سرباز، در مقابل سرباز ایستاده.
هر دو اسلحه می کشند.
یکدیگر را نشانه می روند.
شلیک می کنند.
بوم! این صدای پایان یک زندگی ست.
همینقدر ساده، کوتاه و مختصر.
چرا او شلیک کرد؟ چه دلیلی برای کشتن داشت؟ او چگونه چشمان معصوم برادرش را ندید؟
او، کشت تا نمیرد. اگر شلیک نمی کرد، بدو شلیک می شد. آیا به راستی اگر نمی کشت، می مرد؟
آری. او نیز می مرد. می مرد تا نکشد!
میدان جنگ این است. هر کسی می کشد، برای اینکه اگر نکشد، می میرد.
عده ای با شکم سیر دستور به قتل می دهند. عده ای گرسنه و بی نوا یکدیگر را می کشند.
این عده کثیر مردم را دولت ها مقابل یکدیگر قرار داده و می دهند. دولت ها را مرز ها مقابل هم قرار داده و می دهند. و مردم...
آه از این مردم جاهل!
همین مردمی که یتیم می شوند، بیوه می شوند، فرزندشان را از دست می دهند، برادرشان را از دست می دهند، خواهرشان را از دست می دهند؛ همین مردم به همان مرز های قاتل عشق می ورزند.
آنها مرز ها را می پرستند. آه! چه باید بکنیم که این جماعت از غار تاریک جهل خارج شوند؟
چه باید بکنیم که بفهمند اینها تنها چندی خط فرضی اند؟
مگر جنگی داریم هنگامی که سراسر زمین وطن همه مان باشد؟ مگر نژاد برتری داریم؟ اصلا مگر ملیت سوایی داریم؟
ما مستقیم به سوی اضمحلال حرکت میکنیم. هر جنگی که میان بشر مدرن در بگیرد صد ها برابر نسبت به قبل زیان بیشتر وارد می کند.
جنگ جهانی سوم می تواند به سادگی منجر به انقراض گونه انسان گردد. سازمان ملل و امثالهم نیز بارها نشان داده اند که از جلوگیری چنین نزاع هایی عاجزند.
ما زمان زیادی نداریم.
باید اندیشه مان را جهانشمول کنیم.
باید در راستای جهانی شدن و جهانی سازی تلاش ورزیم.
باید خویش را، بشر را نجات دهیم.
وقت تنگ است، باید آزاده شویم...
Telegram.me/AOrgan