شایعترین دلایل افسردگی
چکیده
افسردگی، یک اختلال خلقی شایع و ناتوانکننده است که میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار میدهد. این مقاله به بررسی جامع و عمیق شایعترین دلایل افسردگی میپردازد. با توجه به ماهیت چندعاملی افسردگی، در این مقاله عوامل مختلفی از جمله عوامل ژنتیکی، زیستی (مانند عدم تعادل انتقالدهندههای عصبی و اختلالات هورمونی)، روانی (مانند الگوهای فکری منفی، تجربیات آسیبزا و استرس مزمن) و اجتماعی (مانند انزوای اجتماعی، مشکلات مالی و تبعیض) مورد بررسی قرار میگیرند. هدف این مقاله، ارائه درک جامعی از عوامل خطر و محرکهای افسردگی به منظور بهبود پیشگیری، تشخیص و درمان این اختلال است.
مقدمه
افسردگی، که به عنوان اختلال افسردگی اساسی (MDD) نیز شناخته میشود، یک بیماری روانی شایع و جدی است که با احساس مداوم غم و اندوه، از دست دادن علاقه یا لذت، و طیف وسیعی از علائم دیگر مشخص میشود. این علائم میتوانند شامل تغییرات در اشتها و خواب، خستگی، مشکل در تمرکز، احساس گناه یا بیارزشی، و افکار خودکشی باشند. افسردگی میتواند بر نحوه فکر، احساس و عمل فرد تأثیر بگذارد و منجر به مشکلات عاطفی، عملکردی و جسمی شود.
افسردگی یک بیماری پیچیده است که ناشی از ترکیبی از عوامل مختلف است. هیچ دلیل واحدی برای افسردگی وجود ندارد و احتمالاً ترکیبی از عوامل ژنتیکی، زیستی، روانی و اجتماعی در ایجاد این اختلال نقش دارند. درک این عوامل و تعاملات پیچیده بین آنها برای پیشگیری، تشخیص و درمان مؤثر افسردگی ضروری است.
1-عوامل ژنتیکی
مطالعات نشان دادهاند که افسردگی میتواند ارثی باشد. افرادی که سابقه خانوادگی افسردگی دارند، بیشتر در معرض ابتلا به این اختلال هستند. با این حال، این بدان معنا نیست که هر کسی که دارای ژنهای مرتبط با افسردگی است، حتماً به این بیماری مبتلا خواهد شد. عوامل محیطی نیز نقش مهمی در بروز افسردگی ایفا میکنند.
· مطالعات خانوادگی و دوقلویی: مطالعات خانوادگی نشان دادهاند که خطر ابتلا به افسردگی در بستگان درجه یک افراد مبتلا به افسردگی به طور قابل توجهی بالاتر است. مطالعات دوقلویی نیز نشان دادهاند که وراثتپذیری افسردگی بین 37 تا 80 درصد تخمین زده میشود. این بدان معناست که تفاوتهای ژنتیکی تا حد زیادی مسئول تفاوت در خطر ابتلا به افسردگی بین افراد هستند.
· ژنهای کاندید: تحقیقات در مورد ژنهای کاندید، ژنهای خاصی را که ممکن است در افسردگی نقش داشته باشند، شناسایی کرده است. برخی از این ژنها در تنظیم انتقالدهندههای عصبی مانند سروتونین، دوپامین و نوراپینفرین نقش دارند. به عنوان مثال، ژن حامل سروتونین (5-HTTLPR) مورد توجه ویژهای قرار گرفته است. برخی از انواع این ژن با افزایش خطر افسردگی در پاسخ به استرس مرتبط هستند.
· مطالعات انجمن گسترده ژنومی (GWAS): GWAS رویکردی برای بررسی کل ژنوم برای شناسایی تغییرات ژنتیکی مرتبط با یک ویژگی خاص (مانند افسردگی) است. مطالعات GWAS متعددی ژنهای جدیدی را شناسایی کردهاند که ممکن است در افسردگی نقش داشته باشند. با این حال، اثر هر ژن به تنهایی معمولاً کوچک است و افسردگی احتمالاً ناشی از تعامل پیچیدهای از چندین ژن و عوامل محیطی است.
· اپیژنتیک: اپیژنتیک به تغییراتی در بیان ژن اشاره دارد که بدون تغییر در توالی DNA رخ میدهند. عوامل محیطی، مانند استرس و سوء استفاده در دوران کودکی، میتوانند تغییرات اپیژنتیکی ایجاد کنند که خطر ابتلا به افسردگی را افزایش میدهند.
2- عوامل زیستی
عوامل زیستی نقش مهمی در تنظیم خلق و خو و عواطف ایفا میکنند. عدم تعادل در انتقالدهندههای عصبی، اختلالات هورمونی و سایر ناهنجاریهای مغزی میتوانند به بروز افسردگی کمک کنند.
· انتقالدهندههای عصبی: انتقالدهندههای عصبی مواد شیمیایی در مغز هستند که پیامها را بین سلولهای عصبی منتقل میکنند. سروتونین، دوپامین و نوراپینفرین سه انتقالدهنده عصبی هستند که به طور خاص در افسردگی دخیل هستند.
o سروتونین: سروتونین در تنظیم خلق و خو، خواب، اشتها و درد نقش دارد. سطوح پایین سروتونین با افسردگی، اضطراب و اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) مرتبط است.
o دوپامین: دوپامین در لذت، انگیزه و پاداش نقش دارد. سطوح پایین دوپامین با افسردگی، خستگی و از دست دادن علاقه به فعالیتها مرتبط است.
o نوراپینفرین: نوراپینفرین در هوشیاری، تمرکز و پاسخ به استرس نقش دارد. سطوح پایین نوراپینفرین با افسردگی، خستگی و مشکل در تمرکز مرتبط است.
o نظریه عدم تعادل انتقالدهندههای عصبی: نظریه کلاسیک افسردگی بر این فرض استوار است که افسردگی ناشی از کمبود یک یا چند انتقالدهنده عصبی در مغز است. با این حال، این نظریه تا حدودی سادهانگارانه است. تحقیقات نشان دادهاند که افسردگی پیچیدهتر از صرفاً عدم تعادل انتقالدهندههای عصبی است. عوامل دیگری مانند عملکرد گیرندهها، سیگنالدهی داخل سلولی و مدارهای عصبی نیز نقش دارند.
· هورمونها: هورمونها مواد شیمیایی هستند که توسط غدد درون ریز تولید میشوند و بر بسیاری از عملکردهای بدن، از جمله خلق و خو، خواب و اشتها تأثیر میگذارند. اختلالات هورمونی میتوانند به بروز افسردگی کمک کنند.
o هورمونهای تیروئید: کمکاری تیروئید (کمبود هورمون تیروئید) میتواند باعث افسردگی، خستگی و افزایش وزن شود.
o کورتیزول: کورتیزول یک هورمون استرس است که توسط غدد فوق کلیوی تولید میشود. سطوح بالای کورتیزول مزمن میتواند به مغز آسیب برساند و خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.
o استروژن و پروژسترون: نوسانات در سطوح استروژن و پروژسترون میتوانند باعث افسردگی در زنان شوند. به عنوان مثال، افسردگی پس از زایمان یک نوع افسردگی است که پس از زایمان رخ میدهد و با تغییرات هورمونی مرتبط است.
· ساختار و عملکرد مغز: مطالعات تصویربرداری مغزی نشان دادهاند که افراد مبتلا به افسردگی ممکن است تفاوتهایی در ساختار و عملکرد مغز خود داشته باشند. به عنوان مثال، برخی از مطالعات نشان دادهاند که هیپوکامپ (منطقهای از مغز که در حافظه و یادگیری نقش دارد) در افراد مبتلا به افسردگی کوچکتر است. همچنین، فعالیت در نواحی خاصی از مغز، مانند قشر پیشانی (که در تصمیمگیری و تنظیم عواطف نقش دارد) ممکن است در افراد مبتلا به افسردگی کاهش یابد.
· التهاب: تحقیقات اخیر نشان دادهاند که التهاب مزمن ممکن است در ایجاد افسردگی نقش داشته باشد. التهاب میتواند بر عملکرد مغز تأثیر بگذارد و باعث تغییراتی در خلق و خو و رفتار شود.
3-عوامل روانی
عوامل روانی نقش مهمی در ایجاد و تداوم افسردگی ایفا میکنند. الگوهای فکری منفی، تجربیات آسیبزا و استرس مزمن میتوانند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند.
· الگوهای فکری منفی: افراد مبتلا به افسردگی اغلب الگوهای فکری منفی دارند که میتوانند خلق و خوی آنها را بدتر کنند. این الگوها ممکن است شامل موارد زیر باشند:
o تفکر همه یا هیچ: دیدن موقعیتها به صورت سیاه و سفید، بدون در نظر گرفتن سایههای خاکستری.
o تعمیم بیش از حد: نتیجهگیری کلی بر اساس یک تجربه منفی.
o فیلتر ذهنی: تمرکز بر جنبههای منفی یک موقعیت و نادیده گرفتن جنبههای مثبت.
o بزرگنمایی: بزرگ کردن اهمیت مشکلات و اشتباهات.
o کوچکنمایی: کم اهمیت جلوه دادن دستاوردها و ویژگیهای مثبت.
o شخصیسازی: مقصر دانستن خود برای اتفاقات بد، حتی زمانی که مسئول نیستید.
· تجربیات آسیبزا: تجربیات آسیبزا، مانند سوء استفاده در دوران کودکی، بیتوجهی، از دست دادن یکی از عزیزان، یا قرار گرفتن در معرض خشونت، میتوانند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند. آسیب میتواند بر نحوه پردازش اطلاعات و تنظیم عواطف تأثیر بگذارد و منجر به الگوهای فکری منفی و رفتارهای ناسازگارانه شود.
· استرس مزمن: استرس مزمن میتواند بر سلامت جسمی و روانی تأثیر بگذارد. استرس مزمن میتواند منجر به تغییراتی در مغز شود که خطر ابتلا به افسردگی را افزایش میدهند. همچنین، استرس میتواند سیستم ایمنی بدن را تضعیف کند و باعث التهاب شود که همانطور که قبلاً ذکر شد، میتواند در ایجاد افسردگی نقش داشته باشد.
· سبک مقابله: سبک مقابله افراد با استرس نیز میتواند بر خطر ابتلا به افسردگی تأثیر بگذارد. افرادی که از سبکهای مقابله ناسازگارانه مانند اجتناب، سرکوب عواطف یا خودسرزنشی استفاده میکنند، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی هستند.
· عزت نفس پایین: عزت نفس پایین میتواند فرد را در برابر افسردگی آسیبپذیرتر کند. افرادی که عزت نفس پایینی دارند، ممکن است بیشتر خود را انتقاد کنند، احساس بیارزشی کنند و در روابط خود با مشکل مواجه شوند.
4-عوامل اجتماعی
عوامل اجتماعی نقش مهمی در سلامت روانی ایفا میکنند. انزوای اجتماعی، مشکلات مالی، تبعیض و سایر عوامل استرسزا اجتماعی میتوانند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند.
· انزوای اجتماعی: انزوای اجتماعی و تنهایی با افزایش خطر ابتلا به افسردگی مرتبط هستند. انسانها موجوداتی اجتماعی هستند و تعامل با دیگران برای سلامت روانی ضروری است. انزوای اجتماعی میتواند منجر به احساس تنهایی، بیارزشی و ناامیدی شود.
· مشکلات مالی: مشکلات مالی، مانند بیکاری، فقر و بدهی، میتوانند استرس زیادی را ایجاد کنند و خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند. مشکلات مالی میتوانند منجر به احساس ناامنی، ناامیدی و ناتوانی در برآوردن نیازهای اساسی شوند.
· تبعیض: تبعیض بر اساس نژاد، جنسیت، گرایش جنسی، مذهب یا سایر عوامل میتواند بر سلامت روانی تأثیر منفی بگذارد. تبعیض میتواند منجر به احساس خشم، ناامیدی و بیقدرتی شود.
· روابط ناسالم: روابط ناسالم، مانند روابط آزاردهنده، سوء استفادهگرانه یا پر از درگیری، میتوانند استرس زیادی را ایجاد کنند و خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند.
· فقدان حمایت اجتماعی: فقدان حمایت اجتماعی میتواند فرد را در برابر افسردگی آسیبپذیرتر کند. حمایت اجتماعی میتواند به عنوان یک حائل در برابر استرس عمل کند و به افراد کمک کند تا با مشکلات کنار بیایند.
· فرهنگ: فرهنگ نیز میتواند بر شیوع افسردگی تأثیر بگذارد. برخی از فرهنگها ممکن است بیشتر از سایر فرهنگها انگ افسردگی را داشته باشند، که میتواند افراد را از جستجوی کمک باز دارد.
5-سایر عوامل
علاوه بر عوامل ذکر شده در بالا، عوامل دیگری نیز وجود دارند که میتوانند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند.
· بیماریهای جسمی: برخی از بیماریهای جسمی، مانند بیماریهای قلبی، سرطان، دیابت و بیماریهای مزمن درد، با افزایش خطر ابتلا به افسردگی مرتبط هستند.
· داروها: برخی از داروها، مانند داروهای فشار خون، داروهای استروئیدی و داروهای ضد التهابی غیراستروئیدی (NSAIDs)، میتوانند باعث افسردگی شوند.
· سوء مصرف مواد: سوء مصرف مواد، مانند الکل و مواد مخدر، میتواند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.
· فصول: اختلال عاطفی فصلی (SAD) نوعی افسردگی است که در فصول خاصی از سال، معمولاً در زمستان، رخ میدهد.
· خواب: اختلالات خواب، مانند بیخوابی و آپنه خواب، میتوانند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهند.
· رژیم غذایی: رژیم غذایی نامناسب، مانند رژیم غذایی سرشار از غذاهای فرآوری شده و کمبود مواد مغذی ضروری، میتواند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.
نتیجهگیری
افسردگی یک بیماری پیچیده و چندعاملی است که ناشی از ترکیبی از عوامل ژنتیکی، زیستی، روانی و اجتماعی است. درک این عوامل و تعاملات پیچیده بین آنها برای پیشگیری، تشخیص و درمان مؤثر افسردگی ضروری است.
با توجه به ماهیت چندعاملی افسردگی، درمان باید جامع و متناسب با نیازهای فردی باشد. درمانهای مؤثر برای افسردگی شامل رواندرمانی (مانند درمان شناختی-رفتاری و درمان بین فردی)، دارودرمانی (مانند داروهای ضدافسردگی) و تغییرات سبک زندگی (مانند ورزش منظم، رژیم غذایی سالم و خواب کافی) است.
پیشگیری از افسردگی نیز مهم است. اقداماتی که میتوان برای پیشگیری از افسردگی انجام داد شامل مدیریت استرس، ایجاد روابط اجتماعی قوی، حفظ سبک زندگی سالم و جستجوی کمک در صورت نیاز است.
امید است این مقاله درک جامعی از شایعترین دلایل افسردگی ارائه داده باشد و به بهبود پیشگیری، تشخیص و درمان این اختلال کمک کند.
منابع
· American Psychiatric Association. (2013). Diagnostic and statistical manual of mental disorders (5th ed.). Arlington, VA: Author.
· Kendler, K. S., Gatz, M., Gardner, C. O., & Pedersen, N. L. (2006). A Swedish national twin study of lifetime major depression. American Journal of Psychiatry, 163(1), 109-114.
· Caspi, A., Sugden, K., Moffitt, T. E., Taylor, A., Craig, I. W., Harrington, H., … & Poulton, R. (2003). Influence of life stress on depression: moderation by a polymorphism in the 5-HTT gene. Science, 301(5631), 386-389.
· López-León, S., Janssens, A. C., González-Castro, T. B., Aguilera, M., Moreno-Küstner, B., & Gurriarán, A. (2018). Genome-wide association studies of depression. Dialogues in clinical neuroscience, 20(3), 207.
· Nestler, E. J. (2016). Role of epigenetics in biology and medicine. Annals of the New York Academy of Sciences, 1377(1), 5-18.
· Cowen, P. J., Browning, M., & Harmer, C. J. (2016). Monoamine neurotransmitters and depression. World Psychiatry, 15(3), 326-335.
· Gold, P. W., & Chrousos, G. P. (2002). Organization of the stress system and its dysregulation in depressive illness. High-yield psychiatry, 117-132.
· McEwen, B. S. (2007). Physiology and neurobiology of stress and adaptation: central role of the brain. Physiological reviews, 87(3), 873-904.
· Raedler, T. J. (2011). Depression and altered stress response: toward an immune-mediated mechanism. Dialogues in clinical neuroscience, 13(2), 195.
· Beck, A. T. (1979). Cognitive therapy and the emotional disorders. New York: International Universities Press.
· Felitti, V. J., Anda, R. F., Nordenberg, D., Williamson, D. F., Spitz, A. M., Edwards, V., … & Marks, J. S. (1998). Relationship of childhood abuse and household dysfunction to many of the leading causes of death in adults. American journal of preventive medicine, 14(4), 245-258.
· Cohen, S., Janicki-Deverts, D., & Miller, G. E. (2007). Psychological stress and disease. Jama, 298(14), 1685-1687.
· Holt-Lunstad, J., Smith, T. B., Baker, M., Harris, T., & Stephenson, D. (2015). Loneliness and social isolation as risk factors for mortality: a meta-analytic review. Perspectives on Psychological Science, 10(2), 227-237.
· Lund, C., Breen, A., Flisher, A. J., Kakuma, R., Koopowitz, S., Miller, D., … & Thornicroft, G. (2010). Poverty and common mental disorders in low and middle income countries: a systematic review. Social science & medicine, 71(3), 517-528.
· Pascoe, E. A., & Richman, L. S. (2009). Perceived discrimination and health: a meta-analytic review. Psychological bulletin, 135(4), 531.
· Cacioppo, J. T., Hawkley, L. C., Norman, G. J., & Berntson, G. G. (2011). Social isolation. Annals of the New York Academy of Sciences, 1231(1), 17-22.
· Young, E. A. (2004). The role of the hypothalamic-pituitary-adrenal axis in the etiology of depression. Psychiatric Clinics of North America, 28(1), 1-11.