۲. پارسال همین موقعها بود که دوره افتاده بودیم بین دفاتر تهیهکنندههای #مهدویان و داشتیم راشهای پشت صحنه جمع میکردیم، میخواستیم برای افتتاح تبلیغات #زخم_کاری از پشت صحنهی فیلمهایش یک تیزر بسازیم. گروههای مختلفی برایش پشت صحنه گرفته بودند اما یک چیزی بین همهشان مشترک بود، و آن خود مهدویان بود... اکثرا تصویربردارهای پشت صحنه مسحور استارها و اتفاقات عجیب صحنه میشوند، کم پیش میآید از دور دوربین را ببندند روی سکوت کارگردان و دقایقی طولانی به این مدیومشات خیره بمانند اما این تصویر در همه راشهای پشت صحنهی فیلمهای مهدویان مشترک بود. شاید شبیه فیلمهای خودش؛ سکوت حرفهای شنیدنیتری دارد...
۱. بهمن ۹۴ بین دانشجوها ولولهای افتاد که دو همدانشگاهی قدیمی، فیلمشان امسال به جشنواره رسیده؛ اولی #ایستاده_در_غبار بود و دیگری ابد و یک روز... البته قبلتر هم سامان سالور فیلمهای خاصی ساخته بود و شاید سورهایها بیشتر از بقیه فیلمهایش را دیده بودند اما انگار اینبار وضع فرق میکرد و برای همه ما مهم بود که مخلوقات مهدویان و روستایی را زودتر ببینیم. هر دو فیلمهای محشری بودند و هستند اما عمیقا ایستاده را بیشتر دوست داشتم، تیتراژش پر بود از اسمهای تازه، فرم تازهای داشت و مهمتر از همه حرفهای تازهای میگفت؛ حرفهایی که یک عمر در گلوی خیلیها خاک میخورد را کشیده بود بیرون... فیلمش گستاخ بود. ایستاده و مهدویان از همانجا برایم مهم شدند.
۳. این روزها وقتی میپرسند کارگردان ایرانی مورد علاقهات کیست درکنار اسم #کیارستمی فقط مهدویان را دارم که بگویم، و در دلم یک پینوشت میگذرد که من شاید عاشق همهی فیلمهایشان نباشم اما عاشق پروسه فیلمسازی همهی فیلمهایشان هستم. کیارستمی دورترین اسم به مهدویان است اما احساس میکنم مغزشان مثل هم عجیب کار میکند.