در این قسمت مقاله سراغ قسمت های کمتر شناخته شده سری که توسط استودیو Ready at Dawn ساخته شده اند می رویم. که البته سانتا مونیکا نیز در ساخت آن دخیل بوده و به عنوان استودیوی کمکی به ردی ات داون کمک می کرده. که شامل god of war: ghost of sparta و god of war: chains of olympus می شوند. و به طور مختصر اطلاعاتی درباره آنها خواهیم داد.
در سال 2008 استودیوی ردی ات داون ( Ready at dawn ) به کمک استودیوی سانتا مونیکا در تاریخ 4 مارس برای psp عرضه کرد.که البته این بازی روی ps3 و ps2 نیز قابل بازی می باشد. ژانر بازی هم مانند سایر نسخه هک اند اسلش بود. جرارد مارینو آهنگ ساز ماهر و با تجربه سری این بار نیز برگشته تا با خلق قطعاتی مجددا خود را ثابت کند. این بازی تک نفره داستانی با موتور Proprietary "Ready At Dawn Engine" 2.0 ساخته شده بود که به نظر من از موتور کینتیکا ضعیف تر عمل کرد. تیم نویسندگان این نسخه شامل Marianne keawczyk, Ru Weerasuriya, Marc Turndorf, Cory Baloge می شد. وقایع داستانی آن قبل از در میان قسمت اول جریان داشت. که در بخش داستان بیشتر در مورد آن توضیح خواهیم داد.
داستان این نسخه در اواسط قسمت اول جریان دارد. جایی که چند سال از خدمت شبح اسپارتان به ایزدان می گذرد. و جای که هنوز خدای جنگ نشده است.اما پیمانش را با اریس شکسته است.
کریتوس همچنان در حال گریز از خاطره های تلخ اش است. از جایی به جایی دیگر می رود و دستور های خدایان را اجرا می کند تا در نهایت آزادی اش را کسب کند. روزی آتنا به او دستور می دهد. تا از شهر آتیکا در برابر سپاهیان ایران محافظت کند. کریتوس با فرمانده ایرانیان وارد پیکار می شود. در نهایت او را زمین گیر کرده و جانش را میگیرد. سپس کریتوس به سراغ باسیلیسک می رود. یک هیولای عظیم که همراه سپاهیان ایران به آتیکا آمده است. (اینجا شما در قالب یک باس فایت باید با او روبرو شوید و او را شکست دهید.) بعد از کشتن باسیلیسک ناگهان در افق خورشید از آسمان سقوط می کند و تاریکی همه جا را فرا میگیرد. به کریتوس دستور داده می شود تا به سراغ هلیوس برود. در آنجا با آتنا روبرو می شود. و شبح اسپارتان همان خواسته همیشگی را به او می گوید و پاسخ منفی آتنا را دریافت می کند. ماموریت ای که آتنا به او می دهد پیدا کردن هلیوس و بازگرداندن آن به آسمان است. در ادامه راه کریتوس با ایوس روبرو می شود. او توضیح میدهد که اطلس ( یک تایتان ) از تارتاروس گریخته و برادر او ( هلیوس ) را دزدیده است. جستجوی شبح اسپارتان ادامه می یابد. و بعد کشتن بسیاری از نیرو های تاریکی و با خودش ایوس که به واسطه ناپدید شدن خورشید ضعیف شده است، روبرو می شود. ایوس با کریتوس قول می دهد که اگر برادرش را به آسمان برگرداند او نیز در رابطه با رهایی از کابوس هایش به او کمک خواهد کرد. ولی اگر هلیوس پیدا نشود عالم در تاریکی غرق خواهد شد. بنابراین انگیزه شبح اسپارتا افزایش یافته و به راهش ادامه می دهد. ناگهان صدای نواختن موسیقی دخترش را می شوند. کریتوس دخترش را صدا می زند. اما پاسخی دریافت نمی کند. بعد از کشتن دشمنان سوار اسب های هلیوس شده و به سوی مقصدی نا مشخص می رود. ناگهان در ناخود آگاهش صحنه مرگ همسر و دخترش یادش می آید. هنگامی که حواسش را جمع می کند می بیند در که اسب های هلیوس او را به جهان زیرین برده اند.در آنجا او کارون را ملاقات می کند. ( در گذشته کارون نیز همانند کریتوس برده خدایان بوده است.) سپس هر دو با یکدیگر به پیکار می پردازند و پیروز نبرد کارون است که کریتوس را به تارتاروس ( جهنم یونانیان ) می اندازد.
در تارتاروس کریتوس دستکش زئوس که یک سلاح قدرتمند است یا پیدا می یابد و با استفاده از آن دشمنانش را نابود می کند. او متوجه می شود که در گذشته زئوس همه تایتان ها را در تارتاروس زندانی کرده. این در حالی است که اطلس با وجود زنجیر ها ی بسیار چگونه توانسته این جهنم بگریزد. سلاح جدید کریتوس به او در گریختن از تارتاروس یاری می رساند. در ادامه برای بار دوم شبح اسپارتان با کارون روبرو می شود اما این بار با کمک دستکش زئوس، کارون ناکام می مانده و مغلوب می شود. در ادامه راه کریتوس نور هلیوس توجه کریتوس را به خود جلب می کند. اون نیز همراه کشتی به سوی نور حرکت می کند.در آنجا کریتوس دختر خود را پیدا می کند و به دنبال او می رود که به معبد پرسفونه می رسد و مجدد با دشمنانش درگیر می شود. اما اثری از دخترش پیدا نمی کند.
به ناچار راهش را ادامه داده تا به همسر هیدس، پرسفونه بر می خورد. شبح اسپارتا شمشیر هایش را می کشد و سراغ دخترش را میگیرد. پرسفونه به او اطمنیان می دهد که حال دخترش خوب است. و سپس ماموریتش را به او یادآوری می کند. اما شبح اسپارتا پاسخ می دهد: من وفادارانه و خالصانه به آنان خدمت کردم ولی آنان چیزی که من می خواستم را به من ندادند و دیگر خسته شده ام.
پرسفونه می گوید که همانند کریتوس فریب خورده و با هیدس ازدواج کرده که تا اخر عمرش محکوم به زندگی در این جهان نفرین شده است. و سپس دروازه را باز کرده و کریتوس را به سمت دخترش راهنمایی می کند.
طولی نمی کشد که کریتوس می فهمد همه این ها توهم و رویا است و از پرسفونه فریب خورده است. اینجاست که پرسفونه اعتراف می کند: من بودم که اطلس را آزاد کردم! من می خواهم این دنیای وحشتناک را نابود کنم. ما با نابودی این دنیا به نسل انسان ها خاتمه خواهیم داد. و من نیز از ازدواج با هیدس رها خواهم شد. او مردی نبود که من می خواستم با او ازدواج کنم.
اکنون کریتوس باید تصمیم بگیرد کنار دخترش در رویا بماند یا با مبارزه با پرسفونه بپردازد و جلوی نابودی دنیا رو بگیرد. اینجا کریتوس از دخترش که در حال گریه کردن است، دل می کند و به سلاحاش را بر می دارد تا نبرد خود را با همسر جهان زیرین، آغاز کند.
پس از نبردی طولانی بالاخره شبح اسپارتا پرسفونه را شکست داده و جانش را میگرد. سپس سراغ اطلس رفته و او را مجدد زندانی می کند. در گفتگوی کوتاه اطلس به کریتوس می گوید: این ایزدان تو کجا هستند کریتوس؟ آیا آنها به تو کمک کردند؟ شبح اسپارتا این بار پاسخ می دهد: اکنون هدف خود را می دانم آنقدر به آنان خدمت خواهم کرد تا در نهایت به قول اشان عمل کند. اطلس پاسخ می دهد: روزی همدیگر را مجدد ملاقات خواهیم کرد و آن روز تا خواهی دید که این خدایان هیچ کاری در حق تو نکردند. کریتوس به سخنان اطلس اهمیت نمی دهد. و به دنبال هلیوس می رود و آن را از اسارت اطلس آزاد کرده و به آسمان باز می گرداند. سپس از خستگی زیاد به خواب می رود. بدون آنکه بداند چه سرنوشتی در انتظار اوست...
داستان این نسخه فرعی اینجا تمام می شود در ادامه نسخه فرعی دیگری خواهیم پرداخت.
دومین نسخه فرعی خدای جنگ چند ماه بعد از نسخه سوم آن برای ps3 و psp توسط استودیوی ردی ات داون ساخته و توسط سونی اینترتیمنت در تاریخ ۲ نوامبر ۲۰۱۰ منتشر شد. این بازی با رده سنی M یا همان +17 عرضه شد که اشاره به خشونت و خون ریزی دارد. این بازی فقط به صورت تکنفره قابل اجرا می باشد. ژانر و سبک بازی نیز هک اند اسلش و دارای المان های اکشن ادونچر می باشد. جراد مارینو آهنگ ساز با تجربه سری برای این نسخه نیز بازگشت و همراه مایک ریگان موسیقی های بازی رو نوشتند. نویسنده داستان این قسمت کوری بارولوگ برای این این نسخه نیز بازگشت. داستان این نسخه همچنان در یونان باستان و بین 2 قسمت اول و دوم جریان دارد که محوریت اصلی داستان نیز مربوط به برادر خود کریتوس می چرخد.
همان طور که بالاتر اشاره شد، داستان این نسخه از جایی شروع می شود که کریتوس بر تخت خدای جنگی نشسته است. شبح اسپارتا از آنجایی که به هدف خود، انتقام گیری رسیده بود و تصمیم گرفت تا به دنبال کار های دیگری که در گذشته نتوانسته بود آنها را انجام دهد. پیدا کردن برادرش دیموس. کریتوس راهش را آغاز می کند و سوار بر کشتی، به توصیه آتنا به سمت آتلانتیس و معبد پوسایدن حرکت می کند. پوسایدن به فرستادن امواج به شدت خطرناک می خواهد تا خدای جنگ را از مسیرش منحرف کند اما ناکام مانده و سپس یک هیولای به نام سیلا را به استقبال کریتوس می فرستد. اما شبح اسپارتا به این راحتی ها شکست نمی خورد. مبارزه این 2 خسارات زیادی وارد می کند. و در نهایت کشتی کریتوس در هم می شکند ولی او خود را به ساحل می رساند. مجدد خدای جنگ و سیلا با یکدیگر به نبرد می پردازند و در نهایت سیلا کشته می شود. کریتوس مادرش را در معبد پوسایدن پیدا می کند که نیمه جان است. او به پسرش می گوید که دیموس زنده است و باید او را پیدا کند. لحظه که می خواهد اسم پدر کریتوس را در گوش اش بگوید، تبدیل به یک هیولا می شود. کریتوس به ناچار با او به مبارزه بپردازد.
بعد از شکست دادن او، مادرش از او تشکر می کند و می خواهد که برای پیدا کردن برادرش به اسپارتا برود. در راه با آزاد کردن یک تایتان به نام ترا کریتوس قدرت او را گرفته اما در آن نزدیکی آتش فشان فعال فوران می کند. و سبب نابودی آتلانتیس می شود. او راهش را به سمت اسپاراتا در پیش میگیرد. ناگهان جایی روی کوه سرباز اسپارتایی رو پیدا می کند که توسط دختر ثاناتوس، Erinys در حال شکنجه است. شبح اسپارتا سریع خود را به آن نقطه می رساند اما انریس زودتر از آن گریخته است. اسپارتان با افتخار می گوید که چیزی درباره او به انریس نگفته است. کریتوس می گوید : اسپارتان تا لحظه مرگ نیز با عزت و افتخار هستند. آن گاه سرباز جان داده. و کریتوس سمت راهش را ادامه داده تا به انریس برسد. آن 2 با یکدیگر وارد پیکار می شوند. اما در نهایت انریس شکست می خورد و پل را خراب می کند تا فرصت را برای فرار خویش فراهم کند. کریتوس با شمشیر هایش او را میگیرد. و در آسمان یک بال اش رو خراش می دهد تا هر دو سقوط کنند. اینجا انریس نیمه جان است سعی می کند به کریتوس حمله کند. اما خدای جنگ با یک حرکت ماهرانه جان او را میگیرد. بعد از کشتن انریس، خدای جنگ مسیرش را به سمت اسپارتا ادامه می دهد تا به مقصد خویش برسد. او در آنجا به اشتباه یکی از زندانیان آنجا که وفادار به اریس است را آزاد می کند. آن فرد سریعا میگریزد. و با آزاد کردن شیری سعی در مانع کردن کریتوس شود. اما کریتوس در نهایت به او رسیده و او را از دم تیغ هاش می گذراند و کلید درب خروجی را برداشته و از آن مکان خارج شده و به معبد اریس میرسد با مورد جالبی رو میشود که گروهی از اسپارتان ها که دارند مجسمه کریتوس را جایگزین مجسمه اریس می کنند و از خدای جنگ جدید خود استقبال می کنند. پس از ورود شبح اسپارتا به معبد روح بچگی خودش را می یابد. آن روح به او حمله ور می شود. کریتوس مقاومت می کنه اما در نهایت چاره نمی یابد. و سر شبح را به دیوار کوبیده و خورد می کند. او کلید مورد نظر را برداشته و برمی گردد. او در میانه مسیر به یک اسپارتان وفادار برمی خورد. او یک نیزه و یک سپر را به او میدهد. خدای جنگ آنها را گرفته و به آتلانتیس بر می گردد. در حالی که پوسایدن دارد از شهر مورد علاقه اش دفاع می کند وارد شهر میشود و محل نگهداری برادرش میرساند. کریتوس او را آزاد می کند. اما برادرش از دست او خشمگین است و به او حمله می کند. در این سال های طولانی که کریتوس بدنبال انجام ماموریت های خدایان و کشتن اریس مشغول بود، دیموس برادرش در اینجا زندانی و حبس بوده است.
در پیکار این دو خدای جنگ به او ضربه نزده و فقط مقاومت می کند تا در نهایت دیموس او را به پایین پرت کند. کریتوس در نیمه هوشیاری تاناتوس را مشاهده می کند که دیموس را به لبه پرتگاه پرتاب می کند. شبح اسپارتان به سختی خود را به آنجا میرساند. و به پایین پریده و به برادرش می رسد و او را نجات میدهد. دیموس، برادر خود را عفو می کند. خدای جنگ نیزه و سپری که قبلا از یک اسپارتان گرفته بود به او می دهد و هر دو به نبرد با ثاناتوس می روند. 2 برادر ثاناتوس رو در حالت عادی شکست می دهند اما سپس او به شکل یک هیولای بسیار عظیم در امده و کار را برای آنها سخت می کند. در اتفاقی ناگهانی خدای مرگ ( ثاناتوس ) با ضربه ای سهمگین دیموس را به زانو در آورده و جانش را میگیرد. شبح اسپارتان که بعد از کلی تلاش در چنین شرایطی برادرش را از دست داده نارحت است. در این حال غضب او 2 چندان می شود و با تمام نیرو با ثاناتوس به پیکار می پردازد و او را مغلوب کرده و از دم تیغ میگذراند. کریتوس انتقامش را از ثاناتوس گرفته است اما درد از دست دادن برادرش همچنان در وجود او باقی مانده. او پیکر بی جان دیموس را با دستان خود دفن کرده، و نیزه و شمشیر را در مزار او قرار می دهد. در میان به طور ناگهانی خدای جنگ،به گورکنی که قبلا که او را مشاهده کرده بود ( در قسمت اول GOW وی کریتوس را از دنیای مردگان نجات داد.) برمی خورد. او میگوید بعد از کشته شدن خدای مرگ او تبدیل به مرگ شده است و مرگ را به المپ خواهد برد. و هرج و مرج او دنیا را فرا خواهد گرفت. شبح اسپارتا در ورودی المپ به آتنا برمی خورد که سعی در متوقف کردن او را دارد اما خدای حنگ پاسخ می دهد: ایزدان و المپ نشینان باید تاوان کار خود را بدهند... . و از دروازه خارج می شود. آتنا می گوید: مرا ببخش... برادر... .
امیدوارم از این قسمت نیز لذت کافی را برده باشید. لطفا انتقادات و پیشنهادات خود را با من در میان بگذارید. در قسمت بعدی این سری مقاله سراغ God of War: Ascension خواهیم رفت. و در قسمت بعدی آن به دنیای نسخه های جدید مجموعه خواهیم رفت.