ماها توی زندگی تابع جبریم یا انتخاب؟ ساده ترین حالت بررسی عملکرد تابع لجستیک آشوبی در جاهای مختلف زندگیمونه، تابع لجستیک یک تابع مشهوره که توی سیستم های طبیعی زیاده و یکی از اون سیستم های طبیعی ماییم :) تابع به صورت زیر:
Xn+1=r*Xn*(1-Xn) each new X calculated by this equation
هر حالت جدیدی از حالت قبلیش توسط این فرمول تعریف میشه و طی زمان این حالت میتونه به سمت یک جاذب پایدار بره یا کلا به سمت بی نهایت بره، ما شرایط این تابع برای r در محدوده 1 تا 4 بررسی می کنیم، چون فقط در این مقادیر نهایت حالت داخل یک محدوده معین قرار می گیره. پس بقیه r ها و بقیه حالت های بی نهایت در نظر نمیگیرم و فقط محدود میشیم به حالت های که نهایت های محدود دارن، البته این نهایت محدود به معنی پایداری نیست، ممکنه نوسان داشته باشه، در این حالت متناسب با مقدار r حالت نهایی به سمت خاصی ممکنه پایدار بشه یا در محدوده خاصی نوسان کنه اگر به این نمودار نگاه کنیم:
بخش های مختلف نمودار رو به این صورت تقسیم می کنم:
انتخاب آر دست آدمه به نظر خیلی ها:
کسایی ان که آر اون ها بین صفر و یکه، صفر کسیه که هیچگونه کاری نمیکنه، هیچگونه کاری نداره، انتخاب کرده نباشه و ساده ترین روش و مدل زندگی رو انتخاب کنه، با انتخاب صفر، غایت هم صفر خواهد بود، شاید انتخاب کسی باشه، بهش خرده ای نیست؛ بعضی هم میدونن صفر بده ولی عددی بین صفر تا یک انتخاب می کنن، چندتا تلاش می کنن ولی ناخوداگاه توی چند تکرار خاص به صفر برمیگرده، فرقی نمیکنه نزدیک صفر باشه یا نزدیک یک، فقط توی مدت زمان برگشت به صفر فرق می کنه، ولی در هر صورت غایتشون صفره، مثل کسی که کاری شروع می کنه، ولی اونقدر براش زحمت نمیکشه، و انتظار داره به حد مناسبی بدون زحمت کافی برسه که قطعا نمیرسه، فرقش مثل هواپیماییه که بالش و موتورش مشکل داره، هرچقدرم بالابره، در نهایت به زمین بر میگرده، چون موتور و بالش به اندازه کافی قوی نیست. کافیه بود اون آدم یک اپسیلون آر بالاتری از یک انتخاب می کرد. تا غایتش به عددی غیر از صفر بره.
کسایی ان که آر بین یک تا سه رو انتخاب می کنن، یک تصمیم عاقلانه که مقدار غایی به یک منها یک تقسیم بر آر میرسونه، که همون اوایل افزایش آر تاثیر خودشو به بهترین شکل نشون میده و مقدار غایی با شیب خوبی افزایش پیدا می کنه، باعث پیشرفت آدماس و توی زنگوله گوسی آدم هارو توی موقعیت های بهتری قرار بده، ی چیزی حول میانگین و بیشتر از اون، اینجا در موردش بیشتر گفتم قبلا، اما منتهی بخشی از دنیا که توی زنگوله گوسی میگنجه؛ مثل کسی که میخواد استاد دانشگاه بشه، با درست درس خوندن، تلاش شب و روز برای کنکور، کارشناسی، ارشد، تز دکترا، مقاله نویسی و مصاحبه مناسب، از استادیار تا دانشیار و استاد تمام، همه توی ی مسیر مشخص ولی با شدت بالا، با تلاش مناسب، هرچقدر تلاش بیشتر نتیجه بهتر، ولی واقع بین اگر باشیم، بحثی مثل شهرت به معنی عامش و یا درآمد، رابطه مناسبی باهاش نداره، و شاید از اون حالت صفر دور باشه، اما تا آمال خیلی از آدم ها فاصله زیادی داره.
کسایی که آر بین 3 تا حدود 3.5 انتخاب می کنن، اینا کسایی ان که ریسک می کنن، تلاششون در کنار ریسکشون اضافه می کنن، در اینجا همونجور که روی نمودار مشخصه، مقدار غایی بین دو مقدار نوسان می کنه، حالا این مقدار غایی توی هر لحظه بر چه اساس ممکنه عوض شه؟ جواب اینه: مقدار اولیه؛
ممکنه دو نفر همزمان شروع به یک کاری و مثلا توی بحث راه اندازی یک بیزینس، یکی توی ی موقعیت مشابه، توانمندی مالی بالاتری داشته باشه که باعث شه توی شاخه بالایی قرار بگیره و یکی دیگه توی بزنگاه به مشکل بخوره و توی شاخه پایین تر بره، ریسک پذیری این آدم ها تماما متناسب با توانمندی و یا هنرشون نیست، ممکنه ی نفر با ی سری توانمندی کمتر از ی دسته دومی، توی زمان کمتری به نتایج بهتری برسه، و این دلیلی بر تماما باهوش تر، هنرمندتر و یا هر چیز دیگری نسبت به دسته دوم نیست، خیلی از افرادی که بیزینسشون با بحرانی مثل کرونا رو به رو شد و به یکی از این دو شاخه پرت شدن، بیشتر از توانایی، شانس باهاشون همراه بوده یا نبوده، مثل کسب و کاری که محتوای آموزشی آنلاین تولید می کرد و دقیقا قبل از بحران کرونا شروع به کار کرد و یا رستوران لوکسی که با بهترین امکانات ساخته شد و افتتاحیه اش به زمان بحران کرونا خورد، قطعا سطح اعتماد به نفس شاخه بالاتر، به همان نسبت بالاتر و سطح رضایت شاخه پایینتر
به نسبت ریسک در جایی قرار می گیره که حتی ممکنه نسبت به ی دسته دومی در ناحیه پایینتری قرار بگیره.
و اما دسته چهارمی ها، یونیکورن ها :)، کسایی که آر هایی حدودا بالاتر از 3.4 انتخاب می کنن و ورای هر گونه ریسک، کاملا رفتار تصادفی در انتظارشونه، اگر ویژگی های بهترین کارآفرین های جهان بررسی کنید، دقیقا به همون صفاتی برخورد می کنید که بخش زیادی از جامعه زندانیان تشکیل میده، صفاتی مثل جسارت خارق العاده، ریسک پذیری بسیار بالا، خودرایی و...، دلیل شناخته شدن سلبریتی های زیاد بدون هیچ هنر یا یوتیوب بلاگر ها دقیقا همینه و در مقابل، افراد زیادی داریم که سعی کردن با یوتیوب بلاگر شدن، به همون شهرت و محبوبیتی برسن که خیلی های دیگه رسیدن، اما در واقعیت تعداد کسایی که یوتیوب بلاگر مشهور شدن خیلی خیلی خیلی کمتر از تمام کسایی ان که کل زندگی و زمان و انرژی و پولشونو خرج این موضوع کردن،شاید کسایی که سعی کردن توی مسترالمپیا شرکت کنن و باعث شدن باشگاه دارای دسته دوم به مراتب سطح رضایت بالاتری داشته باشن تا خودشون نمونه ای از این دسته باشن، اینجا جایی که توزیع نرمال دیگه معنی نداره، اینجا جایی که توزیع برخالی میاد و دقیقا اینجا جایی که نظم مورد تصور 99.99 درصد ادم ها کاملا وارو میشه، وارد شدن به این دسته کاملا به مقدار اولیه وابستس، ی رفتار کاملا آشوب گونه، که دهمین رقم اعشار توی مقدار اولیه، میتونه کاملا نقطه پایانی جا به جا کنه :)
این تماما تصمیم خود ماست که کدوم دسته رو انتخاب کنیم، برای هر کسی مسیر متفاوتی درسته و قرار نیست همه ته ریسک پذیری باشن تا موفق باشن و یا در مقابل هرکسی که سخت نگرفت و به سبک خودش ولی برای خودش زندگی کرد ناموفقه، مسیر زندگی هرکس برای خودشه و نه یک فرمول از پیش تعیین شده، به همین دلیل خوندن زندگی نامه افراد موفق توصیه نمیشه! :) به جاش سرگذشت آدم های شکست خورده هم بخونید، شاید مشابهت های زیادی ببینید، ( بسیار دوستان ما که به بازار سرمایه وارد شدن و با شاخه بالایی اعتماد به نفس کاذب پیدا کردن و به شاخه پایینی رفتن ) یا به قول بارباسی توی کتاب فرمول موفقیت فقط وابسته به بهره وری نیست، به تصور دیگران از ماست، و در کل اگر آدمی هستید که معنی ریسک به واقع ندید، سعی کنید وارد دسته سوم و چهارم نشید، و در مقابل، اگر آدم ریسک پذیری هستید، خودتون به آر های کوچیک راضی نکنید، زمین بازی شما آر بزرگتری میطلبه و از شاخه پایین بودن نترسید، برای روحیه، ی شاخه پایین ولی با انتخاب خودتون بهتره تا ی پایدار به جاذب :) درسته به نظر میاد ما تماما توی نتیجه و غایت اختیار نداریم، ولی توی انتخاب بازه آر مون به نظر مختار میایم و این اون چیزیه که شعرای قائل به جبر توی دسته اول میچسبونه. اختیاری که جبر به همراه خودش میاره و جبری که به دنبال اختیار و به دور از انتخاب ماست.
این موسیقی هم همینجوری به خاطر مشابهت اسمی میذارم اینجا، شبیه موسیقی متن فیلم Babel هم هست :))