Mojtaba Asadi
Mojtaba Asadi
خواندن ۷ دقیقه·۵ روز پیش

چالش آینده

چالش آینده
چالش آینده

فصل اول کتاب «صفر به یک» نوشته پیتر تیل ترجمه (واسع علوی و راهله یوسف‌زاده)

چالش آینده

هرگاه که با شخصی مصاحبه شغلی می‌کنم، دوست دارم این سؤال را بپرسم: «چه حقیقت مهمی وجود دارد که افراد خیلی کمی با آن موافقند؟»

این پرسش آسان به نظر می‌رسد چرا که سرراست است. در واقع، پاسخ دادن دشوار است. پاسخ دادن به لحاظ عقلی دشوار است زیرا دانشی که به هر کس در مدرسه آموخته می‌شود بر اساس تعریف توافق شده است و به لحاظ روانشناسی دشوار است زیرا هر کسی که بخواهد پاسخ این پرسش را بدهد باید چیزی را بگوید که آن را غیر محبوب (منفور) همگان بداند. تفکر درخشان نادر است، اما انگیزه حتی از نبوغ کمتر موجود است.

معمولاً جواب‌هایی شبیه اینها می‌شنوم:

«سیستم آموزشی ما شکست خورده است و احتیاج فوری به اصلاح دارد.»

«آمریکا استثنایی است.»

«خدایی وجود ندارد.»

اینها پاسخ‌های بدی هستند. گزاره‌های اول و دوم ممکن است درست باشد ولی بسیاری از افراد هنوز با آنها موافقند. گزاره سوم یک طرف از منظره‌ای آشنا است. یک پاسخ خوب این شکل را دارد: «بسیاری از مردم به X معتقدند، ولی حقیقت خلاف X است.» من در ادامه همین فصل پاسخ خودم را خواهم داد.

این پرسش تضاد آمیز با آینده چه کار دارد؟ در کمترین معنی آینده به شکلی خیلی ساده عبارت است از مجموعه همه دقایقی که هنوز نیامده‌اند. ولی آنچه آینده را متمایز و بااهمیت می‌سازد این نیست که هنوز رخ نداده، بلکه این است که زمانی فرا می‌رسد که جهان متفاوت از امروز خواهد بود. در این توصیف، اگر قرار است هیچ چیزی در جامعه ما در صد سال آینده تغییر نکند، آنگاه آینده دورتر از صد سال بعد خواهد بود. اگر همه چیز در دهه آینده به شدت تغییر کند، آنگاه آینده تقریباً دم‌دست است. هیچ کس نمی‌تواند دقیقاً آینده را پیش‌بینی کند، اما دو چیز را می‌دانیم: اینکه آینده متفاوت خواهد بود و اینکه باید در دنیای امروز ریشه داشته باشد. بسیاری از پاسخ‌ها به این پرسش تضادآمیز شیوه‌های متفاوت نگاه ما به اکنون هستند؛ پاسخ‌های خوب آنهایی هستند که هر چه بیشتر نگاه ما را به آینده نزدیک می‌کنند.

صفر به یک: آینده پیشرفته

وقتی به آینده می‌اندیشیم، به یک آینده پیشرفته امیدواریم. این پیشرفت می‌تواند به یکی از این دو شکل باشد: پیشرفت افقی یا گسترده و دیگری پیشرفت عمودی یا فشرده. پیشرفت افقی یعنی تکرار چیزهایی که موفق بوده‌اند، حرکت از 1 به N. پیشرفت افقی را راحت می‌توان تصور کرد زیرا می‌دانیم چه شکلی است. پیشرفت عمودی یا فشرده به معنی انجام کارهای نو است، حرکت از 0 به 1. تصور پیشرفت عمودی دشوارتر است زیرا کاری باید انجام شود که هیچ کس دیگری انجام نداده است. اگر یک ماشین تایپ بردارید و صد تای آن را بسازید پیشرفت افقی کرده‌اید. اگر یک ماشین تایپ دارید و یک واژه‌پرداز بسازید آنگاه شما پیشرفت عمودی داشته‌اید.

در سطح ماکرو، پیشرفت افقی در یک کلمه عبارت است از جهانی‌سازی – یعنی چیزهایی که در یک جا نتیجه داده‌اند، در هر جای دیگری استفاده می‌شوند. چین نمونه الگویی از جهانی‌سازی است. برنامه بیست‌ساله چین این است که شبیه ایالات متحده امروز شود. چینی‌ها دقیقاً هر چه را که در جهان توسعه‌یافته به نتیجه رسیده است کپی می‌کنند: خطوط راه‌آهن قرن نوزدهمی، تهویه قرن بیستمی و حتی کل شهرها. ممکن است برخی گام‌ها را جهش بزنند؛ مثلاً مستقیماً به جای نصب تلفن ثابت به بی‌سیم رسیده‌اند. اما همه چیز را همان گونه که هست کپی می‌کنند.

پیشرفت عمودی یا 0 به 1 در یک کلمه همان تکنولوژی است. پیشرفت سریع فناوری اطلاعات در دهه‌های اخیر، دره سیلیکون را به طور کلی به پایتخت فناوری تبدیل کرده است؛ اما دلیلی وجود ندارد که فناوری تنها به کامپیوتر محدود باشد. اگر درک صحیحی داشته باشیم، هر راه بهتر و جدیدی از نحوه انجام کارها فناوری است.📷

از آنجایی که حالت‌های متفاوتی از پیشرفت هستند، این امکان وجود دارد که همزمان هر دو، یکی و یا هیچ‌کدام از آنها را داشت. به عنوان مثال سال‌های 1815 تا 1914 دوره‌ای از توسعه سریع فناوری و جهانی‌سازی سریع بود. در بین اولین جنگ جهانی و سفر کیسینجر تا از سرگیری روابط با چین در سال 1971 یک پیشرفت سریع فناوری وجود داشت ولی جهانی‌سازی چندانی رخ نداد. از سال 1971 تاکنون شاهد جهانی‌سازی سریع در کنار توسعه محدود فناوری بوده‌ایم که این توسعه فناوری نیز بیشتر محدود به فناوری اطلاعات بوده است.

عصر جهانی‌سازی باعث شده است تا به راحتی بتوانیم تصور کنیم که دهه‌های پیش رو همگرایی و شبیه‌تر شدن بیشتر را به همراه خواهد داشت. حتی زبان روزمره ما نشان می‌دهد که ما به نوعی پایان تاریخ فناورانه اعتقاد داریم: تقسیم جهان به ملت‌های توسعه‌یافته و در حال توسعه به نوعی القا می‌کند که جهان «توسعه‌یافته» به آنچه دست‌یافتنی است، دست یافته و ملت‌های فقیرتر باید خود را به آن برسانند.

ولی من فکر نمی‌کنم که این صحیح باشد. پاسخ شخصی من به آن پرسش تضاد آمیز این است که بیشتر مردم معتقدند که آینده جهان با جهانی‌سازی تعریف خواهد شد، ولی حقیقت این است که فناوری نقش بیشتری دارد. بدون تغییرات فناورانه اگر چین تولیدات انرژی خود را در دو دهه آینده دو برابر کند، آلودگی هوا را هم دو برابر خواهد کرد. اگر هر یک از صدها میلیون افراد خانواده‌های هندی به شیوه آمریکایی‌ها – با استفاده از تنها ابزارهای کنونی – زندگی می‌کردند نتیجه یک فاجعه زیست‌محیطی می‌بود. گسترش شیوه‌های قدیمی تولید ثروت در جهان منجر به نابودی خواهد شد نه ثروت. در جهان با منابع کمیاب، جهانی‌سازی بدون فناوری ناپایدار خواهد بود.

فناوری نو هرگز یک ویژگی خودکار تاریخ نبوده است. پیشینیان ما در جوامعی ایستا و با روحیه برد-باخت می‌زیسته‌اند که موفقیت به معنای ربودن دارایی دیگران بوده است. آنها به ندرت منابع جدید ثروت خلق می‌کرده‌اند و در یک دوره طولانی هرگز نمی‌توانستند به میزان کافی خلق کنند تا بتوانند یک فرد معمولی را در شرایط سخت حیات نجات دهند. آنگاه پس از 10000 سال پیشرفت پراکنده از کشاورزی ابتدایی به آسیاب‌های بادی قرون وسطایی و اسطرلاب‌های قرن شانزدهم، جهان نوین، از زمان اختراع ماشین بخار در دهه 1760 تا حدود دهه 1970، ناگهان پیشرفت فناورانه نه‌چندان آرامی را تجربه کرد. در نتیجه ما جامعه‌ای ثروتمندتر از آنچه بتوان تصور کرد نسبت به هر نسل دیگری به ارث بردیم.

هر نسلی به جز پدرها و پدربزرگ‌های ما؛ یعنی در اواخر دهه 1960 هر کسی انتظار داشت این پیشرفت ادامه پیدا کند. آنها منتظر چهار روز کار در هفته، انرژی بسیار ارزان‌تر از حد تصور و سفر به ماه بودند. ولی اینها اتفاق نیفتاد. گوشی‌های هوشمند که ما را از اطرافمان دور کرده‌اند، ما را از این واقعیت که اطراف ما به طرز غریبی کهنه هستند نیز دور کرده است: تنها کامپیوترها و مخابرات از نیمه قرن پیشرفت شدیدی داشته است. اینها به این معنی نیست که پدران ما در تصور آینده اشتباه کرده‌اند. آنها اشتباه کرده‌اند که انتظار داشتند اینها باید به طور خودکار رخ می‌داده است. دغدغه امروز ما این است که فناوری‌های جدید را هم تصور کنیم و هم خلق کنیم تا بتوانیم قرن 21 را آرام‌تر و کامیاب‌تر از قرن 20 بسازیم.

فناوری‌های جدید عادت دارند از رخدادهای متحولانه جدید، شرکت‌های نوپا، سر بر آورند. از «فاندینگ فادرز» در سیاست گرفته تا «رویال سوسایتی» در علوم یا «فرچایلد سمی‌کنداکتور» در کسب‌وکار، گروه‌های کوچک افرادی که با نوعی احساس مأموریت گرد هم می‌آمدند جهان را به سوی بهتر شدن بردند. ساده‌ترین توضیح برای اینها منفی است: ساخت چیزهای جدید در سازمان‌های بزرگ دشوار است و از آن دشوارتر این است که بخواهی به تنهایی آن کار را انجام دهی. سلسله مراتب بوروکراتیک به آرامی حرکت می‌کند و انگیزه‌های گریز از خطر را عمق می‌بخشد. در بسیاری از سازمان‌های بدکارکرد تظاهر به اینکه کارها در حال انجام است استراتژی بهتری برای پیشرفت حرفه‌ای است تا اینکه واقعاً کاری انجام شود (اگر این توصیف مناسب شرکت شما است باید همین الآن آنجا را ترک کنید). از سوی دیگر یک نابغه ممکن است یک اثر هنری یا ادبی خلق کند ولی هرگز نمی‌تواند یک صنعت خلق کند. شرکت‌های نوپا بر این اصل عمل می‌کنند که برای انجام کارها باید همراه سایرین کار کنید، اما همزمان باید به قدر کافی کوچک بمانید تا واقعاً بتوانید کاری انجام دهید.

در تعریف مثبت، شرکت نوپا (استارتاپ)، بزرگترین گروه افرادی است که می‌توانید آنها را به برنامه‌ای برای بنا نهادن آینده‌ای متفاوت متقاعد سازید. مهم‌ترین نقطه قوت یک استارتاپ، تفکر جدید آن است: حتی مهم‌تر از چابکی شرکت، اندازه کوچک، فضای کافی برای تفکر فراهم می‌آورد. این کتاب درباره پرسش‌هایی است که باید برای موفقیت در کسب‌وکارهای نوپا از خود بپرسید و پاسخ دهید. آنچه در پیش رو دارید یک کتاب راهنما یا دانشنامه نیست بلکه تمرین تفکر است؛ زیرا تفکر همان چیزی است که هر شرکت نوپایی باید انجام دهد.

خواستار ایده‌های نو شوید و کسب‌وکار را از ابتدا بیندیشید.

پیشرفتاستارتاپنوآوریفناوری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید