در سالهای اخیر که همیشه بحث مهاجرت داغ بوده، کسایی هم که قصد رفتن نداشتن وسوسه شدن و عطای اینجا رو به لقایش بخشیدن. یه عده با پول زیاد، یه عده دنبال تحصیلات و عده زیادی هم بدون این فاکتورها و فقط با جسارت و داشتنِ دورنمای رسیدن به جایی برای زندگی معمولی. شاید چون نمیتونستن دیگه اینجا بمونن و شاید هم چون نمیتونستن قانونی خارج بشن، تن به خروج قاچاقی دادن.
کتاب 'هیچ دوستی به جز کوهستان' نوشته بهروز بوچانی درباره سرنوشت خودشه که این مسیر اودیسهوار رو از ایران به سمت جزیرهای در قاره استرالیا طی کرده. خودزندگینامهای تلخ که فقط درباره این دوره وحشتناک از زندگیش نوشته شده.
احتمالن داستانِ جایزه گرفتن کتاب رو شنیدید که بوچانی از طریق واتساپ هرروز بخشهایی از کتاب رو برای دوستش میفرستاده و دوستش هم بعد از تموم شدن کتاب اونو ترجمه کرده و با استقبال شدید روبهرو شد و تونست جایزه ویکتوریا یعنی معتبرترین جایزه استرالیا رو ببره.
اینم بگم که:
•معمولن داستانهای مهاجرت چاپ شده در ایران بیشتر روی منفی بودن مهاجرت و خوب بودن زندگی در کشور خودمون مینویسن. چیزی به شدت کلیشهای. اما این کتاب دقیقن همون چیزیه که باید باشه. شخصی که بنا به اجبار کشور رو ترک میکنه و مصیبتهای زیادی میبینه. اما توانِ برگشت هم نداره.
•توصیف بوچانی از کامیون و قایق قاچاق بر، کمپهای مهاجران و رفتار مأموران اونجا مو به تن آدم سیخ میکنه.
•با اینکه نسخه کاغذی کتاب رو خونده بودم اما وسوسه شدم تا نسخه صوتی اون رو هم با صدای نوید محمدزاده گوش کنم. اینکه محمدزاده خودش کُرده و بوچانی هم همینطور، لحن قابل درکی رو به داستان داده. انگار که خودِ نویسنده داره کارشو میخونه. گرچه همیشه خوندنِ خودِ آدم خیلی فرق میکنه اما اگر داستان صوتی رو امتحان نکردین، میتونید از اپلیکیشن فیدیبو صوتیِ این کتاب رو بخرید.
•حتی میتونید با پرداخت پول کمی عضو کتابخونه اپلیکیشن طاقچه بشید و این کتاب رو بدون اینکه بخرید، بخونید.
•بهروز بوچانی بلاخره بعد شش سال سخت توی کمپ مانوس، مرداد امسال تونست پناهندگی نیوزلند رو بگیره و اجازه اقامت دائم رو در این کشور داشته باشه.
نمره در سایت گودریدز: ۴ از ۵