حتما مشاهده کردهاید مشاوران، مبلغان، تحلیل گران، انگیزشی فروشان، روان شناسان زرد و ... افرادی که داد سخن سر میدهند و از شروع کسب و کار با پول یک ساندویچ حرف میزنند. از قهرمانان مختلف داستان هایی دارند و به شما میگویند چه نشستهاید و مانند فلان کس، به جای خرید لباس نو، پولت را سرمایه گذاری کن و کار و کاسبیت را شروع کن. بعد یک سری نمودار مزخرف برایتان نمایش میدهند و از رشد نمایی با چاشنی ریاضیات میگویند. انگار هر چیزی که ریاضی بیان کند حتما صحیح است و هر ادعای بیهودهای با چهارتا مفهوم و مدل عددی بی ربط موجه میشود.
این افراد از دو گروه خارج نیستند، یا عمیقا نادانند و یا شدیدا کلاهبردار! البته گروهی دیگر هم هستند که بدون تجربه، بازگو کننده تجارب و داستان های بقیه هستند، که البته این گروه مستقل نیستند و در یکی از دو گروه اول قرار دارند.
اگر یادتان باشد، در دوران مدرسه، یک نوع استدلالی میخواندیم به نام استدلال استقرایی. این استدلال در واقع باطل، نتیجه گیری کلی بر مبنای تعدادی محدود از مشاهدات است. در این استدلال اگر مثلا 5 نفر اهل فلان شهر، یک صفتی داشته باشند، پس احتمالا تمام مردمان آن شهر همان صفت را دارند. احتمالا لازم نیست که در بلاهت این طرز فکر سخن گفت، اما باید هشدار داد که کشف آن در زندگی روزمره و در حرفهای خودمان و دیگران اصلا کار آسانی نیست. کما اینکه ظاهری داستانی پیدا میکند و با جملاتی مثل "تجربه میگه"، "یک دوست اهل فضلی تعریف میکرد"، "بر اساس نظر 5 مدیر برتر اقتصادی فلان خراب شده" خیلی راحت در سیستم فکری ما ورود پیدا میکند و از آنجا که برای ارائه در جمعهای دوستانه و فامیلی جذاب به نظر میرسد، از زبان ما بر خلاف ترجیح سیستم فکری و منطقی ما جاری میشود.
داستان های موفقیت چندین میلیون و میلیارد دلاری یا تومانی (تفاوت فاحش آن دو بزرگوار را با بزرگی خودتان ببخشید)، در بهترین حالت و با فرض نقل داستان با کامل ترین جزئیات ممکن، یک مورد از هزاران و میلیون ها مدلی است که بیان میشود. یعنی حتی اگر بشود با پول یک ساندویچ یک کار و کاسبی راه انداخت، امکان موفقیت آن یک در چند صد هزار است و طبیعتا هر فرد عاقلی که به این مسئله نگاه کند، به هر دلیل احتمال میدهد که آن فرد خیلی خوش شانس نباشد. اما آن مبلغان داستان ما، به حدی این مسئله را در رنگ و لعاب میپیچند و از استدلال به ظاهر درست اما نارسای استقرایی استفاده میکنند، که تشخیص آن برای خیلی ها ممکن نیست.
اما حتی اگر آن مثبت اندیشی دیوانه وار و احمقانه (به قول بعضی از دوستان جسارت کارآفرینانه!) را دارید و فکر میکنید آن یک نفر خوشبخت هستید، شما را به ادامه داستان دعوت میکنم. وقتی که از کلمه بخت استفاده میکنید، خیلی نظرات شدیدی در موردش معمولا میشنوید؛ از منتقدین آن و جزم اندیشان تا امیداوارن به شانس و منتظرین آن. کاملا به خودتان مربوط است که در کدام اردوگاه قرار دارید، اما احتمالا همچون خیلی دیگر از امورات اطراف ما (همین جمله، یکی از تلههای استدلال استقرایی!!)، وضعیت نسبی است و چیزی مابین صفر تا صد است. واقعیت آن وجود پدیدهای به نام بخت یا Randomness است که تمام ابعاد زندگی ما را درنوردیده است. به دلیل همین عامل و تاثیرات متقابل آن است که یک مجموعه اقدامات کاملا مشابه، نتایج کاملا غیر مشابه را دارد. پس حتی اگر به قولی خیلی خوش شانس باشید و کد تقلب آن فرد را داشته باشید، شاید برای شما آن نتایج حاصل نشود.
شروع کسب و کار همه چیز میخواهد، حتی چیزهایی که در ذهن تان نمیگنجد. از روابط قدیمی و سلام علیک با بچه محل قدیمی تا دسترسی به منابع مالی انسانی و ... حتی آن درصد کم که موفق شده اند با مبالغ خیلی کم، کسب و کاری موفق و پایدار خلق کنند، نقش این امورات را یا نمیدانند یا عمدا دسته کم میگیرند. اینکه پول نداشتند اما دوست قدیمی داشتند که حاضر بود مبالغ بالا ضمانتشان را بکند، کاملا از جنس پول و اساسا هیچ فرقی با آن ندارد. حتی آن درصد محدود، بدهکار و نا امید شدهاند و با مدد مبالغ متعدد توانستهاند کارشان را ادامه دهند. باز تاکید میکنم که صف طویل سایر افراد کمتر موفق را که هیچ داستانی در هیچ جایی ندارند را در میان هم نظر بگیرید.
افرادی که شما را با این شعارها میفریبند، دلیلشان میتواند یا جذب شما به این فضا به دلیل عملکرد شخصی خودشان و یا حتی منفعت مالی شخصی باشد. در گروه اول طرف نیک می داند که در صورت نتیجه ندادن میتواند تقصیر را گردن شما بیندازد و در گروه دوم نیز طرف با زبان بی زبانی میخواهد بگوید همین چندغاز کف جیب شما برای او کافیست و بعد از آن شما را به ناملایمت های بازار، تلاش بیشتر، به هرحال یه مقدار پول لازم است و ... حواله میدهد. دفعه بعد در جواب این افاضات، بگویید حتی یک ریال ندارید و با کار از من و سرمایه از شما، بسنجید که طرف شما چقدر با خودش رو راست است. اگر خواستید حرکتی شروع کنید، وضعیت جیب مبارک را هم در نظر بگیرید. مطمئن باشید از این کار ضرر نمیکنید.
در نوشتن این مطلب، از جایی اقتباس صورت نگرفته است اما احساس میکنم خواندن دو کتاب زیر در شیرازه آن تاثیر داشته است:
1- قوی سیاه، اندیشه ورزی پیرامون ریسک؛ نسیم نیکلاس طالب
2- راهنمای تفکر نقادانه؛ استیو براون