یادمه اولین کامپیوتری که داشتم برای سال 83 بود و تازه جزو نسل های جدید اون زمان به حساب میومد. 64 مگابایت گرافیک داشت و 256 مگابایت حافظه رم و پردازندش هم اینتل Pentium 4 بود.
تمام دوران کودکی من با اون کامپیوتر گذشت. اولین ویندوزی که روی اون کامپیوتر تجربه کردم 98 بود و بعدش 2000 و XP رو باهاش تجربه کردم.
اون زمان پدرم قانون گذاشته بود که از کامپیوتر روزی 2 ساعت من و روزی 2 ساعت برادرم استفاده کنیم و یادمه اوایل خانواده یه گارد خاصی داشتن نسبت به کامپیوتر و دقیقا یادمه که اون زمان که خیلی سنی نداشتم و فقط با کامپیوتر بازی می کردم، پدرم همیشه میگفت یکم جای بازی کردن خود کامپیوتر هم یارید!
فکر میکنم تقریبا اول یا دوم راهنمایی بودم که اون سیستم جاشو داد به یه سیستم جدیدتر و قوی تر که مانیتورش هم به جای مانیتور پشت دار، LED بود. خیلی نگذشته بود که اون کامپیوتر، جای کامپیوتر قبلی رو گرفته بود و من تصمیم گرفتم به حرف پدرم گوش کنم و یکم جای بازی کردن کامپیوتر یاد بگیرم.
اون زمان هنوز اون قانون توی خونه ما پا برجا بود. یادمه یواش یواش شروع کردم با پدرم صحبت کردم که این محدودیت 2 ساعته برداشته بشه. البته یهویی برداشته نشد تاجایی که یادمه اول شد 3 ساعت بعد شد 5 ساعت و بعدشم دیگه کلا Unlimited شد. ?
پدرم همیشه نگران بود که نکنه کامپیوتر باعث صدمه زدن به درس من بشه و من تصمیمم رو گرفته بودم که دیگه فقط با کامپیوتر بازی نکنم و به جای بازی کردن چیزای بهتری یاد بگیرم. همیشه هم سعی میکردم که این نگرانی پدرم رو بهش احترام بذارم و درسم رو در کنار یادگیری کامپیوتر حفظ کنم.
از همون زمان شروع کردم به بیشتر یاد گرفتن نرم افزارهای کامپیوتری و کارهای ابتدایی مثل نصب ویندوز و...
البته اینم بگم که من خیلی خراب کاری میکردم و بعد مجبور میشدم که درستش کنم. مثلا یادمه داداشم یه درایو پر از آهنگ و فیلم داشت و خیلی دوسشون داشت و من یه بار اشتباهی زدم کل اونا رو پاک کردم. همین موضوع سر آغاز یادگیری ریکاوری کردن پارتیشن ها بود و موارد اینچنینی زیادی رو تجربه کردم.
تقریبا از اول دبیرستان رفتم سمت دنیای وب و یه وبلاگ ساختم و بعدش به طور کلی مسیر وب رو دنبال کردم و یواش یواش HTML یاد گرفتم و فهمیدم کامپیوتر، همون چیزیه که من میخوام. همون چیزی که دوسش دارم!
یادمه از یه جایی به بعد آموزش دیدن شد اولویت اول زندگیم. زمانی که درگیر مدرسه بودم بعد از مدرسه آموزش میدیدم و بعدشم که رها شدم شاید در طول هر روز بیش از 10 ساعت پیوسته آموزش میدیدم و خسته نمیشدم. همیشه دلم میخواست مفید باشم و از لحظه های زندگیم با چیزی که دوست دارمش، لذت بیشتری ببرم.
و الان کامپیوتر جزء جدایی ناپذیر زندگی منه که شاید در روز ساعت ها پشتش میشنم و کارهای مختلفی انجام میدم و مهم فقط یک چیزه، من از زندگیم لذت میبرم!