یکی از بزرگترین موانع حرکت به خارج از منطقه امنتان، سندرم ایمپاستر است. زیرا شما فکر میکنید لیاقت رویاها یا حتی توفیقاتی که به دست آوردهاید را ندارید و بنابراین جرات نمیکنید جسارت به خرج دهید و پایتان را فراتر از حیطه امنیت و آسایشتان بگذارید.
در اعماق وجودی بسیاری از کارآفرینان ، یک احساس ناخواسته در کمین است که کافی است به سطح برسد تا فاتحه کسبوکارتان خوانده شود. این احساس ناخوشایندی است که هر از گاهی سراغ کارآفرینان و افرادی با توانمندی بالا میآید. اگر اجازه دهید این احساسات بر شما غلبه کند، میتواند به طور کامل قدرت ذهنی و عاطفی شما را خدشه دار کرده و وضعیت شما را به وضع مهلکی تغییر دهد. آن احساس پنهانی که هیچ کس دوست ندارد درباره آن صحبت کند چیست؟ درست حدس زدید. سندرم ایمپاستر یا خودویرانگری!
این اصطلاح در سال ۱۹۷۸ توسط دو روانشناس بالینی ابداع شده است و به افرادی با توانمندی بالا اشاره میکند که از لحاظ درونی دستاوردهای خود را نادیده میگیرند و مدام ترس از شکست دارند. این مسئله یک پدیده روانی است که در آن افراد نمیتوانند موفقیتهایشان را بپذیرند. بر خلاف آنچه شواهد بیرونی نشان میدهد که فرد با رقابت و تلاش به موفقیت رسیده، خود فرد تصور میکند که لیاقت موفقیت را ندارد و فریبکار است. فرد مبتلا به این نشانگان، موفقیت خودش را در نتیجه خوششانسی، زمانبندی خوب یا فریب دادن دیگران میداند و این موضوع که فرد باهوش یا تلاشگر است توسط خودش مورد پذیرش قرار نمیگیرد.
قربانی شدن در معرض سندرم ایمپاستر میتواند به پیامدهای منفی شدیدی منجر شود. انگیزه شما شروع به کاهش کرده، کیفیت کارتان افت میکند و تمرکزتان را از دست میدهید.
نکته ای که باید مراقب ان باشید این است که سندرم impostor به مرور شما را تحت تاثیر قرار میدهد. برخلاف تصور عامه ، سندرم ایمپاستر برای قشر خاصی از افراد نیست. این موضوع میتواند هر کسی را که استانداردهای بالایی برای خود دارد تحت تأثیر قرار دهد. یک آشپز ، یک ورزشکار و حتی یک مادر خانه دار میتواند از این مسئله ازار ببیند. در اینجا به چندین یافته جالب اشاره میشود:
تحقیقات جمعیت شناختی نشان میدهد که افراد دارای موفقیت بالا ، بیش از هر گروه دیگر ، سندرم ایمپاستر یا خودویرانگری را تجربه میکنند. اگر شما این سندرم را تجربه کردید، تبریک می گویم! شما به احتمال زیاد فردی موفق هستید که از اهداف بزرگ و ترسناکی برخوردار است.
الیور بورکمن ، نویسنده مقاله ای با عنوان “هیچ کس نمیداند در چه جهنمی دست و پا میزند” توضیح میدهد که هر چه بهتر در کاری ظاهر شوید، احتمالا بیشتر در معرض سندرم ایمپاستر قرار میگیرید. هر چه موفقیت شما بیشتر شود ، احتمال اینکه احساس کنید به اندازه کافی خوب نیستید، بیشتر میشود. خبر خوب اینکه اگر این احساس ناخوشایند را تجربه میکنید ، ممکن است به این دلیل باشد که شما در واقع کارتان را به بهترین وجه انجام میدهید.
این چرخه معمولاً با نوعی احساس اضطراب و پریشانی به وجود میآید. سپس شما برای غلبه بر این احساس، کاری را انجام میدهید و سعی میکنید به بهترین شکل آن را به پایان رسانید. پس از انجام درست کار تا مدتی احساس خوبی دارید و اعتماد به نفستان افزایش می یابد. این در حالی است که داستان تمام نشده است و چندی بعد دوباره در دام اضطراب خواهید افتاد!
واقعیت این است که گرفتار شدن در این چرخه صرفاً خسته کننده نیست. اینکه همیشه احساس ناکامی داشته باشید واقعا ناامید کننده است زیرا نمیتوانید با استانداردهای فوق العاده بالایی که خودتان تنظیم کردهاید به پیش روید و این یعنی میدان را برای جنگیدن با خودتان مهیا میکنید و در نهایت به خودتان میبازید!
شاید بدترین و آسیب رسانترین قسمت ابتلا به سندرم ایمپاستر به عنوان کارآفرین این باشد که میتواند شما را از تعقیب و شناسایی فرصتهای کارآفرینانه باز دارد.به عنوان یک کارآفرین ، شاید بزرگترین سرمایه شما توانایی شناسایی و دنبال کردن فرصتهای مناسب باشد. با این حال ، افراد مبتلا به سندرم ایمپاستر به احتمال زیاد از انجام مسئولیتهایی که میتواند منجر به کارهای بزرگتر و روشن تر شود ، خودداری میکنند.
کمالگرا کسی است که غالباً اهداف غیرممکنی را برای خود تعیین کرده و بعداً برای رسیدن به آنها با شک و تردید مبارزه میکند. اگر همواره فکر میکنید میتوانستید کارتان را بهتر انجام دهید و هیچ وقت از نتیجه راضی نیستید، احتمالاً به این دسته تعلق دارید.
همواره سعی میکند سختتر از همه کار کند تا خود و توانمندیهایش را به دیگران اثبات نماید. برخی از سرنخ هایی که ممکن است نشان دهد شما یک سوپرمن هستید این است که مدام به فکر کار خود هستید ، برای توسعه و گسترش توانمندیهایتان دائما به خود فشار میآورید حتی اگر این مسئله به قیمت آسیب رسیدن به سلامت ذهن و جسمتان تمام شود. اگر در این دسته جای میگیرید بهتر این است که به جای اینکه به دنبال تأیید اعتبار دیگران باشید ، سعی کنید این اعتبار را در درون خود بیابید. به این فکر کنید که مهارتها و نقاط قوت شما در کجا قرار دارد. به دنبال راه هایی برای افزایش اعتماد به نفس و تاب آوری خود باشید و بدانید که لازم نیست ۲۴ ساعت شبانه روز و ۷ روز هفته کار کنید. فقط کافی است استانداردهای معمول را رعایت کنید. همین!
این دسته از افراد معتقدند که اگر برای چیزی زیاد تلاش کنند یعنی در آن مهارتی ندارند! علائمی که میتواند نشان دهد در این گروه قرار میگیرید این است که شما تمایلی به قبول کمک دیگران ندارید و از امتحان کردن چیزهای جدید اجتناب میکنید زیرا می ترسید که شکست بخورید. بهتر این است که سعی کنید موفقیتهای خود را با کوششی که برای انها متحمل شدهاید بسنجید و این واقعیت را بپذیرید که به راحتی نمیتوانید در همه چیز عالی باشید. به جای اجتناب از چالش ها ، آنها را فرصتی برای یادگیری و توسعه بدانید.
افرادی که در این گروه قرار دارند ، اغلب از درخواست کمک خودداری میکنند زیرا این مسئله را نشانه ضعف میدانند و معتقدند که این امر به مرور به برند و توانمندی انان لطمه خواهد زد. اگر جزو این گروه هستید به خاطر داشته باشید که درخواست کمکی به معنای فقدان مهارت و دانش کافی در شما نیست. در حقیقت ، دانستن اینکه چه موقع باید کمک بخواهید یک مهارت بسیار حیاتی است که بهتر است آن را فرا بگیرید.
اگر خود را لایق شغلتان نمیدانید و در عجب هستید که چرا مدیران به شما و توانمندیهایتان اعتماد کرده اند و این کار را به شما سپرده اند، شما در تیپ متخصص این سندرم جای میگیرید. بهتر است این نکته را مدنظر بگیرید که وجود شکاف مهارتی امری کاملا طبیعی است. به جای اینکه خودتان را با دیگران مقایسه کنید سعی کنید از انان یاد بگیرید. روی مهارتها و نقاط قوت خود تمرکز کنید ، آگاهانه به موفقیتهای خود هر چند کوچک توجه کنید و برای پر کردن هرگونه شکاف دانشی و مهارتی، برنامه ای واقع بینانه تهیه نمایید.
یکی از اولین اقدامات برای غلبه بر احساسات ناخواسته حاصل از سندرم ایمپاستر، شناخت افکار و بینش کافی در مورد این موضوع است. از خود بپرسید آیا این افکار و رفتارها به پیشرفت من کمک میکند یا مانع ان است؟
همچنین شما میتوانید در افکارتان تجدید نظر کنید. به یاد داشته باشید تفاوت بین کسانی که سندرم ایمپاستر را تجریه میکنند یا نمیکنند در نحوه پاسخگویی آنها به چالشهای پیش رویشان است. در واقع ما باید سعی کنیم همچون غیر حرفهای ها فکر کنیم. کلید موفقیت این است که ارزش انتقاد سازنده را درک کنید و یاد بگیرید کمک خواستن نشانه ضعف شما نیست!
همچنین اشتراک احساساتتان با دوستان یا یک مربی میتواند بسیار به شما کمک کند. افرادی که تجربه بیشتری دارند میتوانند به شما اطمینان دهند که آنچه شما احساس میکنید طبیعی است و دانستن اینکه دیگران در موقعیت شما بوده اند میتواند ترسناکی این پدیده را کاهش دهد. اگر می خواهید عمیق تر به این احساسات بپردازید، قدرت کوچینگ را دست کم نگیرید. در نهایت هدف این نیست که هرگز به این سندرم مبتلا نشوید، هدف این است که بینش و اطلاعات کافی را در مورد این مسئله داشته باشید و آگاهانه برای حل این مشکل قدم بردارید.
منبع: aryanagroup.com
مترجم: مارال مختارزاده