هر صفحه ای از تاریخ را که باز کنید، با داستانهایی مواجه می شوید که در آن رییس و مرئوس یا پادشاه و رعیتی موضوع اصلی و یا جانبی هستند و پیرامون این نقش ها، حکایت ها شکل می گیرند. این حکایت ها از جملاتی مانند امر، امر مُطاع سلطان است و هرچه بزرگتر بگوید همان است و .... سرشار است. قبله عالم به سلامت باد نیز آغازگر نصف به علاوه یک گفتگوهای نه تنها افراد و مردم عادی، بلکه حتی وزرا و اُمرا و به قولی خواص است. این فرهنگ بزرگ سالاری و اطاعت از وی در هر شرایطی، به هر دلیلی باشد، به احتمال قطع به یقین مضرات بیشتری نسبت به فواید، به خصوص در جهان اکنون دارد. آزادی فکر و اندیشه را سلب می کند و فردیت فرد را در مقابل شخصی با مقام بالاتر نادیده می گیرد. طبیعتا کسی که آزادی فکر و اندیشه ندارد، آزادی در عمل هم برای وی قابل تعریف نیست.
جالب است بدانیم که این اطاعت کامل و ساری و جاری دیدن افکار و منش بزرگترها، در زندگی سایر فرهنگها تا این حد شدید نمود پیدا نکرده است و در جایی مانند اروپا حداقل 5، 6 قرن است که تضعیف شده است و اندیشه آزاد مبتنی بر شواهد و پژوهش، جایگزین تصورات ازلی از جهان شده است. حتی در قرون دورتر، پادشاهان اروپایی قدرت مطلقه ای نداشتند و در واقع فقط در لفظ قبله عالم بودند. مشخص نیست که تاثیر این سابقه فرهنگی و تاریخی است و یا سایر موارد، که از منظر تفکر و اندیشه در تراز قابل قبولی قرار نداریم و عموما به جای تفکر عمیق، ناشر و حامل تفکرات سطحی سایر افراد هستیم. عادتی که شاید از قدیم مانده است؛ هرچند که سیستم زندگیمان از گذشته فاصله گرفته است.
هر نمونه راهنمای توسعه فردی در قرن اخیر را که بررسی نمایید با لیستی ازپیشنهادات مواجه می شوید. در این لیست مهارتهای جدیدی وجود دارد که در دوران قدیم و در آن ساختار، نه تنها مهم نبودند بلکه احتمال داشت سرصاحب مهارت را بر باد بدهد. مهارتهایی همچون تفکر انتقادی، تفکر خلاقانه، همکاری و ارتباطات شیرازه بسیاری از مهارتهای پیشنهادی را در راهنماها شامل میشود.
مهارت تفکر انتقادی، نقطه مقابل تائید از راه دور و بدون چون و چرا است. مخالف سرسخت تائید نظرات و افکار به دلیل موجه بودن گوینده آن است. با روالها و عادات سر سازگاری ندارد. پیمان برادری با هیچ نظام فکری نبسته است و به محض آموزش آن، آموزندگان این مهارت را برای آموزگار خود به دردسری قابل توجه تبدیل میکند که همه چارچوبها را زیر سوال می برند.
واقعیت این است که دنیای امروز بسیار پویا است و قدرت تاثیرگذاری در دستان افرادی کاملا جدید نسبت به طبقه صاحبان اندیشیده در دوران قبل است و مهارت تفکر انتقادی، هم علت و هم احتمالا معلول این تغییر پارادایم در نظام فکری و به تبع آن نظام اجتماعی و تجاری است.
برخلاف بسیاری از مهارتها که ویژه سن و سال خاصی است و کاربرد آن هم در تمامی مراحل زندگی بسیار پررنگ نیست، مهارت تفکر انتقادی کاربرد مستقیم و ویژه ای حتی در مباحث روزانه و ارتقا کیفیت آن دارد. کاربست و توسعه آن به سبکی از زندگی منجر میشود که بسترساز فراگیری سوادهایی همچون سواد رسانه ای، سواد اجتماعی و ..... خواهد شد. تفکر انتقادی، نگرش منفعل و یا فعال بودن به ظاهر( تکرار نظرات و افکار سایرین و انتشار آن در هر جایی که ممکن است) را تضعیف می کند و باعث می شود که فرد نه تنها به معلولها نیاندیشد، بلکه عوامل را نیز درست ببیند. شاید افراد و گروههایی علاقه نداشته باشند که اطرافیانشان با فراگیری این دست از مهارت ها، چالش هایی را برایشان درست کنند و به نوعی سلطه فکری خود را حفظ کنند. اما لازم به ذکر است جهان امروز با محافظه کاری به شدت درافتاده است و بزرگان امروز کسانی نیستند که امر می کنند؛ بلکه کسانی هستند که خوب گوش می دهند و از نظریات متفاوت اطرافیان و جامعه ذینفعشان به خوبی استقبال میکنند.
شاید نقطه اول شروع توسعه مهارت تفکر انتقادی، رویکرد همراه با عدم قطعیت به جهان باشد. این که افراد جامعه به جای سوال، همه تحلیل دارند و جواب، نشان از ضعف شدید این مهارت است. این که همه برای شرایط اقتصادی و اجتماعی، برای مدیریت زندگی و تقریبا تمام چالش های روزمره به جای پرسش، جواب دارند و آن را قطعی نیز میدانند، همان تفکر قدیم و تکرار افکار و اندیشههای سایرین است. کافی است دفعه بعد که در تاکسی سوار شدید و یا در حالی که در یک صف منتظر هستید، بپرسید که چرا وضع اقتصاد این طور است؟ به جرات میتوان گفت حتی کسی نخواهد پرسید که مگر چطور است و منظورتان به صورت دقیق چیست؟ همه تحلیلهای مختلف و غیر مرتبط را با هم ترکیب می کنند و جلوی شما به صورت ویترینی نمایش میدهند. دریغ از آن که یک فرد حتی سعی کند درست گوش بدهد و سپس با سوالات متعدد سعی در واکاوی سوال کند (البته انتظار تفکر عمیق در محلهای مذکور خیالی باطل است اما متاسفانه این انتظار برای حتی دانشگاهها هم به انتظاری غیر واقعی تبدیل شده است). همین ضعف است که افراد می پندارند می توانند جواب همه موارد را با خرد رایج و حافظهی شخصی و یا نهایتا یک مطلب در فلان شبکه اجتماعی، ارائه کنند و ابدا عبارت هایی مانند نمی دانم و باید بررسی کنم نه تنها گفته نمی شود، بلکه طرفدار هم ندارد.
سوال بپرسیم، چالش ایجاد کنیم، انتهای مساله و یا کار را ببینیم و سپس رو به عقب نگاه کنیم. به جای ادعاها و گفتارها شواهد را ببینیم، فرضها را به جای حکمها اشتباه نگیریم، تفاوت فرضیه و نظریه را درک کنیم، قبول کنیم هیچ فردی همیشه نمیتواند انتقادی فکر کند و همچنین همیشه نمی تواند درست بگوید، رویکردها را شک گرایانه بنگریم و شاید به طور خلاصه باید گفت که با کیفیت بالاتر و بهتری گوش بدهیم و مرتب فرضیات را زیر سوال ببریم.
این مهارت نیازی به ابزار فیزیکی، مدارس مدرن، امکانات پیچیده و زمان نیاز ندارد. شروع کنید که امروز اولین روز از ادامه زندگی شماست.