ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

زن وجود ندارد

la femme n'existe pas
la femme n'existe pas


در عبارت فرانسوی جمله‌ی معروف لکان، la femme آمده و همین باعث شده بعضی تصور کنند تکیه‌ی جمله روی واژه‌ی femme(زن) است در حالیکه اتفاقا روی laاست که در زبان فرانسوی ویژگی جهانی به کلمه بعدش می‌دهد. پس اینجا خوانش جمله اینگونه می‌تواند تغییر کند، زن به عنوان مفهومی جهانی وجود ندارد. اما این به چه معناست؟

فروید همواره زنان را قاره‌ای ناشناخته و تاریک می‌دید و پرسش مهمش این بود (جنس) زن چه می‌خواهد؟ لکان می‌گوید پاسخ به این پرسش ناممکن است چون چیزی به نام جنس زن وجود ندارد، هر زنی را اینجا باید بصورت منحصر به فرد و منفرد نگریست. لکان می‌گوید «زنان خودشان را به دست تعمیم نمی‌سپارند، حتی تعمیمی فالوس محور.»

هر چه لکان می‌گوید از قبل در نظریات فروید موجود است. فروید می‌نویسد: «کودکان تمایل دارند ‘وجود’ واژن را نادیده بگیرند» کمتر کودکی را می‌بینیم که هنگامی که تفاوت آناتومیک خودش را با پدر یا مادرش نظاره می‌کند، مثلا اگر پسر باشد فکر کند چرا من از مادر چیزی اضافه‌تر دارم؟ یا اگر دختر باشد بگوید پدر چیزی زاید دارد! کودک از همان لحظه بر فقدان تمرکز می‌کند.

اما چرا؟ چون واژن در آن زمان در دنیای کودک کارکردی ندارد. پس حتی توصیف آن هم عاریه‌ای می‌شود از سایر نقاط بدن، قضیبی که رشد نکرده، مقعد دوم و یا دهانی که چیزی نمی‌خورد و... هر کدام از این موارد برای کودک کارکردی قابل درک دارد اما واژن در آن وهله نامعلوم است. بدین ترتیب واژن رابطه‌ای با هیچ ابژه‌ای هم برقرار نمی‌کند و از این نگاه تنها حفره‌ایست در بدن که چنین است و سائقی برای خود ندارد، بنابراین بازنمایی در ناآگاه ندارد، نه بصورت رابطه با یک ابژه و نه بصورت یک دال.

نکته دیگر به خود کلمه‌ی «وجود» (existence) مرتبط است. در نگاه لکان وجود با امر نمادین گره خورده و زن در جایگاه جهانی چیزی نیست که در فضای نمادین قابل تعریف باشد، اتفاقا برعکس. لکان برای توضیح زن از اصطلاح نا-کل (not-all) استفاده می‌کند، نه به این معنا که زن ناقص است یا چیزی کمتر از مرد دارد، بدین معنا که او کاملا پر تعریف نشده، او به اندازه‌ی یک مرد شقاقی (splitting) در روانش ندارد و هر چند از خودبیگانگی در او هم موجود است اما او کاملا هم تحت فرمان امر نمادین نیست، اتفاقا آنچه لکان ژوییسانس زنانه می‌نامد چیزی است که هرگز به امر نمادین آغشته نمی‌شود.

زن از این نگاه چیزی شبیه حقیقت است، چون هر دو در منطق نا-کل شریک هستند. به قول لکان چیزی به نام تمام زنان وجود ندارد، همانگونه که ناممکن است از تمام حقیقت صحبت کنیم.

از این نگاه دال زنانه‌ای در ناآگاه نیست، پس همانند‌سازی برای او بصورت غیرمستقیم رخ می‌دهد و گویی در خلاء. زن با این تصور پیش می‌رود که بقیه زنان فالوس دارند و او از این نظر یکتاست، بقیه چیزهایی راجع به زنانگی می‌دانند که او نمی‌داند، او فاقد اینهاست. پس آن تن ندادن به تعمیم فالوس‌محوری که لکان می‌گوید اینگونه است، او خودش را استثناء می‌بیند.

این روند ویژه البته نقصی برای زنان نیست، اتفاقا در رابطه با فالوس آنها را یک قدم از مردان جلوتر می‌اندازد. مردان همواره در بُعد imaginaryدرگیر تصویر فالوسی هستند که تصور می‌کنند دارند، در حالیکه در بُعد نمادین فاقد آن هستند، پس تجربه و پذیرش اختگی و به تبع آن ورود به حیطه‌ی سوژگی که بدون عبور از اختگی هرگز امکان‌پذیر نیست برای مردان بسیار دشوارتر از زنان است.

لکانزنانزنانگیزن
کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید