراجع تعهد داشته باشد. اگر کوچ به هر دلیلی در مورد یک مراجع نمی‌تواند دیدگاه و رویکردی حمایتی داشته باشد، پیشنهاد می‌کنیم که کوچ جلسات کوچینگ خود را با او دیگر ادامه ندهد. با گذشت زمان ممکن است کوچ شرایطی را تجربه کند که حمایت او از مراجع را کاهش دهد و دلسردش کند. برای مثال، خسته شدن از جلسات کوچینگ یا خود مراجع می‌تواند از حس حمایتی کوچ بکاهد.

شاید فرایند کوچینگ به موفقیت‌ها و نتایج اندکی رسیده‌ باشد و کوچ این عقب‌ماندگی را به کم کاری مراجع نسبت دهد. چنین شرایطی، احساساتی همچون کناره‌گیری، خستگی و یا ناامیدی را در کوچ بر می‌انگیزاند. اما برای کوچ خودمدیریتی در چنین مواقعی از اهمیت بالایی برخوردار است. او باید مرتبا رابطه کوچینگ خود را ارزیابی کند و هرگونه فکر یا باور منفی که می‌تواند تدبیر و عملکردش را تحت تاثیر قرار دهد، شناسایی و کنترل کند.

فرایند بازنگری و تامل می‌تواند به بخشی از روال جلسات کوچینگ تبدیل شود. مثلا کوچ می تواند دقایقی قبل از شروع جلسه کوچینگ، خودش را آماده کند. در این زمان، یادداشت‌های جلسه‌ پیش را می‌خواند و به اهداف مراجع و نقش خودش در رسیدن به آن‌ها می‌اندیشد. این گونه از لحاظ ذهنی آمادگی حمایت از کوچی را کسب می‌کند فارغ از این که جلسه کوچینگ چه قدر سخت یا چالش ‌برانگیز باشد.

در کوچینگ قضاوت نداریم

ما به صورت ذاتی تمایل به قضاوت افراد داریم. ما شیوه‌ نگاه کردن، فکر کردن و عمل کردن دیگران را با خود مقایسه می‌کنیم. ممکن است افراد را به خاطر سلیقه، دیدگاه، کلماتی که به کار می‌برند، تن صدای آن‌ها و.. بپذیریم و یا نپذیریم. افکار و باورهای ذهنی ما همچون پیله‌ای هستند که قضاوت‌ها و ارزیابی‌های ما را شکل می‌دهند. بنابراین مهربانی ما با دیگران در نیاز ما به حفظ شرایط «حق با من است» و یا حس «من بهتر می‌دانم» بستگی دارد و اگر این شرایط را فرد مقابل برای ما به وجود آورد، می‌تواند از همراهی و مهربانی ما برخوردار شود.

کوچ نباید رفتارهای مراجع و شیوه زندگی او را قضاوت و یا رد کند. مثلا، ممکن است مراجع از افرادی که برای او کار می‌کنند شکایت کند، یا از عدم توانمندی‌ آن ها گله کند و یا از این که خودش باید به تنهایی کارها را انجام دهد ناراضی باشد. مسلما مهم‌ترین علت ناامیدی او، اعتماد به نفس پایین کارمندان و ناتوانی آن‌ها در تصمیم‌گیری و عمل کردن مستقل و بدون کمک او است.

او می‌گوید که در جلسات تیمی، یک سخنرانی همیشگی را ایراد می‌کند و حتی خود به طور مستقیم با افراد خاطی برخورد می‌کند اما برای بقیه درس عبرت نمی‌شود. او برخوردهای خود را با کارمندانش شرح می‌دهد. در این صورت ممکن است کوچ درباره رابطه‌ عدم عملکرد مناسب تیم با رفتارهای ترس برانگیز او این گونه قضاوت کند: «به نظرم نسبت به کارمندان خود خیلی سخت گیر هستید». با گفتن این حرف، مراجع در حالت دفاعی قرار می‌گیرد و تاثیر جلسه کوچینگ کاهش می‌یابد. با گفتن چنین حرفی به مراجع که باور دارد آن چه انجام می‌دهد کاملا درست است، ممکن است کوچ را نیز همچون بقیه کارمندان فرض کند و در نتیجه حرف‌های کوچ چندان موثر نباشد.

زمانی چنین فردی دست به تغییر می‌زند که خود به این باور برسد که رفتارهایش تاثیر مثبت ندارند و علت عملکرد پایین تیمش هستند. بنابراین کوچ، بدون قضاوت درمورد او (مثلا او فردی زورگو یا سخت گیر است) باید به او کمک کند تا خود بین رفتارهایش و نتایج حاصل از آن ارتباط برقرار کند. هرگونه قضاوتی، اثربخشی جلسات کوچینگ را کاهش می دهد.

بی‌طرفی به کوچ کمک می‌کند تا از قضاوت کردن مراجع فاصله بگیرد. شاید مراجع فردی حیله‌گر یا ظالم باشد، اما دلیلی نمی‌شود که کوچ با قضاوت کردن او از اصول کوچینگ منحرف شود. به علاوه، مراجع، قضاوت کوچ و حس منفی‌ اش نسبت به خود را حتی اگر آن را بیان نکرده باشد، می‌فهمد. اگر کوچ با گشودگی و بی طرفانه با مراجع برخورد نکند، نمی تواند او را درک کند. این عدم درک، بر توانایی او در رابطه کوچینگ تاثیر منفی می‌گذارد. در این صورت، گرما و گشودگی رابطه کوچینگ نیز از بین خواهد رفت و تاثیر کوچ بر مراجع کاهش می‌یابد.

فرض کنید مراجع چنین حرفی می‌زند: «من استانداردهای سختی دارم و از افراد انتظار دارم که آن‌ها رعایت کنند». در این لحظه کوچ به یاد می‌آورد که دوستش نیز دقیقا از همین جمله استفاده می‌کرد. در این صورت کوچ مراجع را با دوست خود مقایسه می‌کند، برای همین ممکن است حس بدی نسبت به او پیدا کند. ممکن است کوچ در ذهنش با ترکیبی از حس خشم و ناامیدی، این جمله را درباره مراجع بگوید: «معاشرت با چنین فردی مثل یک کابوس است». یا ممکن است مستقیما به مراجع بگوید: «پس احساسات بقیه چه می‌شوند؟» در چنین شرایطی به مراجع حس گناه القا می کند به طوری که او احساس می‌کند پذیرفته نشده است و به همین خاطر ممکن است به حالت دفاعی رفته و یا دیگر حرف نزند.

هر چند توانایی کوچ در درک مراجع و ارتباط دادن رفتار او با نتایج، امری کلیدی در تاثیرگذاری کوچینگ است، اما قضاوت مانعی برای کوچینگ موثر است. کوچ به جای قضاوت باید تلاش کند فرایند گفت‌وگوی بی‌طرفانه را شکل دهد. زمانی که حس بی‌طرفی خود را به مراجع القا می‌کند، می‌تواند اطلاعات شفاف‌تر و بینش مرتبط‌تری‌ نسبت به شرایط به دست آورد. به تدریج که کوچ مراجع را همان گونه که هست می‌پذیرد، می‌تواند تفکرات روشن‌تر و آرامش بیشتری داشته باشد. دیگر به چیزهایی که نمی‌تواند آن‌ها را بیان کند فکر نخواهد کرد و در نتیجه گفت‌وگوی ذهنی ندارد و ذهنش در حین گفت‌وگو با مراجع ساکت و آرام است.

قضاوت کردن مراجع، سبب شکل گیری گفتگوی ذهنی در کوچ می‌شود. زمانی که ذهن کوچ مشغول چنین قضاوت‌هایی است، حواسش از آن چه که در گفتگوی کوچینگی دارد اتفاق می‌افتد، پرت می شود. گفتگوی درونی‌اش مانع تمرکز کردن و گوش دادن کوچ به مراجع می‌شود، درست مانند زمانی که همزمان با نگاه کردن تلویزیون دارد با فرد دیگری صحبت می کند.

در صورتی که کوچ از قضاوت کردن کوچی پرهیز کند دیگر گفت‌وگوی درونی همچون: «این درست نیست، چقدر بد، چقدر احمقانه و ..» ندارد و به جای این که این افکار حواس او را پرت کنند، کوچ در لحظه حضور دارد و به تمام گفت‌وگو با مراجع با دقت گوش می‌دهد. کوچ می‌تواند با تقویت تمرکز خود بر آن چه که مراجع گفته و تجربه کرده است، از قضاوت کردن فاصله بگیرد. همچنین هنگامی که کوچ احساس می کند در حال قضاوت است، باید سریعا آن را متوقف کند.

رابطه کوچینگ بر اساس صداقت و اعتماد است

زمانی که کوچ وارد یک رابطه کوچینگ می‌شود، در واقع تصمیم گرفته‌ است که مراجع را با صداقت و اعتماد بپذیرد. صداقت به معنای همسویی آن چه که کوچ درست، غلط، خوب یا بد می‌داند با آن چه که در واقع انجام می‌دهد است. برای مثال اگر کوچ اعتقاد دارد که دزدی کار بدی است، آن را انجام نخواهد داد. صداقت به صورت سیاه و سفید (یا صفر و صد) است. برای مثال هر نوع دزدیدن، سرقت به حساب می‌آید، از برداشتن کیف پول یک نفر گرفته تا قبض نگرفتن برای پارک کردن ماشین در پارکینگ (در اینجا از صاحب پارکینگ دزدی شده است). به عنوان یک قانون ساده، کوچ باید تنها چیزی را به مراجع بگوید که مطمئن است صادقانه بوده و بعدا از گفتن آن پشیمان نمی‌شود.

مراجع وقتی با کوچ گفتگو می کند و درونیات خود را آشکار و بیان می نماید در واقع به کوچ اعتماد کرده است. حفظ این اعتماد بر همه چیز اولویت دارد. مثلا فرض کنید کوچ قرار است کارکنان یک شرکت را کوچ کند. مدیر ارشد که هزینه این جلسات کوچینگ را می پردازد از کوچ می خواهد آن چه کارکنان در جلسات می گویند را به کوچ بگوید یا از کوچ درخواست می کند نظرش را در مورد کارکنان شرکت بگوید. در این موقعیت کوچ نباید محتوای جلسات کوچینگ با کارکنان شرکت را برای مدیر بیان کند. بلکه بهتر است کارکنانی را که کوچ کرده است تشویق نماید تا درباره مضمون جلسات کوچینگ خود با مدیرشان گفتگو کنند. در این صورت کوچ، هم اعتماد مراجع به خودش را حفظ کرده و هم خواسته مدیر را اجابت نموده است.

مراجع مسئولیت‌پذیر بار می آید

مسئولیت‌پذیری به معنای ساده درک تاثیر گذاری خود بر شرایط است. اگر مراجع بداند که مسئول چیزی است، حسی به او القا می‌شود که انگار نسبت به آن دارای قدرت است و می تواند روی آن تاثیر بگذارد. در نتیجه اصل و باوری در کوچینگ وجود دارد که می‌گوید مراجع خود مسئول نهایی تمام نتایجی است که حاصل می‌شوند؛ شامل: شغل او، روابطی که دارد، مکان زندگی او و…. بنابراین، اگر کوچ به دنبال آن است که مراجع را توانمند سازد تا خود، نقشی مثبت در موقعیت و شرایط زندگی‌اش داشته باشد، القای حس مسئولیت فردی به او از عوامل کلیدی در موفقیت این روش است. برای اینکه گفت‌وگوهای کوچینگ به نتایج بهتری دست یابند، کوچ باید این حس را به مراجع القا کند که حتی نتایج بهتر از این هم می‌تواند به دست آورد.

به این مثال توجه کنید: شرکتی نیروهای خود را تعدیل کرده است. در این جا با دو دسته افراد مواجه خواهیم بود: فردی که ماهرانه با این قضیه برخورد می کند به طوری که اقداماتی مثبت خواهد داشت و از این شرایط به نفع خود استفاده می‌کند. مثلا: یک شغل بهتر و رضایت بخش‌تری پیدا می‌کند یا تحصیلاتش را ادامه می‌دهد و کارهایی از این نوع.

دسته دوم، فردی است که پاسخی درست به این موقعیت نمی‌دهد. ممکن است دیگران را به خاطر این شرایط سرزنش کند یا حس کند با این اتفاق زندگی‌اش نابود شده ‌است. با انتخاب این باور که مراجع مسئول نتایجی است که کسب می کند، کوچ می تواند به او کمک کند تا شرایط مثبت متفاوتی را خلق کند. اگر مراجع مسئولیت نتایج حاصله خود را بپذیرد مطمئناً بسیار مفیدتر از زمانی خواهد بود که حس کند که دیگر نمی‌تواند کاری انجام دهد. مثلا با خود بگوید: «من نسبت به آن چه که برایم رخ داده‌است مسئولیت ندارم» با گفتن این حرف خود را قربانی شرایط و رویدادهای اتفاق افتاده می‌داند.

قربانی‌گری متضاد مسئولیت‌پذیری است. زمانی که مراجع از رویکرد قربانی‌گری برای پاسخ به شرایط استفاده می‌کند، در واقع به گونه‌ای برخورد می‌کند که انگار زندگی بر او تحمیل شده است و خیلی کم می‌تواند بر زندگی اش تاثیر بگذارد. او این موضوع را این گونه بیان می‌کند که: «همیشه این اتفاق برای من می‌افتد.» یا «آن‌ها مقصر این حس بد من هستند». این جمله، بیانگر این موضوع است که مراجع توانایی خود در تغییر شرایط را باور ندارد.

زمانی که مراجع حس مسئولیت‌پذیری‌ نداشته باشد، دیگران را مقصر اتفاقات معطوف به خود می‌داند. برای مثال می گوید: «من به خاطر دوران کودکیم زندگی خوبی ندارم»، «زندگی اصلا عادلانه نیست»، «من نمی‌توانم راه گریزی از این شرایط پیدا کنم» یا «به نظرم تمام این راه‌ها بی‌فایده هستند». کوچ باید مراجع را تشویق کند تا خود را با رویکرد مسئولیت‌پذیری سازگار کند.

دیدگاه فدا شدن شباهت بسیاری با دیدگاه قربانی‌گری دارد. کوچی‌ای که طرحواره فداشدن دارد، همواره حس بد نسبت به مسائل دارد یا حس می‌کند مسائل و شرایط به او تحمیل شده اند. آن‌ها غالبا از چنین عباراتی استفاده می‌کنند: «من بسیار تلاش کردم تا به نتیجه برسم، اما انگار همه چیز علیه من است» یا «من برای آن شغل همه کار کردم و حالا با من این گونه رفتار می‌کنند». این مثال‌ها با اندکی اغراق بیان شده‌اند تا مفهوم واضح‌تر بیان شود؛ در واقعیت ممکن است این گونه بگویند: «نه مشکلی نیست، من با این قضیه مشکلی ندارم» که البته تن صدای او کاملا متضاد با کلمات است. به زبان و عبارات مورد استفاده افراد با طرحواره قربانی‌گری و یا فداشدن در مثال زیر دقت کنید:

کوچ: می‌توانید توضیح بیشتری در مورد آن چه که در رابطه اتفاق افتاده است بدهید؟

مراجع: خب، آن‌ها بدون هیچ گونه اطلاعی من را ترک کردند. همه چیز تا قبل این که من آن کاغذ را روی میز آشپزخانه ببینم خوب بود و حالا نه عذرخواهی نه… اصلا هیچی.

کوچ: گمان می‌کنم که به خاطر آن بسیار ناراحت شدید.

مراجع: بله احساس وحشتناکی داشتم. نه می‌توانم بخوابم نه غذا بخورم. الان باید چه کاری انجام دهم؟

کوچ: به نظرتان چه چیزی اشتباه بود؟

مراجع: کسی چه می‌داند؟ انگار یک لحظه با فردی زندگی کردم و لحظه بعد او می‌رود و ناپدید می‌شود. من دیگر اهمیتی نمی‌دهم؛ این سومین بار است که این اتفاق برایم می‌افتد. مثل همیشه زندگی با من به خوبی تا نکرد.

طبق این دیالوگ، مشخص است که مراجع حس می‌کند که اتفاق بدی برای او رخ داده است و او قربانی این حادثه است. کوچ می‌تواند با تاکید بر اصل مسئولیت‌پذیری، از مراجع بخواهد که دیدگاه مسئولانه‌تر و قوی‌تری نسبت به مسائل داشته باشد. وقتی کوچ این داستان را طبق رویکرد مسئولیت‌پذیری بازسازی می‌کند به بینش جدیدی دست خواهد یافت:

کوچ: اگر شما مسئول بعضی از اتفاقاتی که در این رابطه رخ دادند بودید، شاهد چه تغییراتی خواهید بود؟

مراجع: من منظورتان را نفهمیدم، چرا باید چنین کاری را بکنم؟

کوچ: خب از این طریق می‌توانید به اطلاعاتی دست یابید که می‌تواند مفید باشد؛ تنها با داشتن دیدی متفاوت به شرایط.

مراجع: باشه… همسرم همیشه می‌گفت که من آن چنان در انجام کارها کمک نمی‌کنم و تلاش کافی ندارم.

کوچ: خب دیگر چه؟

مراجع: مشاور می‌گفت که اگر چیزی وجود دارد که از آن راضی نیستید باید بیشتر در مورد مسائل با هم حرف بزنید. چنین چیزهایی…

کوچ: پاسخ شما چه بود؟

مراجع: خب در آن زمان من گفتم که دلیلی برای انجام آن نمی‌بینم، منظورم این است که چه کسی می‌تواند یک مکالمه احساسی بعد از اینکه از سرکار می‌آید خانه، داشته باشد؟

کوچ: اکنون چگونه در مورد آن فکر می‌کنید؟

مراجع: فکر می‌کنم باید بیشتر در مورد مسائلی که در خانه رخ می‌داد آگاهی داشتم، حداقل کاش می‌دانستم که ما با هم مشکل داریم.

ملاحظه می‌کنید که در مکالمه دوم، مراجع حس قدرت و تاثیرگذاری بیشتری دارد. با چنین رویکردی، او با دیدگاهی جدید به مسائل نگاه می‌کند. مراجع با احتساب نقش و تاثیرگذاری خود بر شرایط، به بیان اینکه آیا وظیفه خود را در رابطه انجام داده‌ است یا خیر و آیا با طرف مقابل خود حرف زده ‌است یا نه، می پردازد.

برای دیدن ادامه مقاله «چه چیزهایی کوچینگ را منحصر به فرد می کنند (اصول بنیادین و طرزفکرهای کوچینگ)» اینجا را کلیک کنید.

کوچینگاصول بنیادینکوچینگ کارکنانکوچینگ فردیکوچ
در این صفحه مقالات و مطالبی می خونید که به رشد فردی شما در درجه اول و رشد کسب و کارتون در درجه دوم کمک می کنه. مطالبی از جنس مدیریت منابع انسانی و کوچینگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید