ویرگول
ورودثبت نام
ارشیا طاهری
ارشیا طاهری
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

هنر از نگاه درد؛ از آگاهی تا آگاهی (بازنشر)

منتشر شده در اسفند ماه سال 1397، منبع اصلی: مجله اینترنتی نگاه فرد / نسخه‌ی انگلیسی

ونسان ونگوگ (نقاش هلندی قرن نوزدهم) در آخرین روزهای زندگی‌اش به برادر خود گفت: «غم همیشه باقی خواهد ماند.» در طول تاریخ، زندگی هنرمندان بسیاری مملو از درد و رنج‌های گوناگون بوده است که پرسش‌هایی را برایمان به وجود می‌آورد: آیا خلق هنر صرفاً نشأت گرفته از زیبایی‌ها و خوبی‌هاست؟ نقش درد و رنج‌های بشر در خلاقیت او چیست؟ فریدا کالو (نقاش مکزیکی) که زندگی‌اش پس از یک تصادف اتوبوس، تا زمان مرگ با درد فیزیکی و صندلی چرخ‌دار همراه بود، در آخرین یادداشت‌های روزانه‌ی خود می‌نویسد: «امیدوارم عزیمت، لذت بخش باشد و امیدوارم هرگز بازنگردم.» گویی گروهی از هنرمندان که آثارشان معمولاً مشخصه‌ی ذاتی آن‌ها را مثل یک امضاء درون خود جای داده است، درگیر یک چرخه‌ی تکرار شونده بوده‌اند. انگار آنها از نوعی آگاهی خاص به تجربه‌ی درد (نه صرفاً فیزیکی) رسیده‌اند و هنر، حاصل چیزی که بر آنها گذشت، گامی در آگاهی بیشتر خود و مخاطبشان بوده است.

اما آگاهی چه ویژگی‌هایی دارد که می‌تواند منجر به درد شود؟ آگاهی بطور ساده به معنای اطلاع داشتن از خویشتن و علم ما نسبت به خودمان، افرادِ دیگر و اشیاء است. برای مثال اگر ما از یک بیماری رنج می‌بریم، به این امر کاملاً آگاهی داریم که این ما هستیم که درد می‌کشیم، نه کس دیگر. واضح است که ما این کار را بدون تفکر انجام می‌دهیم. آگاهی یعنی می‌دانیم که وجود داریم و از وجود خود مطمئن هستیم. ما از کودکی به مرور زمان مدلی از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و سپس با اتکا بر آن، مدلی از خویشتنِ خود که در محدوده‌ی جهان بینی ما تعریف می‌شود می‌سازیم. همچنین، آگاهی امری نسبی است و در مواردی دارای نمود درونی (internal) می‌باشد که حالات و احساسات درونی ما را در بر می‌گیرد؛ و گاهی دارای نمود بیرونی (external) است که درک و مشاهده‌ی بیرونی ما را شامل می‌شود، پس منظور از آگاهی در تمام این نوشته، آگاهیِ نسبی است. وقتی انسان به درجه‌ی بالایی از آگاهی برسد، یعنی آن زمان که بدون فریب یا دروغ گویی ذهنی، واقعیت‌ها را تشخیص دهد و حقایق را بشناسد، قدم در منطقه‌ی خودآگاهی خواهد گذاشت که مرز‌های آن تا کمال آگاهی گسترده است. نتیجه‌ی این خودآگاهی، اختیار و آزادی کامل فکری انسان است و این آزادی مانع خود‌فریبی و خود‌سانسوری شخص می‌شود. انسانی که با خوی خلق کردن و تولید هنر پا به دنیا می‌گذارد، اگر با صداقت فکری و شخصیتی، خود را مورد هجمه‌ی سوالات کلیدی و چالش برانگیز قرار دهد و به دنبال پاسخی برای آنها باشد، به درجه‌ای از آگاهی می‌رسد و درون چرخه‌ی ذکر شده، به سوی درد رهسپار می‌شود.

اگر فردی مسلح به آگاهی است، چرا از درد دوری نمی‌کند؟ پاسخ این سوال را باید در تناقض میان واقعیات و افکار فرد جستجو کرد. جهان ذهنی پس از آگاهی تفاوت‌های زیادی با جهان حقیقی دارد و این امر باعث غیرقاطع شدن فرد در انتخاب‌ها و تصمیماتش می شود و اغلب، مردد بودن به تفکر بیش از حد روی موضوعات می‌انجامد که باعث بروز خطا‌های فکری متعددی می‌شود. انسان آگاه مرتباً احساس جدایی می‌کند. جدایی از جامعه، دیگر افراد، محیط و هر چه که با ایده‌آل ذهنی او ناسازگار است. آنها معمولاً احساس عدم تعلق به جایگاه فعلی خود را بر دوش می‌کشند و فقدان یا کمبود روابط اجتماعی معنا‌دار می‌تواند از آنها انسانی گوشه گیر سازد. همچنین آنها سطح دغدغه‌ی متفاوتی با فرهنگ عامه و مد‌های حاکم بر جامعه دارند و حتی اگر خود را درگیر آنها کنند یا برای لذت بردن از آنها تلاش کنند، هیچ‌گاه عمیقاً آن را نخواهند پذیرفت.

تمام علل ذکر شده با میزان تأثیرات مختلف فرد را دچار درد می‌کند. دردی که راجع‌به آن صحبت می‌کنیم از آگاهانه اندیشیدن نشأت می‌گیرد و از جنس «درد ذهنی» است. درد یک واکنش هیجانی است و اخطاری فیزیکی یا ذهنی می‌باشد که ذهن ما ناراحتی خود را در مورد امری ناخوشایند مثل یک بیماری یا یک شکاف فکری، از طریق آن بیان می‌کند. دو علت اصلی درد، عوامل جسمی و روانشناختی هستند. درد روانشناختی تجربه‌ای ذهنی است که به همین دلیل از آن به عنوان درد ذهنی نیز یاد می‌کنیم. درد ذهنی غیر قابل لمس و مشاهده است و می‌توان به آسانی با ترکیبات شیمیایی یا دارو‌ها روی آن سرپوش گذاشت؛ اما درمان آن به مراتب سخت‌تر از درد فیزیکی است. دردی که قابل مشاهده و اغلب قابل کنترل یا درمان است. دیدگاه‌های متنوعی در مورد درد ذهنی وجود دارند که از درد به عنوان حالتی عاطفی، مربوط به تفاوت بین درکی که از ایده‌آل ذهنی خود داریم و چیزی که در واقعیت هستیم یاد می‌کنند، یا درد را حالت ناخوشایندی از خودآگاهی در مورد بی کفایتی و نا‌امیدی از خود و شکلی از پوچی به دلیل فقدان معنا در زندگی تعریف می‌کنند.

چگونه این درد ذهنی به خلق یک اثر هنری می‌انجامد؟ درد ذهنی آنقدر عمیق ما را درون افکارمان غرق می‌کند که معمولاً با داشتن اندکی خلاقیت و استعداد، راه‌های جدیدتر و بدیع‌تری برای بیان احساسات و آنچه درونمان می‌گذرد، به ذهنمان خطور می‌کند. و چه انتخابی بهتر از هنر که گاهی در انتقال معانی از کلمات نیز قوی‌تر است؟ اگر فکر کنیم درد باعث بروز خلاقیت می‌شود اشتباه کرده‌ایم؛ درد صرفاً راه‌های جدیدتری برای بروز خلاقیت پیش پای ذهن ما می‌گذارد. هنر نیازی ندارد حتماً معقول و معنا‌دار باشد و این بهترین ویژگی برای ظرفی است که قرار است انتزاعی ترین افکار و اندیشه‌های ما در آن جریان پیدا کند. وبسایتی به نام «گالری ‌درد» در حوزه جمع‌آوری آثاری فعالیت می‌کند که عمده‌ی عامل محرک آنها، عواملی همچون درد فیزیکی، روانشناختی یا انواع بیماری‌های ذهنی است. با سر زدن به این آثار متوجه می‌شویم که تعریف هرکس از هنر به جهان‌بینی او بستگی دارد و همین موضوع باعث نو و تازه بودن تک تک آثار می‌شود و هرکدام آنها را به روایتگری مستقل تبدیل می‌کند تا راوی رنج های صاحبان خود باشند.

چگونه خلق هنر دوباره عاملی برای آگاهی هنرمند می‌شود؟ در اصل پاسخ به این سوال چرخه‌ی ذکر شده را از یک سلسله مراحل ساده‌ی خطی، به یک چرخه‌ی تکرار‌شونده تبدیل می‌کند و انتهای سیکل را به ابتدای آن وصل می‌کند. انسان با تولید هنر یا بازتولید اندیشه‌های خود، هویت و موجودیت خاص خود را (حداقل به خود) اثبات می‌کند و احساس تمامیت، همبستگیِ عقیدتی با جهان و بهبود عزت نفس می‌کند. خلق یک اثر باعث برانگیخته شدن احساسات دیگران می‌شود و وقتی کلام هنرمند شنیده می‌شود و تاثیرش بر مخاطب حس می‌شود، گویی او رسالتی بر‌عهده گرفته که او را از یک انسان معمولیِ آگاه متمایز می‌کند. با نمایش عمومی اثر، هنرمند با افرادی مواجه می‌شود که دغدغه‌ها و تفکراتی مشابه با او دارند و آیینه‌ای از مسیر ذهنی خود خواهد داشت. و به عنوان مهم ترین عامل، هنر باعث می‌شود درد‌ها، دغدغه‌های نهان و افکار عمیق ما از ناخودآگاه راهی برای ورود به منطقه‌ی خودآگاه پیدا کنند و این نوش‌دارویی بر شناسایی و رفع آلام ماست.

فاصله گرفتن انسان از جهان واقعیات و سرسپردگی به حقایق و صداقت شخصیتی، راه به آگاهی و خودآگاهی می‌برد که باعث پدید آمدن درد و رنج ذهنی می‌شود و انسان را محزون، افسرده و گوشه‌گیر می‌کند تا اینکه هنر به عنوان ناجی، تمام آلام او را بر عهده می‌گیرد و به تفکراتش اجازه‌ی رونمایی می‌دهد و خلق اثر اتفاق می‌افتد. نتیجه ای که آگاهی، درک و معرفت هرچه بیشتر را در پی دارد.

پایان

دردهنرآگاهیخودآگاهی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید