بنام قلم ....
نوشتن همیشه برایم سخت بود با اینکه خیلی دوست داشتم نویسنده خوبی شوم ولی اغلب یا حوصله نوشتن نداشتم و یا یک جای کار میلنگید! راهکارهای مختلفی را آزموده و سعی کردم درهای جدید به دنیای شیرین نوشتن باز کنم.
ویا اصلا بگذارید کمی کاملتر توضیح دهم من دانش آموز خوبی بودم انشایم خوب بود ،البته خوب که نه شاید بعضیا بهش عالی هم میگفتند:) ولی بعدها وقتی وارد دوره دبیرستان شدم فهمیدم که نوشتن یک انشای خوب و عالی نمیتواند شما را به منزله یک نویسنده خوب معرفی کند زیرا نویسنده همچون خالق و نوشته همچون مخلوق است و هر مخلوقی چارچوبی دارد ،زیربنایی دارد استخوان بندی و گوشت و پوستی دارد.
جالب است نه !؟ وقتی بزرگ میشوی درک و فهمت از زندگی منقلب میشود آگاهیت گسترده تر و کنجکاوی ات مرزهای تخیل را میشکند، دنبال کسی میگردی که درکت کند ، راهنمایی ات کند و البته باورت داشته باشد. در این بین چه کسی بهتر از او.
بگذار راحت تر بگویم نوشتن همچون تخیل بشر حد و مرز ندارد هرچه تخیلت گسترده تر نوشته ات بلندپروازانه تر خواهد بود اصلا شاید چارچوب هایی را بشکنی ولی مهم نیست!
زندگی انسان شکستن چارچوب ها است!
من نوشتم بارون ....