ویرگول
ورودثبت نام
عسل فروغی
عسل فروغییک دانشجو که گاهی نویسنده است، گاهی مترجم، گاهی هم معلم زبان...
عسل فروغی
عسل فروغی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

رمان های زرد

این یکی از مطالب قدیمی ای است که مدت ها پیش در اینستاگرام منتشر کردم و تصمیم گرفتم اینجا هم به اشتراک بگذارم.

میخواهم دل و روده ی رمان های عامه پسند یا به اصطلاح زرد رو با یک زبان عامه پسند بکشم بیرون! در کل آشنایی من با رمان های زرد بر میگرده به سایت نودوهشتیا که چند سال پیش هم بسته شد. سایت نودوهشتیا نسخه ی ایرانی شبکه ی اجتماعی واتپد بود که به نویسندگان تازه کار و یا علاقه مندان به نویسندگی اجازه می داد که کارهایشان رو در این پلتفرم منتشر کنند و مردم هم نطراتشون رو بنویسنند و بهشون امتیاز بدن. نویسندگانی مثل هما پوراصفهانی از همین نودوهشتیا معروف شدند. اما تفاوت نودوهشتیا با واتپد این بود که تقریبا اکثر رمان های منتشر شده در نودوهشتیا رمان های عاشقانه ی عامه پسند بودند! نود و نه درصد رمان های زرد از یک پروتکل خاص پیروی میکنند. ما اینجا یه دختر شیطون و مهربون و خوشگل داریم با یک پسر گند دماغِ مغرورِ دخترکشِ پولدار(نویسنده ها روی این پولدار بودن پسر داستان خیلی تاکید دارند. حالا در ادامه مفصل بهش میپردازیم). قراره این دو تا پس از طی مراحل پیچیده و پس از کَل کَل های فراوان در آخر به هم برسند. حالا بیاین چند صد صفحه در این مورد حرف بزنیم. این پسر دخترکش داستان ما که همه ی دخترای رمان به جز شخصیت اصلی براش میمیرن، در دسته ی کلیشه های جنسیتی مرد خوب ایرانی-خاورمیانه ای می گنجه، هیکلی و خوشتیپ و بداخلاق و غیرتیه و به وقتش (در نیمه ی دوم داستان) عاشق پیشه است. اما از همه مهم تر، ایشون یک میلیونر خود ساخته است! در اکثر رمان ها سن پسرِ داستان بین ۲۴ تا ۳۰ ساله اما همگی بلا استثنا یا یک پزشک موفق اند که بالا شهر مطب دارن یا مدیرعامل یک شرکت مهندسی هستند و همه ی این ها رو هم با پشتکار فراوان خودشون در سن کم به دست آوردند، مدیونید اگر فکر کنید باباجونشون ذره ای به این گل پسرای ما کمک کرده باشه و البته مدیونید اگر فکر کنید که این عزیزان هم قربانی شرایط کنونی جامعه شده اند! نه عزیزم، هیچ چیزی نمی تونه مانع از رسیدن این پرنس چارمینگ های دخترکش به خواسته هایشان بشه. حالا بریم سراغ دختر داستان در اکثر مواقع راویِ اصلی است. این دختر قصه ی ما هم مثل پسر داستان از کلیشه های جنسیتیِ دخترِ خوب پیروی میکنه! خوشگل و مهربون و فداکاره، به وقتش خنگ میشه و به وقتش باهوش، پاکدامن و حرف گوش کنه ولی به وقتش هم لجباز میشه. هیچ وقت تحصیلات یا وضعیت مالیش از پسره بالاتر نیست(یک کلیشه ی جنسیتی دیگه) و وقتی پسر داستان رویش غیرتی میشه و آزادی هایش رو محدود میکنه عین خری میشه که بهش تیتاپ دادن(یکی از بزرگترین مشکلات من با رمان های زرد همینه! اینکه سلطه ی مرد بر زن در یک رابطه و محدود شدن آزادی دختر در برابر آزادی بی حد و مرز پسر یک مسئله ی خیلی عادی و جذاب نشون داده میشه و ویژگی کنترل گری که با عنوان غیرت مرسومه به عنوان یک پوئَن مثبت برای پسر نمایش داده میشه)! ولی بگذارید راجع به بامزه ترین نکته در مورد این دختر باهاتون صحبت کنم. نویسنده ها تاکیدی ندارند که دختر داستان هم لزوما مثل پسر پولدار باشه! توی بعضی رمان ها پولداره و توی بعضی هم شدیدا فقیر. بعضی جاها هم متوسط! ولی مهم نیست که بابا و مامان شما کارگر هستند یا کارخونه دار، شما به عنوان دختر داستان همیشه به اندازه ی موهای کله ی من مانتو و شلوار و کیف و کفش و اکسسوری دارین که به زیباترین شکل ممکن با هم دیگه ست کنید، استثنایی هم نداریم! نیمه ی اول داستان معمولا به کل کل های آب دوغ خیاری ولی خنده دار و حداقل رفتن به یک سفر شمال اکیپی میگذره(بعضی وقتا هم این سفر شمال میره توی نیمه ی دوم). در نیمه ی اول داستان پسر داستان هنوز یخش باز نشده و خلاصه که با صد من عسل نمیشه خوردش(در این مورد بعضی کتاب ها مثل در همسایگی گودزیلا استثنا قائِل شدند) و دم به دقیقه در حال گرفتنِ حال تمام شخصیت های داستانه! ولی قسمت جذاب و عوام پسند داستان از نیمه ی دوم شروع میشه! اینجا داستان به اوج رسیده، دختر داستان کلی بلا سرش اومده و هموز قراره کلی بلای دیگه هم سرش بیاد و در اکثر مواقع دیگه دل به پسره بسته، یخ پسر داستان باز شده و روی دیگری از شخصیتش توسط نویسنده رو میشه، یک وجه مهربون و دلسوز که قربانی یک گذشته ی تلخه(در این مورد من تا حالا استثنایی ندیدم، همه ی این پرنس چارمینگ های ما بلااستثنا در گذشته بدبختی کشیدند، یعنی اصلا نویسنده پیش خودش گفته اگه اینا در گذشته عذاب نکشیده باشن کتاب من کتاب نمیشه).

این وجه شخصیتی کیوت و دوست داشتنی زیر یک پوسته ی مغرور و سرد پنهان شده و در نیمه ی دوم داستان ما و دختر داستان بالاخره به این آگاهی عظیم می رسیم که پسر داستان ما علیرغم شنا کردن در استخر پول، یک آدمِ بدبخت و توخالی بیش نیست و حالا اینجا رسالت دختر داستان اینه که اینو از منجلاب نجات بده! نه که دختر خودش در منجلاب نباشه ها! کلا این موضوع توی داستان مثل معامله می مونه! من تو رو از بدبختی نجات میدم تو هم منو نجات بده. خیلی هم عادلانه است:)

در آخر پس از کشمکش های فراوان، سنگ اندازی ها و دو به هم زنی های دیگران و پس از کلی بدبختی و فراق و نوشته شدن لیریک اهنگ های عاشقانه ی خوانندگان پاپ وطنی در وسط داستان و در پس یک عشق سوپر آتشینِ پشم ریزون که عشق رومئو و ژولیت باید بیاد پیش اینا لُنگ بندازه بالاخره نویسنده خیلی سیندرلاطوری این دو تا رو به هم میرسونه و قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید. بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود شعور مخاطب پِهِن بود!!!!

جمع بندی: همان طور که گفتم اکثر این رمان ها با هر سناریویی از همین الگویی که گفتم تبعیت میکنند. البته از حق نگذریم بعضی از این رمان ها سناریوهای فوق العاده ای دارند و یا قلم نویسنده به قدری جذاب و گیراست که حتی نمی توانید یک لحظه کتاب را زمین بگذارید. البته من همیشه گفته ام خواندن کتاب حالا هر کتابی که باشد بهتر از اصلا نخواندن است. پس اگر به دنبال پر کردن وقت و یا دنبال کردن یک ماجرای عشقی پر پیچ و خم و آتشین هستید، این رمان ها و سریال های ترکیه ای گزینه ی مناسبی برای شما هستند. اما اگر به دنبال محتوا و یا خواندن یک اثر ادبی هستید، حتی اگر کتاب را تا آخر هم بخوانید پس از آن افسوس وقتی را میخورید که پای این دست رمان ها به هدر داده اید.

۹
۳
عسل فروغی
عسل فروغی
یک دانشجو که گاهی نویسنده است، گاهی مترجم، گاهی هم معلم زبان...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید