ویرگول
ورودثبت نام
عسل حجازی
عسل حجازی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نقطه عطف امسالم، از بین عکس‌هام متولد شد!



من معمولا همیشه دوست دارم از همه چیز عکس و فیلم بگیرم. عاشق این هستم که لحظه‌ها رو ثبت کنم. آدمایی که منو بیشتر میشناسن کاملا به این موضوع عادت کردن و براشون عادیه. اما افراد جدیدی که باهام آشنا میشن معمولا این عادتم براشون عجیبه. پیش اومده که مثلا از من پرسیدن این همه عکس و فیلم رو چیکار میکنی؟ حافظه گوشیت پر نمیشه؟ یا مثلا گفتن وای چه حوصله‌ای داری تو!
آره، خلاصه که من یه گوشی دارم که همیشه پر از عکس و فیلمه و معمولا هم مشغول عکاسی هستم.

سرنوشت عکس‌ها چی میشه؟
اوایل دی پارسال وقتی شغل جدیدم رو شروع کردم. خب همه چی برام تازه بود. تیم جدید، محیط جدید و حتی منظره‌‌ی غروب جدید. هرروز تقریبا برای من چیز جدیدی داشت و خب منم که عاشق ثبت اولین ها و لحظه‌هایی که بعدا خاطره میشن، دائم در حال عکس گرفتن بودم. تا قبل نوروز 1400 برای عکس ها هیچ برنامه خاصی نداشتم. تا اینکه به خودم گفتم بزار از این همه عکس یه ویدیو برای خودم بسازم و توی صفحه اینستاگرامم پست کنم.
این اولین جرقه شد و یه ویدیو ساختم با همه عکس و فیلم‌های دی تا اسفند و فصلی که گذرونده بودم رو میتونستم طی یک دقیقه مرور کنم.

نقطه عطف سال جدید
این عادتم همچنان ادامه داشت و حالا هدفمندتر عکس میگرفتم و با خنده میگفتم میخوام این لحظه رو بزارم توی ویدیوی گزارش فصلیم.
بهار گذشت و تابستون هم سپری شد و جرقه مهمی شب سی و یکم شهریور در وجودم زده شد! چی شد؟
در حالی که ویدیو فصل تابستونم رو داشتم میساختم صدایی همش توی سر من میپیچید: « چه کار مفیدی انجام دادی توی این فصل عسل؟»!
این صدا منو رها نمیکرد و هر لحظه غمگین‌تر هم میشدم. با خودم میگفتم واقعا من 90 روز از عمرم رو چه کردم؟ سه ماه فرصت زندگی که دنیا بهم داد رو چطور گذروندم. تک‌تک لحظه‌های ویدیوی تابستون سرکار بودم! و این منو واقعا غمگین میکرد. غمگین از اینکه انگار هیچ کار مفیدی انجام ندادم و فقط یه روزمرگی رو هرروز تکرار کردم صبح تا شب. اون شب برای من یه نقطه عطفی شد.
اونجا بود که با خودم تصمیم گرفتم پاییز رو هرچقدر میتونم متفاوت زندگی کنم و هرکاری که منو به چالش میکشه و باعث میشه روتینم رو بشکنم انجامش بدم.

پاییز چطور گذشت؟
اتفاق خوب پاییز این شد که 3سری مسافرت رفتم و این همون چیزی بود که یه جون به جون هام اضافه میکرد. اما در عوض پسرفت داشتم توی حفظ وزن و تحرک کافی داشتن. آخر پاییز که رسید نشستم پای ساختن ویدیو پاییز. این دفعه حداقل خوشحال‌تر بودم وقتی داشتم ویدیو یک دقیقه‌ای که ساخته بودم رو میدیدم. این فصل کاملا چیزی که توی فکرم بود از آب درنیومده بود اما حداقل 60% پیشرفت داشتم.

حالا زمستون رسیده
زمستون که شروع شد با خودم گفتم: چرا برای خودم چندتا پروژه سه ماه‌ی کوتاه مدت تعریف نکنم ایندفعه؟ همین سبب شد بشینم یه لیست بلند از کارهایی که دوست دارم انجام بدم بنویسم. یه جایی هم سرچ کردم و با دوستام مشورت کردم برای پیدا کردن ایده‌های چالش برانگیز.

در نهایت...
خلاصه که اومدم بگم، عکس گرفتن و ثبت هرروز و هر لحظه توی زندگی من کار کرد و کمکم کرد به گذشت زمان و روزها آگاه تر بشم و برگردم یه نگاهی هم به عقب بندازم و جرقه‌های جدیدی توی زندگیم زده شد. از عادتی که دارم دیگه خجالت نمیکشم و هدفمندتر عکس میگیرم و ذوق این رو دارم که ویدیو پایان این فصل و سال رو در حالی بسازم که به درصد خوبی از اهداف کوتاه مدتم رسیدم و با افتخار بیام بنویسم:
«خواستم و تونستم و خوشحالم»

کسی که به نوشتن علاقه داره، اما به یادگیری بیشتر!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید