برای خرید زمینی به بنگاه املاک مراجعه کرده بودیم، از صاحب بنگاه که بنگاه بزرگی بود پرسیدم چی شد وارد این صنعت شدی؟ خلاصه جواب این بود که در کارخانه تولید لوله کار می کرده و برای ارتقا به او قول دادند که اگر تحصیل کند با دریافت مدرک کارشناسی، پست بهتری در کارخانه به او می دن، قصه کوتاه با سختی فراوان همزمانی تحصیل و کار بالاخره مدرک می گیره و به مدیر مربوط مراجعه می کنه که طبق قول پست بهتری بدن، مدیر در جواب به او می گه درس خوندی؟ اشتباه کردی! ما اینجا به یک کارگر ساده نیاز داریم! شما الان از این کارخانه هم زیادتری، یا برگرد سر کارت و یا اخراجی که بحث بالا میگیره و فرد به خاطر مشاجره با مدیر اخراج میشه، با تغییر مسیر همیشگیش و جداشدن از دانشگاه و درس، تصمیم میگیره ببینه بازار چی نیاز داره و اونو وارد شه که موفق هم میشه
شما رو نمی دونم، ولی من از بچگی سوگولی مدرسه بودم، نمراتم همیشه بالا بود، و یا شاگرد اول بودم یا شاگرد دوم، دلیلشم کمال گرایی بی نهایت هرکس در رسیدن به بهترین
سال ها گذشت تا مدرسه تموم شد، اخیش راحت شدم، باید برم دانشگاه و با کوله باری که از مدرسه دارم، دانشگاه هم خراش بدم و بعدش دنیا رو تحت سلطه بگیرم و به همه کمک کنم و کلی پول بیاد و...(که تا اینجا کاملا صاف شدم و هیچ کدوم حتی نزدیک هم نشد :) )
سال ها بعد: در وضعیت بغرنج، رها شده بین مشکلات فراوان و از همه مهم تر سرخوردگی از مسیر رفته، مشکلات رد میشن، رنج ها فراموش میشن، اما کلنجار رفتن با سرخوردگی مثل خوره هر روز با ماست، دوس داشتم از این تجربه بنویسم و بزارم بقیه هم بخونن، شاید از این طریق آینده افراد دیگه ای تکامل بهتری داشته باشه
1- صحنه اول: رقابت برای رفتن به دانشگاه
ته سیستم آموزشی استاد دانشگاه شدنه، (1 درصد) اما چرا تقریبا همه جوان هایی که ما میشناسیم خودشو درگیر رقابتی می کنن که اصلا توانایی اون ها داخلش این رقابت تعریف نشده، هنر محاسبه انتگرال کارشناسی و معادلات ماکسول توی ارشد به طور دقیق کدوم نیاز از تمام شرکت کننده هارو برطرف می کنه؟ این استرس مصنوعی چرا ایجاد شده و چرا چون خیلی ها کنکور میدن ما هم باید به دانشگاه بریم؟ آیا ما توی این مسیر ساخته شدیم؟ آیا واقعا راه دیگه ای هم هست؟ اگر این مسیر انتخاب کنیم چه مسیر های دیگه ای از خودمون گرفتیم؟ آیا گرفتن مدرک کمکی به مسیر من می کنه؟ آیا واقعا (وجدانا) بررسی کرده ایم؟ آیا این تصمیم منه یا تصمیم خانواده؟ آیا حداقل در طول مسیر رفتن به دانشگاه مسیر های خروج هم بررسی کرده ایم؟ چگونه می تونیم بررسی کنیم آیا مفید بوده یا نه؟ آیا از آدم هایی که در دانشگاه ملاقات می کنیم خوشحالیم یا ناراحت؟ آیا روزانه با هزاران اهمال کاری مواجه ایم؟ اگر متوجه اهمال کاری شدیم این نشونه چیه؟، چه مسیر دیگه ای در نظر گرفته ایم؟ آیا اگر برای سربازی رفته ایم (نسخه ایران) هزینه 2 سال سربازی + 2 سال مسیر اصلی و حداقل 4 سال کارشناسی را را مقایسه کرده ایم؟ نگاه انتقادی ما به این مسیر و جواب های آن چگونه بوده؟ آیا متوجه شده ایم آزمون های آزمایشی، کتاب های کمک آموزشی، برنامه ریزی کنکور و تحصیل و... صرفا ایده بیزینسیه که من کنکوری و سختی بی فایده کنکور و آینده بدون قطعیت درونش ماده اولیه اس و سود حداکثری در تکرارپذیری، غیرقابل دسترسی و انتقال ریسک به من دانش آموزه؟ تفکر در این زمینه سخته، چون خود من هیچ تفکری در این زمینه نکردم و صرفا چون درسم خوب بود و مسیر باکلاس تری می دیدم واردش شدم، یا با خودم فکر می کردم بهترین بازدهی من در این مسیر اتفاق خواهد افتاد، من بعد از یک دوره کارشناسی برق و یک دوره ارشد مهندسی پزشکی اینجام تا بگم برای اینکه بعد از این همه سال، این همه تمرین و این همه استرس کمترین بهره برای من بوده :)
2- صحنه دوم: وارد شدن به دانشگاه
درون دانشگاه چیزی نیست جز صحنه های زیر:
دویدن برای رسیدن به کلاس 7:30 صبح، پاس کردن درس های لازم برای یک دهه پیش و فراموش کردن هر درس دیر یا زود، نشستن روی صندلی سفت دانشگاه و التماس خدا کردن برای پاس کردن درس هایی که در حال حاضر بهشون هیچ نیازی نداری، مانند تشنه ای که بهش طلا دادن در صورتی که نیازش یک بطری آب، و بالاتر از همه در همه بخش های اون مدت هم خودت خودتو مقصر می دونی، هم مدیریت دانشگاه تو رو، من اینجام تا بگم تو مشکلی نداری، فقط جای درستی نیستی (اینو با قطعیت می گم)
3- صحنه سوم: خارج از شدن از دانشگاه
اکنون تو تونستی معادلات ماکسول یاد بگیری، در مورد تزت که در مورد بررسی اثر بخشی فاکتور فلان بر روی عامل بهمان تحقیق کنی و با دونستن اینکه کلا 2 نفر(خودت، شاید کمی استادت) تزتو خوندن، نوشته ای به جهان بدی که نیازی از دنیا برطرف نمیکنه(بیایم در مورد 99 درصد عادی فکر کنیم نه مقالات دانشمند فلان که اتفاقا دانشگاه نقطه زندگیشه)، تبریک می گم تو فقط دارای یک برگه ای که اثبات می کنه تو یک سری دروس گذروندی که نمی تونه به دیگران ثابت کنه چقدر توانمندی داری
خداروشکر انسان ها پول را اختراع کردند تا مفهوم مصالحه برای همه جا بیوفته، من پول کمتری دارم و نمیتوانم اخرین مدل ماشین 2021 را بخرم، اما به بودجه ام نگاه می کنم و متناسب با بودجه و حالا دریافت اعتباراتی که بعدا باید پس بدهم تصمیم میگیرم بهترین حالت ممکن را پیاده کنم،
تا زمانی که شما در دانشگاه هستید، هزینه ای که استاد برای مشکلات و هزینه های زندگی شما میپردازه صفر است و چه بسا بدتر، اگر شما توی دانشگاه بیشتر بمونید سود بیشتری برای دانشگاه و استاد دارید، وقتی من هزینه ای نمیپردازم، بالاترین حد هزینه را برای طرف مقابل پیاده می کنم، این یک اصل سادس، در این حالت من با طرح مسایل فضایی و غیرواقعی تمام سعیمو می کنم کاستی و ناکاملی تورو به خودت گوشزد کنم، چرخه کاملا ماشینی و به صورت کارخانه ای، که خلاف ذات انسانه، و در نهایت چیزی که تحویل میده، یک فردی که بعد از 4 سال تلاش، با واقعیت جامعه، کار، پول مواجه میشه و ممکنه سرخورده شه و تازه مسیر شروع میشه
4- پشت صحنه: چه کنم اگر نمیدونستم ایا واقعا این کاری هست که میخوام یا نه؟
خیلی سادس: اول از همه اینکه خودتون باشید و از اینکه خودتون هستید ناراحت یا ناامید نباشید، اگر نسبت به چیزی حس بدی دارین، با پیدا کردن اون چیزی که درونش حس خوبی دارین و ممکنه روی ایندتون تاثیر بزاره به طبیعت خودتون کمک کنید
در وهله بعد یادتون نره بیشترین سرمایه که در دانشگاه جذب می کنید آشنایی با هم سن و سالتون و مسیر های همکاری اینده ای که از این طریق کشف می کنید، هستش
هرچقدر میتونید روابط بیافرینید( ترجیحا روابط با جنس مخالف رو قاطی همه نوع رابطه نکنید)، یادتون نره اطرافیانتون ادمن و رابطه بد باهاشون براتون فایده ای نداره،
انتقال حس رقابت در زندگی اینده کمکی نمی کنه چون تنها رقیب شما در اینده خود شمایید، با قمار روی انجام پروژه و تکالیف به صورت فردی و تمرین نکردن کار جمعی،یادگیری نحوه درست همکاری و کار تیمی خودتون به خطر نیندازین
اساتید برای چند نسل قبل از شمان و جز تعداد معدودی که بینش بزرگی دارن، ما بقی فقط ترمز راه شما هستند،
اگر در مدت تحصیل (8 ترم به عنوان نمونه) فارغ التحصیل نمیشید، قطعا این مسیر مسیر شما نیست، با انصراف به موقع، زمان و هزینه کمتری از خودتون و اطرافیانتون هدر بدید، یادتون باشه توی 8 ترم شما به اندازه کافی از دانشگاه بدست اوردید،
تا می تونید در انجمن های مختلف عضو بشین و فعال باشین، هنر جمع پذیری و فعالیت های ترویجی اصلا دست کم نگیرید، تا میتونید تکون بخورید، با رفتن و کنجکاوی های مختلف برای یادگیرتون زمان بخرید
کتاب بخونید
لیستی از کتاب های خوب میتونید از گودرید بردارید و منظم مطالعه کنید
برای رضای خدا انگلیسی یاد بگیرید! چه بسیار افراد توانمندی که چون در دایره زبان مادری مانده اند توانایی رشد و توسعه خودشونو سقف دادند
بیرون از دانشگاه حتما با افراد مختلف ارتباط برقرار کنید، یادتون نره هرچقدر بیشتر تعامل با دنیای واقعی داشته باشین، در اینده زندگی راحتتری خواهید داشت
حتما حتما حتما یک کار پاره وقت پیدا کنید، دوستان پول چیزی نیست جز یک قول، قول اینکه من نیازی از تو برطرف می کنم و تو قول میدی به وسیله یک کاغذ بعدا یک نفر نیازی از من برطرف می کنه، این کار میتونه کار توی کافه باشه، به هیچ وجه فکر نکنید کار بی کلاسه، بازار کار بی کلاس نداره، نیازی که برطرف می کنید و پولی که در ازاش می گیرید تجربه بسیار خوبیه،در تجربه قناعت نکنید، شدیدا حریص باشین، حرص برای سن دانشجو باعث رشده، ولی در درامد حتما قانع باشید!
ادبیات مالی یاد بگیرین، اینکه سرمایه گذاری واقعی چگونه است، چه بسیار کسانی که بدون دانستن سرمایه گذاری واقعی، روی دارایی هاشون قمار کردند
و هر 6 هفته از خودتون بازخورد بگیرین، یادتون باشه، اگر با کندن گودال خودتونو توی چاه انداختین اولین قدم اینه که دست از کندن بردارید!
کلاب هاوس و وی چت در کمتر از یکسال به 50 میلیون کاربر رسیدند، در قرن فعلی چهارسال زمان زیادیه، با وسواس عمرتونو خرج کنین
من نرفتن به دانشگاه تایید یا رفتن به دانشگاه نهی نمی کنم، صرفا با اون 80 درصدی که مطمئنم مثل خودمن همراهی می کنم و امیدوارم بهترین تصمیم برای عمرتون بگیرید(هرچند معمولا اینجوری نیست ولی حداقل
می تونین کمترین تاسف داشته باشین :) )