علی اصغر صدیقی
علی اصغر صدیقی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

چرا رفتم؟

روزگاری بود که آرزوم رفتن به اونجا بود.به عنوان کار دوم رفتم اونجا.در حقیقت شده بود کار اولم شده بود همه ی زندگیم خوابم و بیداریم..کار برام صبح و شب نداشت .همسرم بهم میگفت دیوونه ای که نمی فهمی چقدر و چه جوری کار میکنی!
روزهایی بود با ۱۰ تا ۱۲ ساعت کار یه آدم ۴۰ ساله خسته نمی شد.اما یواش یواش ورق برگشت و شرایط عوض شد.کاری رو باید انجام میدادم که ۲۲ سال شبیه همون کار رو تو شغل اصلی ام کرده بودم نه خلاقیت داشت نه جدید بود.انگار کارم شده بود ادامه ی همون روند کارمندی سابق.خیلی تلاش کردم به خودم بقبولانم ولی نشد کلاه سر روانم بزارم.یواش یواش رفتنم کم شد تا جایی که دیگه رفتم و گفتم نمیام.این روزها که فکرم راحت تره دارم با خودم بالا پایین میکنم که چرا اومدم بیرون؟
واقعیتش یه مساله نبود.خیلی چیزها بود نمیتونم سطحی بهش نگاه کنم.این رو نوشتم که شاید آینده کمی بسطش دادم.

میانسالیselfتغییر شغل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید