من تا حالا زیاد برات از خودت گفتم زیاد تحلیل کردم تو رو شاید بیشتر از هر کس دیگه تو زندگیت
ولی ب نظرم بولد ترین چیز تو شخصیت تو که هیچ وقت بهش اشاره نکردم این میل به ساپورت کردن همه با همه اینکه خودتم نمیفهمی چی می خوای و تو در اوج اینکه احساس میکنی هیچ کاری نمیکنی جز اینکه با ادم ها دوستی داری اون رو نابود میکنی و به احساسشون آسیب میزنی و اگه این ادم ها زیادن تو زندگیت اگه همیشه درگیر دراما هسی مقصر هیچکس نیسا جز خودت . تو نمی تونی هم رو داشته باشی و بعد توقع داشته باشی بهت وابسته نشن ادم ها مث ت مودی نیسن تنوع طلب نیسن . دل میبندن امیدوار میشن.
ولی به هر حال حس میکردم واقعا ی چیزی این وسط بین من و تو هنوز هست مث ی جاذبه ی نیروی قوی تر تو این میدان که میزاره فوتون هامون از قلب های فلزی مون جدا شه و بهم وصل شه ولی انگار اشتباه میکردم
برای تو خاص بودنی وجود نداره . کل دوره ی خاص بودن یکی برای ت ی ساله بعدش حس میکنی خسته ای اولش اون ادم و می خوای برای همیشه و بعو وقتی یکی جدید میاو توجیحت برای وقت گذروندن بیشتر با اون ادمه اینکه من می خوام تا اخر زندگیم این ادمه باسه و دوباره بعدی و بعدی و بعدی ... بابت روز هایی که برای تو گذاشتم برای تمام وقت هایی که سعی کردم خوشحالت کنم از خودم معذرت می خوام
ت تنها کسی بودی که من و متنفر کردی از اینکه چرا سعی میکنم به ادم ها اهمیت بدم
اینکه فکر میکنی ادم فوق العاده ای هسی عالیه
اینکه فکر میکنی حواست به ادم ها و احساساتشون هست خیلی خوبه
اینکه فکر میکنی هیچ وقت به کسی آسیب نمیزنی حتی اینم خوبه
ولی تنها چیری که این وسط بدهه اینکه تو فقط فکر میکنی
دیگه نمی خوام باهات در ارتباط باشم
یادته گفتی من اگه بخوام می تونم از زندگیت محو شم جوری که حتی فکر نکنی ی روز بودم
این کار رو کن
چون هر بار که میبینمت بیشتر میفهمم چقدر میشه بدتر از چیزی بود که فکرش و میکنی