ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

تَتو به مثابه فانتزی

خالکوبی عملی است که در آن با «جوهر» بر «پوست» (با تمام دلالت‌هایش) چیزی نوشته یا کشیده می‌شود. پوستی که مرز میان تن و دنیای خارج است، پوستی که اولین نشانه‌های حضور ایگو روی آن «حس» می‌شود، به قول فروید «ایگو در وهله‌ی اول ایگویی بدنی است» و این لمس شدن پوست است که جرقه‌ی شکل‌گیری آن را می‌زند. پوست در نگاهی دیگر شبیه یک مخزن هم هست که هر آنچه درون است را نگه می‌دارد. حال پوست با چنین کارکردها و دلالت‌هایی صحنه‌ی اجرای سناریو‌های ناخودآگاه شده است.

بخشی از پویایی این موضوع بدون شک به ارضای تکانه‌های سادومازوخیستی بازمی گردد، نقشی بر بدن توسط دیگری با درد حکاکی می‌شود و تا چند هفته هم نیازمند رسیدگی و مراقبت است.

تَتو نقشی دائمی روی تن است، بسیاری از افراد زمانی که در نقطه‌ای متلاطم در زندگیشان قرار دارند اقدام به خالکوبی می‌کنند، گویی این نقشِ ماندگار قرار است حسی از ثبات و تداوم به آنها بدهد، همانند یک لنگر یا نقطه‌ی دوخت (point de capiton) در زنجیره‌ی دال و مدلول‌ها.

این موضوع ما را به موضع خالکوبی بر می‌گرداند، پوست نقطه‌ی جدایی و انفصال است، در عین حال نقطه‌ی وصل است. پوسته‌ی نگهدارنده است. پوست همچنین ابژه‌‌ی ‌گذاری (transitional object) هم هست. تعارض‌هایی در این موضوعات در حال رخ دادن هستند.

قسمتی از بدن که تَتو روی پوست آن کار می‌شود هم با موضوع متعارض در ارتباط است. حمله به نقاط درونی‌تر، نشان از وقوع تروما در نقاط ابتدایی‌تری از کودکی دارد، خالکوبی بر چشم یا درون دهان بطور مثال ماهیت بدوی‌تری دارند. بدین ترتیب تَتو می‌تواند دفاعی علیه فضای سایکوتیک هم باشد.

ایگوی بدنی که پوست مرکز حسی آن است اینجا مورد هجمه‌‌ی سوزنی است که تا چندهزار بار در دقیقه آنرا می‌شکافد. اما همین می‌تواند بکارگیری یک راهبرد رایج هم باشد، تصور کنید ترومایی بزرگ بر سوژه وارد شده که وی یارای مواجهه و هضم آن را ندارد، بنابراین راه حل منطقی خُرد کردن آن تروما به تروماهای کوچک‌تر خواهد بود. دخولِ تروماتیکِ محرکی بیرونی که مرزهای روانی او را در هم می‌کوبد اینجا به چند هزار ترومای کوچک با دردی قابل تحمل تقسیم می‌شود، درحالیکه انباشت و هجمه‌ی تمامی آنها در یک لحظه، فروپاشی ایگو را در پی دارد.

از سویی خالکوبی دلالت‌های جنسی هم در بر دارد و نشان داده شده که در هر دو جنس خودپنداره‌ی افراد درباره‌ی جذابیت و توانایی جنسی‌شان را بالا می‌برد. اما چه اتفاقی افتاده که افراد چنین پنداره‌ای دارند؟ آیا اینجا تَتو در نقش فالوس ظاهر شده؟

از دیگر سو آنچه خالکوبی می‌شود بدل و جانشین هم هست. شاید بدلی برای رابطه‌ای که غایب است و جانشینی برای ابژه‌ای که حضور ندارد. اما تَتو اغلب بازنمایی تصویری است که او در ذهنش از ابژه دارد، یک بازنمایی که هیجانش نسبت به تصویر ابژه را ابراز می‌کند. اینجا تَتو راه حلی ابتدایی برای حل تعارض است، پس از خالکوبی، تعارض تنها تا مدتی آرام می‌گیرد. خالکوبی برعکسِ تصویر و ردی که روی پوست باقی می‌گذارد، خودش تاثیر بادوامی ندارد. اگر تعارض در مدت کوتاهی واپس‌رانده نشود این راهکار کارایی‌اش را از دست می‌دهد و نقش جدیدی لازم است که کارکرد آنرا تقویت و حمایت کند.

از این بابت تَتو کارکردی به مثابه فانتزی دارد که قرار است روی فقدانی را بپوشاند تا حفره‌ای در روان با یک تصویر بر بدن پوشانده ‌شود.

اما همانطور که مشخص است اینجا شکافی وجود دارد، چگونه امری بیرونی خلائی درونی را می‌تواند پوشش دهد؟

تَتو به عبارتی، یک دیالکتیک از رابطه‌ی روانی میان کارکرد پدرانه و مادرانه را بازنمایی می‌کند. از یک سو اشتیاق و صمیمیت و از سوی دیگر فاصله و جدایی، احساس اشتراک و تعلق در مقابل بی‌تفاوتی، همانندسازی و تقلید در برابر تفرد. در چنین دامنه‌ای تَتو هم می‌تواند در فضای ادیپی بدلِ دال نام پدر باشد و هم در فضای پیش‌ادیپی جانشینِ اتحاد تنی با مادر.

اما پرسشی را هم می‌توان مطرح کرد: آیا اکنون که تَتو به عنوان بخشی از مُد روز درآمده باید گرایش روزافزون به خالکوبی را صرفا همنوایی با چنین ترندی و فاقد معنا و دلالتی ناخودآگاه دید؟ یا اتفاقا فضای عصر حاضر گرایش جمعی ناخودآگاه به چنین راهکاری را پررنگ کرده؟

تتوپوستفانتزیروانکاویفالوس
کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید