سلام بر دست عباس
سلام بر جسم صد پاره حسین
سلام بر عقیق پیشانیت
سلام بر روح آسمانیت
دیروز وقتی در خیابانهای شهر گام برمی داشتم دردی عظیم را بر سینه ام حس می کردم،درد از دست دادن عزیزی که فرصت قدردانی از او را از دست داده بودم و حالا دیگر در میان ما نبود!
نه او را از نزدیک دیده بودم و نه با او همنشین بودم ،فقط چشمانم بی هوا لبریز از اشک شد و افسوس خوردم و آرزو کردم کاش در زمانی که بود به او گفته بودم که چقدر با وجودش حس غرور می کنم و برای امنیت و آرامشی که با تلاش های خستگی ناپذیرش برای سرزمینش به ارمغان آورده بود از او سپاس گذار هستم.
با وجود فروشگاه ها و بانک های به آتش کشیده شده ی سطح شهر ...
و حالا هم نبود این سردار بزرگ ،
انگار بر در و دیوار شهر گرد مرگ پاشیده شده
انگار با رفتنش فریاد می زند که خدا آنگونه نیست که می اندیشند و اللّه اکبر را معنی می کند.
انگار پدر ایران رفته و چقدر در برابر او احساس کوچکی و حقارت می کردم .
انسانی که اینگونه پربار زیسته و لحظه به لحظه ی عمر را غنیمت شمرده و منی که فقط منم!
و ایشانی که فقط او بود.
و دستی که از او با آن عقیق به جای ماند و پرچم داری که پشتکار را معنا کرد و تسلیم نشدن را!
سردارسلیمانی#
#شهادت
#امیر بی گزند
#پدر وطن