میخواهند مرا بکشند.
چشمانم را بستهاند. نباید ببینم چه کسی مرا میکشد. آنها میترسند که مبادا قربانی جلاد را ببیند.
بیهوده است. چشمان من از پیش جر خورده و تمام بدنم را به بیماری بینایی مبتلا کرده است.
چشمان من جر خودهاند. این چشم ها فقر دیدهاند. کارتن خوابی دیدهاند. تن فروشی دیدهاند. این چشم ها مهاجران بلاتکلیف پشت مرز ها را دیدهاند. این چشم ها پخش شدن مغز فرزند کف خیابان را دیدهاند. این چشم ها مادران زیر بمب ها و موشک ها را دیدهاند.
چشمان سرکش من نوجوان چهارده سالهای دیدهاند که برای خرج مادر مریضش زودتر از آن زمان که دیگران، عروس میشود. او یکبار، دوبار، سه بار و سپس برای همیشه، هر شب با آدمی متفاوت در چاله عشق میافتد و پس از ساعتی، با فواره لوله مقدس معشوق، این عشق به پایان میرسد.
چشمان من پدر و مادری خاکستر شده زیر موشک دیدهاند که فرزندشان زیر آوار، از گرسنکی و تشنگی جان میسپارد.
چشمان من نوزاد رها شده در زباله ها و والد غرق شده در راه ورود غیرقانونی به مملکت دیگر را دیدهاند.
چشمانم زوج تازه متاهلی دیدهاند که زندگیشان را میفروشند به دو قران پول و سپس پول را میفروشند به تورلیدری که موسوم به “قاچاقچی” است. چشمانم همان زوج را دیدهاند که باز میگردند بدون همان دو قران.
چشمان من سرنگی دیدهاند که حاصل گرسنگی فرزند است.
چشمان من بمب های اتمی دیدهاند که بشر برای خودکشی ساخته.
چشمان من مرز هایی دیدهاند که حاصل مازوخیسم بشرند.
چشمان من، اینها را دیدهاند و جر خوردهاند. به تک تک نقاط بدنم گفتهاند که چشم باشید و ببینید و اشک بریزید.
حال، تو چشمانم را میبندی؟
زهی خیال باطل.
Telegram.me/AOrgan