ویرگول
ورودثبت نام
ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

واقعِ لکانی


«در بازگشت به فروید، لکانِ متقدم بر ابعاد نمادین و خیالی (تصویری) تاکید داشت. او که بیشتر به ساختار نمادین ناخودآگاه، سمپتوم‌های تبدیلی و ژوییسانس (فالیک) می‌اندیشید، در این برهه به بُعد واقع هر از چندی و البته بسیار انگشت‌شمار اشاراتی می‌کند. با این حال از سمینار یازدهم‌ (۱۹۶۴) یعنی «چهار مفهوم بنیادین روان‌کاوی» به بعد است که او به بُعدِ واقع و به خصوص بُعدِ واقعِ سائقی توجه بیشتری نشان می‌دهد. در این نقطه است که وقتی بُعد واقعِ ژوییسانس را بسط می‌دهد، مفهوم «واقعِ» تن به میان می‌آید. با واقعِ تن است که تاکید، روی برش و رابطه‌ی بیگانه‌شده‌ میان سوژه و ژوییسانس می‌افتد. در ابتدا این قطبی شدن سوژه و بدنش در خدمت هدف لکان برای مکان‌یابی دقیق ژوییسانس قرار گرفت. مضافا این به او کمک کرد تا نقشی که فرهنگ و جامعه در تولید نِورُزها ایفا می‌کنند را تعیین کند. همچنین، مفهوم واقعِ تن با پرسش کلیدی سبب‌شناسی هم مرتبط است، زیرا واقعِ سائق‌ها اساس سمپتوم‌های روانیِ مرضی را تشکیل می‌دهد. به معنای دقیق‌تر، با ایده‌ی واقعِ تن، لکان به مفهوم کلیدی تثبیت فرویدی که او نیمه‌تمام رها کرده بود مجددا توجه نشان داد و آنرا توسعه بخشید.»

فردریک دکلرک - مفهوم واقعِ ژوییسانسِ لکان

در نگرش اولیه، لکان هنوز تمایزی میان واقعیت و واقع نمی‌گذاشت. اما با اهمیت یافتن امر واقع در نظریه لکان متاخر است که عمل روانکاوی مداخله بر بُعد واقع تحلیل‌شونده تعریف می‌شود. اما بُعد واقع را چگونه می‌توان تعریف کرد؟

بُعد واقع سومین قلمرویی است که لکان برای دستیابی به آنچه در تجربه‌ی تحلیلی رخ می‌دهد ارائه می‌کند. گرچه معنای این اصطلاح در سیر آثار او تغییر می‌کند، هرگز نمی‌توان آن را با واقعیت متناظر پنداشت. «واقع» تاثیر این حقیقت است که ما موجوداتی ناطق هستیم. در طول سمینار‌های نخستش «واقع» هر آنچیزی است که خارج از زبان قرار دارد و درون نمادپردازی قابل جذب نیست. بنابراین «واقع» به آن حدی از تجربه‌ی انسان اشاره دارد که قابل تبیین با زبان و گفتمان نیست، حتی قابل تبدیل به تصویر هم نیست. «واقع» تشابهی با مفهوم سائق فرویدی دارد و به تنشی در مرز میان بیولوژی و فیزیولوژی اشاره می‌کند. یکی از راه‌هایی که «واقع» بصورت بالینی ظاهر می‌شود حملات پانیک (هراس) است که نشان از تحریک سائقی مفرط دارد.

«گروتستاین» باور دارد «واقع» لکانی مشابه مفهوم O بیونی است. موجودیتی ورای توهم، در مسیر ما بسوی ناشناخته‌هایی که به ما نزدیکند، هم بیرون و هم درون قرار دارند. هم «واقع» و هم Oکاملا ناشناخته‌اند و مضافا نشان از آن جنبه‌هایی از هستی می‌دهند که فراتر و بیرون از «قطعیت جبرگرایانه» هستند.

آن جایی که بشر سخن می‌گوید، تماس بی‌واسطه و بلافصلش را با «واقع» از دست می‌دهد. واقعیت از آنجا به بعد، واقعیتی نمادین با واسطه‌ی زبان است. نتیجه لاجرم سوژه‌ای شقاق یافته و تکه تکه به وسیله‌ی دال‌هااست. سوژه‌ای که تنها زمانی وحدت را تجربه می‌کند که پرده‌ای از وهم با همانند‌سازی‌ها و روابط تصویری (خیالی) روی آنرا پوشانده باشد.

کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید