ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

سیّالیت معنا در روان

در تحلیل، دامی وجود دارد که هر کسی ممکن است در آن بیفتد و به بیراهه برود. این دام باور به این تصور (توهم) است که کلمات (یا هر چیزی متناظربا آن) معنای مشخصی دارند. تصور کنید فردی از رویایش صحبت می‌کند و درمانگر بدون شنیدن تداعی‌ها بر اساس عناصر موجود در خواب آن را تفسیر می‌کند، مثل کتاب‌های تفسیر خواب.

از بدو تولد مشخص شده که کودک در حالتی قرار دارد که آنرا «روان‌کژی چندگون» (polymorphous perversity)می‌نامند. به این معنی نقاط کسب لذت برای نوزاد در تمام بدن او پخش هستند. با رشد نوزاد این نواحیِ شهوانی تدریجا و بصورت طبیعی بر نقاط جنسی بدن متمرکز می‌شوند. در بُعد روانی هم با افزایش سن چیزهایی که برای ما لذت‌بخش هستند اختصاصی‌تر می‌شوند.

دو نکته مهم اینجا وجود دارد، اول اینکه با وجود اختصاصی شدن نسبت به سایر موجودات، انسان ابژه‌های لذت بخش بسیار متنوع‌تر و بیشتری دارد و دوم و مهمتر اینکه هر فرد شاکله‌ی منحصر بفردی از موضوعات لذت‌بخش دارد. بدین ترتیب واضح است که لذت یعنی انرژی‌گذاری لیبیدویی برای هر فرد ساختاری منحصر بفرد دارد، یعنی همان سکسوآلیته. در اینصورت وقتی روانکاوی هدفش را کشف سکسوآلیته‌ی خاص تحلیل‌شونده قرار می‌دهد، روی واژه‌ی «خاص»، «منحصر بفرد» و نظیر اینها تاکیدی مضاعف دارد. شاید به همین علت لکان از سوژه صحبت می‌کند، سوژه‌ای که برای ظاهر کردنش ابتدا باید زنجیره‌ی دال و مدلول‌های او را بازشناخت. این را باید در مورد این زنجیره دانست که هرگز ما ازشبکه‌ای از دلالت‌ها با معانی ثابت و ایستا صحبت نمی‌کنیم.

در این شبکه معنای هر دلالت با توجه به دلالت‌های متصل با آن مشخص می‌شود. در نتیجه هرگز نمی‌توان در مورد معانی قطعیت داشت، چه بسا دلالتی جدید در ارتباط با یک دلالت ظاهر شود ومعنای آنرا دگرگون ‌کند. اما این در عمل به چه معناست؟ به این معنا که تنها یک روانکاو یا درمانگر متوهم است که فکر می‌کند می‌داند تحلیل‌شونده چه می‌خواهد بگوید، که او را کامل شناخته، دیگر نقطه‌ای تاریک برای او وجود ندارد. وقتی سوژه رویایی را بازگو می‌کند معنای احتمالی از دل تداعی‌های او (زنجیره‌ی دلالت‌ها) سر بر می‌آورد. روانکاوی که بی‌توجه به تداعی‌ها، تعبیر می‌دهد در واقع درباره‌ی خودش تعبیر داده، چون تعبیرش بر مبنای زنجیره‌ی دلالتی خود اوست. همانطور که فروید (۱۹۱۶) بیان می‌کند: «دانش ما از ناآگاه با دانش او یکی نیست، حتی اگر ما آنرا مخابره کنیم، او آنرا دریافت نخواهد کرد، ... و حتی اگر تغییری هم رخ دهد ناچیز خواهد بود.»

اغلب درمانگران خودشیفته که می‌خواهند با هوش و دانششان تحلیل‌شونده را تحت تاثیر قرار دهند چنین می‌کنند، روانکاو باکفایت تنها گوش می‌دهد و باور‌ها و نگرش خودش را بر فرد تحمیل نمی‌کند، همانطور که بیون اشاره دارد، «بدون حافظه و بدون اشتیاق» خودش در جلسه حاضر می‌شود. او در جایگاه ارباب و معلم قرار نمی‌گیرد. اتفاقا برای یادگیری زبان ناآگاه تحلیل‌شونده، او معلم درمانگر خواهد بود، اوست که با تداعی‌هایش، با استفاده‌ی منحصر بفردش از زبان به روانکاو می‌آموزد که کارکرد دستگاه زبانی (امر نمادین) برای او چگونه است. این پویایی در تک تک ارکان روان بشر به چشم می‌خورد. در جنس‌مندی، گرایش جنسی، ابژه‌های اشتیاق و...

روانکاوی یک پیام ساده اما بسیار جنجال‌برانگیز دارد: اینکه هیچ مرجعی وجود ندارد که صلاحیت داشته باشد مشخص کند که چیزها معنایی ثابت دارند و آن معانی چه هستند. اینکه روانکاو در مقابل تحلیل‌شونده فقط در یک جایگاه قرار می‌گیرد و آن «جهل» (ignorance) است.

روانکاویزنجیره دلالتدال و مدلولزیگموند فرویدژک لکان
کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید