اولین جرقه های تفکر چپ در ایران پس از انقلاب در همان روزهای منتهی به بهمن 57 زده شد. همان سال ها و در دهه 1970 میلادی که انقلاب ایران در حال اتفاق بود اوج دوران شیوع تفکر ضد سرمایه داری و چپ گرایانه نه تنها در ایران بلکه در اکثر نقاط جهان حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی بود. در این دوره، نگاه اقتصادی این جریان ها معمولا رو به آرمانهای ضد سرمایه داری و ضدامپریالیستی گرایش پیدا میکرد چرا که در میان مخالفان و مبارزان سیاسی، تصور اکثریت این بود که رژیم پهلوی دست نشانده قدرت های سرمایهداری یا امپریالیسم غرب است. در چنین اوضاعی طبیعتا مبارزین سیاسی به ویژه جوان ترها سراغ ایدئولوژی های ضد سرمایه داری و متاثر از تفکرات مارکس که می توان او را بزرگ ترین متفکر قرن دانست رفتند. به این ترتیب بود که استفاده از نام های سوسیالیستی و ضد سرمایه داری رونق گرفت و آموزه های سنتی درباره مالکیت خصوصی و آزادی مبادله و تجارت را تحت الشعاع خود قرار داد. از سردمداران این تفکر می توان به علی شریعتی و بعدها و در زمان ریاست جمهوری بنی صدر از وی نام برد که مواضعی انتقادی نسبت به بازار آزاد یا به اصطلاح سرمایهداری داشتند و می توان گفت که این تفکرات بسیار نزدیک به اقتصاد سوسیالیستی و مارکسیستی بود. یکی از اسناد تاریخی در مورد این نوع تفکرات بنی صدر نقل قولی از اوست که می گوید "بهترین شکل روابط این است که فرد آنچه را به دست میآورد در اختیار جمع بگذارد و از جمع به اندازه نیاز خویش بستاند."
با گذشت زمان و عبور از افرادی انگشت شمار با تفکرات کمونیستی مانند اعضای حزب توده، تفکرات چپ کم کم به فراموشی سپرده شده و حتی می توان گفت در این برهه زمانی، نام بردن از آن به نوعی جرم نانوشته بدل شده است. اما سوال اینجاست که با توجه به شرایط تاریخی شکست خورده سوسیالیستی و کمونیستی در گذشته نه چندان دور شوروی و اقتصاد ورشکسته و بازار دستوری این روزهای کشور آیا می توان راه نجات را پهن کردن مجدد سفره سوسیالیست و جمع کردن بساط سرمایه داری و به طور کلی پیاده کردن مجدد تفکرات چپی دانست؟
در این برهه زمانی جدالی نابرابر، سراسر تاریخ استثمار طبقه کارگر و سرمایهداری را دربرگرفته است. این تفکرات نه تنها نابرابری و بی عدالتی، فقر و فرودستی بلکه خرافه، کهنه پرستی و ناسیونالیسم را به جان بشریت انداخته است. میلیون ها انسان هم سرنوشت را در جنگ، تبعیض نژادی و ملی و مذهبی گرفتار کرده است، تا بنیادهای فقر و فلاکت سازمان یافته جامعه طبقاتی زیر آوارهای آن مخفی بماند. کلمه بی معنی دموکراسی(متاسفانه) که تا به حال برای هیچ کشوری اندوخته ی زیادی نداشته است یا پارلمانی که وسیله مشروعیت دروغین نظام هایی است که جز آزادی سرمایه و انباشت سود و منفعت تعدادی خاص و محدود، حاصلی برای کل بشریت ندارد. در نظام های دیکتاتور و توتالیتر از همین دموکراسی انتخاباتی برای به قدرت رساندن احزاب حاکم هم خبری نیست. آن جا رسما کارگر را به زندان و شلاق محکوم میکنند تا حاکمیت سرمایه را سر پا نگه دارد. همه قدرت برج و باروی این نوع نظام ها بر دوش کارگران، این خالقان حقیقی تولید ثروت بنا شده است، طبقه ای که خود محروم ترین بخش جامعه است. این چرخه ی استثمار باید از چرخش بایستد. این مبنای همبستگی میلیون ها انسانی است که برای برابری و محو استثمار به میدان میآیند تا هر انسان خود بتواند اختیار خود را به دست بگیرد و این جهان وارونه بتواند بر روی پای خود استوار شود، بشریت به انسانیت برگردد و بساط سرمایه و سرمایه داری برچیده شود. مردم آزادی خواه و معترض و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر، باید عزم خود را جزم کنند تا با به زیر کشیدن حکومت های ضد بشری، کل جهان را از شر این حکومت ها رها کنند.
در همه روند فکری جریانات چپ خطاهای بزرگ صورت گرفته که گاه عمدی و گاه طبیعی بوده است اما سوال اساسی این است که آیا چپ در ایران هنوز آیندهای دارد؟ پاسخ من مثبت است. تفکری که نزدیک به 100 سال دوام آورده و باور بسیاری را برانگیخته و پایه زندگی و مرام و تصمیم گیری آن ها شده و به آن ها جهت داده و دنیا را برایشان معنی کرده به این زودی از صحنه خارج نمیشود. هر فکری میتواند بازنگری شود و حتی اگر بی جان و خموده هم شده تجدید حیات پیدا کند. متاسفانه بخش بزرگی از ایمان چپ را حزب کمونیست کشور شوروی و حزب توده در ایران به بازی گرفته و به باد دادند. آرمان بسیاری از چپ ها واقعا زنده کردن حیات اجتماعی با مشارکت پایین ترین طبقات جامعه بود. این آرمان هنوز معتبر است. ممکن است بخشی از چپ با گره خوردن سرنوشتشان به نظام های اقتدارگرا و با رفتن آن نظام از صحنه خارج شوند، اما اندیشه چپ منحصر به این یا آن حزب و گروه و گرایش نیست. میتواند در ساختن آینده دنیا و ایران کارسازی کند، به شرطی که به ایمان خود به مردم پایبند بماند و در خطاهای فکری و عملی خود بازنگری کند.
امروز فکر حکومتی و حامیان چپ آن توسعه گرایی را اساس قرار دادهاند تا بتوانند موقعیت خود را بازسازی کنند. اما مساله کلیدی امروز و آینده ایران باز شدن جامعه و همبستگی با فرهنگ ها و مذاهب دیگر است. توسعه بدون گشودگی فضای جامعه و رسانه ممکن نیست. چپ قدیم مثل همه گرایشهای سیاسی اوایل قرن بیستم پدرسالار است. محصول جامعهای است که ایدئولوژی رهبر و رئیس و پیشوا حرف اول را می زده و در تمام بنیان های جامعه آن را می پرورانده است. چپ اگر نتواند از این پدرسالاری جدا شده و به نوعی خانه تکانی کند بعید است به سطح اندیشه امروز جامعه برسد و گره ای از مشکلات انبوه شده ما باز کند. جامعهای که همه در آن رهبرند و رهبری را مشارکتی می پسندد، اندیشه پیشرو تازهای نیاز دارد. چپ باید به جامعه اشتراکی بازگردد، ولی با معنایی نوین و دموکراتیک.