جلسه دوم_ وفاق ایمانی
تاریخ ٨ آبان ١۴٠٣
سخنران: حجتالاسلام امیرحسین صفاریان
در جلسه گذشته مطرح شد ولایت صرفا یک نقد قلبی نیست. ولایت به معنای همبستگی و پیوستگی در یک جامعه و یک کُلُنی در یک جمعیت مومنانه است که اتفاقا تکلیفآور است.
شما با کسانی که رابطه ولایی دارید نسبت به تک تک آنها وظیفهای به عهده دارید ؛ ما با چه کسانی رابطه ولایی داریم؟ با کسانی رابطه ولایی داریم که در جبهه حق در حال شمشیر زدن برای ولی الهی هستند. با این نگاه حتی جوانان آمريکايی هم در رابطه ولایت الهی قرار میگیرند چه برسد به مردم غزه که مسلمان هستند و
با این نگاه کسانی که در داخل کشور به نام شیعه امیرالمؤمنین علیهالسلام نه تنها برای ولی الهی شمشیر نمیزنند، نه تنها راهی برای جبهه حق باز نمیکنند، بلکه جلوی جبهه حق را میگیرند، اینها میشوند خارج از دایره ولایت. هر چند شیعه باشند. وفاق ملی که مدنظر هست اگر قرار هست کسانی که خارج از دایره ولایت هستند را بخواهد در دایره ولایت تعریف بکند در حقیقت خودش را از تحت ولایت الهی خارج میکند. همچنین عرض کردیم همانگونه که شما یک وظیفهای نسبت به افرادی که داخل دایره ولایت الهی هستند دارید، یک وظیفه هم به نسبت جبهه کفر دارید .
جبهه کفر کیست؟ همان کسی که امر ولی الهی را پیش نمیبرد، هر آن کسی که جبهه نور را جلو نمیبرد، هر آن کسی است که جلوی ولی می ایستد، این میشود فرد جبهه کفر. حال هر کسی میخواهد باشد.
عرض امشب از این جا شروع میشود که قرآن کریم برای پیشبرد اهداف الهی یک برنامه ندارد، برنامههای مختلفی برای این موضوع وجود دارد.
به قول افراد امروزی قرآن کریم پلن A دارد پلن B و...دارد، کما اینکه قابل مشاهده است معصومین در زمان خودشان هر کدام یک پلن از پلنهای الهی را پیش بردند و یک برنامه از برنامههای الهی و قرآنی را پیش بردند.
زمانی که امیرالمؤمنين شمشیر به دست میگیرد و مقابل جبهه کفر میایستد این میشود این نوع پلن از پلن های الهی، زمانی که امام حسن صلح میکند این میشود پلنی دیگر از پلن های الهی، زمانی که امام حسین به کربلا میرود و نه تنها خودش خانواده اش را هم به همراه میبرد این میشود پلن دیگری از پلنهای الهی؛
پس قرآن کریم دارای برنامههای متفاوتی است.
ولی الهی با توجه به شرایط جامعه نقشهای از نقشههای قرآن کریم را برای پیشبرد هر چه بهتر جبهه حق انتخاب میکند .
شرایط یعنی چه؟ شرایط یعنی اینکه چه کسانی کُلُنیهای مومنانه را شکل دادند؟ چه کسانی در تشکلهای مومنانه کار میکنند؟ این ولایت عرضی که بین مومنین قرار دارد چه قدر دست ولی الهی را باز کرده است برای انتخاب؟
اگر دست ولی الهی باز نباشد برای انتخاب، نتیجهاش میشود حکمیت، نتیجهاش میشود نوشیدن جام زهر، این کاملا خلاف چیزی است که در ذهن ماست. ما مدام تحلیل نق زنانه داریم که چرا این طور نشد چرا آن طور نشد؟
هر اتفاقی که میخواهد رخ دهد باید از کف جامعه رخ دهد، از همین روابط ولایی باید رخ دهد، نمیشود جمعهای مومنانه به یک حدی از فهم و به یک حدی از درخواست نرسیده باشد و ولی الهی یک تصمیم دیگری بگیرد، این کاملا غیر ممکن است چه بسیار در تاریخ اسلام و چه بسیار در قرآن کریم مواردی بوده است که ولی الهی به واسطه مردم، به واسطه شکل نگرفتن درست جمع مومنانه و به واسطه شکل نگرفتن درست تشکیلات ایمانی مجبور میشود به جای اینکه پلن یک را جلو ببرد باید پلن دو را جلو ببرد؛ خب چه اشکالی دارد پلن دو جلو برود؟ اشکال ندارد. اما حواست باشد که تو لقمه را چرخاندی دور سرت.
مثل داستان بنی اسراییل در قرآن کریم، اینها از همان ابتدا قرار بود وارد عرض مقدسه شوند، خودشان نکردند، خودشان هی لقمه را دور سرشان چرخاندند، خدا دچار سردرگمی کرد آنها را، و بعد از سرگردانی خدا دوباره آمد سراغ اینکه خب حالا بیایید پلن یک را مجدد بروید.
خب آن موقع انجام ندادی الان دوباره بسم الله
ببینید خدا با کسی تعارف که ندارد.
یا تشکلهای مومنانه دست ولی را برای انتخاب صحیح باز میکند و ولی آن انتخاب صحیح و نقشه اول و درست را طی میکند یا تشکل ایمانی و این رابطه ولایی بین مومنین آنقدر مستحکم نیست که دست ولی برای پیش بردن نقشه اول باز باشد و مجبور میشود که نقشه دوم را پیش ببرد.
و این فقط طولانی شدن راه را نتیجه میدهد و خدای متعال من و شما مومن را از این کار بر حذر داشته و خدای متعال میفرماید شما مثل اهل کتاب نباشید که سرآمدتان طولانی شود، مثل اهل کتاب نباشید که مجبور کنید ولی خدا را به جای رفتن در راه یک، راه دو را طی کند .
و فقط راه رسیدن به سعادت را طولانی میکند. اگر این اتفاق بیافتد شما دچار قساوت قلب میشوید. همون طوری که بنی اسراییل دچار قساوت قلب شدند.
ولی الهی اگر امیرالمؤمنین هم باشد ولی رابطه ولایی در جامعه او مستحکم نشده باشد نمیتواند نقشه اول و اصلی را پیش ببرد نه اینکه نخواهد، نمیتواند. و مثالش در نمونه پر است .
امیرالمؤمنین بعد از اینکه کنار گذاشته شد دیگر خودش را به عنوان خلیفه به مردم عرضه نکرد تا کی؟ تا وقتی که مردم سیل به سیاه به سمتش هجوم میآورند و ایشان این گونه این مطلب را بیان کرده است در نهج البلاغه که مردم طوری هجوم آوردند با من بیعت کنند که حسن (ع) و حسین (ع) نزدیک بود زیر پا له شوند.
و این میشود اولین خطبه بعد از بیعت
حضرت میفرماید خب، خیلی خب شما با من میخواهید بیعت کنید اما من کارهایی میکنم که برایتان سخت است ممکن برای شما گران باشد.
من بیت المال را حتی اگر در کابینه زنان شما باشد برمیگردانم.
چند بدعت نام ببریم که در زمان خلفای سه گانه رخ داد و حضرت که معصوم و ولی الهی است نتوانست این بدعتها را از بین ببرد.
این کلام حضرت در خود نهج البلاغه است:
و راوی میگويد ثم اقبل بوجه (حضرت رو کرد به مردم) و حوله الناس من اهل بیت و خاصة و شیعة (و دور حضرت را اهل بیت خاص و محبینش گرفتند)
فقال قد علمت ولا قبلی اعمال خالفوا فیها رسول الله (خلفای قبل از من یک سری کار کردند که در آن کارها با حضرت رسول مخالفت بود )
متعمدین لخلافه (از روی عمد هم این خلاف را انجام دادند) ناقضین لعهده (عهد پیغمبر را نقض کردند) مغییرن لسنته (سنت پیغمبر را که جزء نوامیس اسلام است تغییر دادند)
قاعدتاً اگر ما باشیم میگوییم این جا دیگر جای مماشات نیست باید شما سنت را درست کنید،
اما حضرت میفرماید: من اگر مردم را به ترک این سنتهای بدعت شده دعوت میکردم و این بدعت ها را به جای اصلیشان یعنی همان اصول پیغمبر برمیگرداندم؛ همه لشکر من، من را ول میکردند و رها میکردند جز تعدادی از شیعیان و محبین من که فضل و قدر من را میدانند و من را به عنوان معصوم میشناسند و این سنتها چیست؟ فدک است، میام ابراهیم است، صیغه است، نکته است، طلاق است، وضو است، مثل اینکه اینها اعتقاد دارند مسح روی کفش موردی ندارد. و دقیقا اینها چیزهایی هستند که برای ما خیلی جایگاه دارد یعنی ما میگوییم امیرالمؤمنین شما باید این را درست میکردی پس برای چه خلیفه شدی؟
حضرت اميرالمؤمنين میفرماید من نتوانستم این کار را بکنم چون حلقه میانی ندارم، ولایت بین مومنین ندارم، تشکیلات ایمانی ندارم.
همین امیرالمؤمنین در خطبه اش میفرماید :
أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ (کجا هستند برادران من که سوار راه شدند کجا هستند کسانی که با مرگ همراه شدند و سرهایشان به سوی معصیتکاران فرستاده شد کجا هستند عمارها؟ )
قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ الْبُكَاءَ ( و طوری دستهایشان را بر محاسن شریفشان زدند و شروع به گریه برای مدت طولانی کردند )
أَوْهِ] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ، ( چه حیف شد این افراد رفتند اینها همان کسانی بودند که من به واسطهشان میتوانستم بدعت را بردارم.)
یک رهبری که حلقه میانی و تشکل مومنانه دارد و رهبری که فاقد اینها باشد دو تصمیم متفاوت دارد. ما باید دست ولیِ جامعه را برای انتخاب باز بگذاریم که بتواند انتخاب کند.
در جامعهی ایمانی تک صدایی است و فقط صدای "ولی" شنیده میشود، ولی این به معنای خفه شدن دیگران نیست. در مقام عمل باید تک صدایی باشد اما همهی جامعه باید شرایط تصمیم گیری را برای ولی مهیا کنند. این کلام صریح آقا هست که فرمودند:
"فریاد انتقام خواهی و داد خواهی مردم سوخت موشکهایی بود که به اسرائیل زده شد"
وظیفهی ما این است شرایط را جوری مهیا کنیم که هر تصمیمی "ولی" خواست بگیرد بتواند. این تعبیری از ولایت است. اگر بنا بر این بود که ولی الهی همهی بار امت را به دوش بکشد اولین ولی الهی برای رسیدن به مقصود کفایت میکرد.
در ماجرای شهادت حاج قاسم آقا فرمودند انتقام اصلی خروج آمریکا از منطقه است و حمله به عینالاسد تنها سیلی بود. در این مورد نظامیان که وظیفهی خود را انجام دادند، افراد جامعه و تشکلات مومنانه باید خود را مخاطب فرمان جهاد آقا بدانند و در جهت گسترش کمی و کیفیِ رابطهی بین مومنین تلاش کنند. ولایت یک عقد صرفا قبلی نیست، محبت و دوست داشتن نقطهی حرکت و آغاز هست ولی باید به عرصهی عمل هم برسد.
محبت خیلی مهم است، محبت نقطه شروع است، نمیخواهیم نفی محبت کنیم. میخواهیم نفی صرف عقد قلبی کنیم. این عقد قلبی تنها که فایده ندارد و گرنه یک عده در کوفه بودند که در همان بازه شهادت امام حسین در کربلا در کوفه عزاداری میکردند. شاید اگر عزاداری نمیکردند و به کربلا می آمدند صفحه روزگار برعکس میشد. وقتی که جمع مومنانه شکل میگیرد چه صحنه عظیمی رقم میخورد، تصور کنید در کربلا و جمع مومنانهاش حضرت نورها را قطع میکند و همه یقین دارند فردا به شهادت میرسند. میفرماید من قلبا عهد خودم را از شما برداشتم، دیگه برید .
امام امت که تعارف ندارد، بیعت با امام که مال شخصی امام نیست، واقعا واقعا میفرماید منِ امام حسین بیعت برداشتم اما امت چه میکنند؟ یکی یکی شروع به خواندن رجز میکنند، کجا بریم ؟ و میبینیم چه چیز رقم میخورد و در تاریخ میدرخشد.
و اینجاست که نصرت خدا به میان میآید. ما قدم در راه جنگ و جهاد نگذاشتم و مدام انتظار نصرت الهی داریم، نه نمیآید. نصرت الهی برای کسانی است که در میدان هستند.
و میدانید اگر نصرت الهی بیاید چه میشود؟ نصرت الهی که بیاید قرآن کریم میفرماید قدرت شما ده برابر میشود؛ قدرت را هم فقط تعداد نبینید همه چیز را ببینید، ایمان کار میکند. ایمان یک چیز فرضی ذهنی نیست که هیچ چیزی برای انسان رقم نزند، یک چیز انتزاعی نیست، یک چیز اعتباری نیست، یک چیز واقعی و حقیقی است، ایمان کار میکند، ایمان در صحنه واقعی و حقیقی کار میکند. و اینها عین مطالب قرآن است. این اتفاق نیافتد چه میشود؟
در جنگ صفین ولی الهی و معصوم امیرالمؤمنین (ع) است، مالک اشتر رفته تا پشت خیمه معاویه. یعنی چه تا پشت خیمه معاویه؟ یعنی یک قدم مانده تا تاریخ عوض شود، فقط نگویید یک صحنه کوتاه است. نه تاریخ تغییر میکند، بزنگاه تاریخی اینجاست.
یک نفر می آید به مالک میگويد حضرت میفرماید همین الان به عقب برگرد، مالک میگويد برو و به امیر المؤمنین بگو من یک قدم دارم تا خیمه معاویه، یک مقدار صبر کن میآیم.
دوباره قاصد برمیگردد و میگويد صحنهای که من دیدم صحنه عجیبی بود، اگر برنگردی علی را کشتند. شمشیر روی گردن علیست، برگرد.
نتیجه میشود حکمیت، امیر المؤمنین معصوم نیست مگر؟ مگر اشتباه میکند؟ مگر بلد نیست؟ داستان چیه پس؟ داستان این است اگر ولایت به همین معنای گفته شده یعنی اتصال شدید بین مومنین است، اگر ولایت در بین مردم جامعه نباشد شما را از پشت خیمه معاویه عقب میکشد.
کجای کاری عزیز من؟ یعنی آن جایی که شما یک قدم داری تا کار را تمام کنید میگویند آتشبس
و سریعا ادبیات جدید میدهند بیرون. مثل اینکه بگویید مردم غزه دارند میمیرند پس آتشبس شود، در حالی که ولی الهی میگويد این جنگ، جنگ مرگ و زندگی است.
خیال خام نکن پس، این را از ذهنت بیرون بریز که یک بار دیگری میرسد و این اتفاق میافتد.
نه فقط برای ما، خود نتانیاهو ملعون هم همین را گفت که این جنگ برای ما مرگ و زندگی است.
یعنی الان شما پشت خیمه معاویه هستی؛ اگر یک عده داخلی و خارجی شروع کردند به فشار آوردن به ولی الهی برای اینکه فقط یک انتخاب جلوی او بگذراند، ماها نباید بگذاریم و ان شاءالله نمیگذاریم.
مگر شما دانشجو نیستید؟ قلم ندارید؟ فضای مجازی ندارید؟ چرا اینقدر بیکار هستیم؟ چکار داریم میکنیم؟ چه در بساط داریم؟ قلم داریم؟ تریبون داریم؟ پس بسم الله.
الان باید بگیم به مردم، الان باید دایره ولایی را گسترش بدهیم، اگر این کار را نکنیم در جنگ مرگ و زندگی، در جنگ رستاخیزی، آن کسی که دچار مرگ میشود تو خواهی بود.
که این اتفاق نمیافتد چون ما از طرف دیگر دلمان قرص است به بشارتهای قرآنی دلمان قرص است به وجود انسان های خالص مومنی که آنها بالاخره کارش را یک طوری پیش میبرند.
ما باید خودمان را بکشیم و باید خودمان را هول بدهیم در این جریان. اگر کسی برای تو اره خورد نمیکند، اگر کسی برای تو وظیفهای و ماموریتی تعیین نمیکند خودت این کار را بکن. این جریان جریان خاصی هست، جریان حق و باطل است که از اول تاریخ بوده.
این دو جبهه مقابل کشیده شده در طول تاریخ تا به الان رسیده، شک داری که در جبهه حقی؟ شک داری؟ شک داری که جبهه مقابل جبهه باطل است؟ اگر شک نداری این رسمش نیست، اگر شک نداری اینجور وظیفه و عمل کردن رسمش نیست، ما چه فرقی کرده زندگیهامون با قبل از ۷ اکتبر؟ کجای روتین زندگی ما عوض شده؟ کجای درس خواندن من عوض شده؟ کجای کاسبی من عوض شده؟ اگر نشده یک مقدار به خودمان شک کنیم. مطمئن باشیم قاسم سلیمانیهایی هستند که کار را در بیاوردند اما خب چرا خودت قاسم سلیمانی نمیشوی؟ چرا تو سید حسن نصرالله نباشی؟ چرا تو یحیی سنوار نباشی؟ هنوز ما بنده شکم هستیم.
میگويند آقا میدانی موشک بخورد دلار و سکه چه قدر میشود؟ تحلیل مردم را نگاه کنید، مردم توانایی و تحمل اینقدر فشار اقتصادی را ندارند پس آقای ولی شما یک انتخاب بیشتر نداری.
بروید بررسی علمی کنید ببینید بعد از این دو وعده صادق چه بلایی سر دلار و سکه آمد. بررسی معرفتی کنید بررسی قرآنی کنید؛ کی راستگوتر از خداست؟ خدا در قرآن به ما دروغ گفته؟
بهم بزنیم بازی را. بگو من آن کسی هستم که میخواهم جلوی ولی الهی ده انتخاب بگذارم نه یک انتخاب. یک انتخاب یعنی تحمیل یعنی اجبار ولی الهی. من شرایط را به گونهای رقم میزنم که ولی الهی اگر خواست تا ته داستان برود مردم همراهی کنند. نه اینکه ما با دو تحلیل اقتصادی بگوییم به صلاح نیست ما ادامه بدهیم، انتقام باشد برای بعد.
بعد کی هست؟ بعد وقتی که اقتصاد درست شد؟
اقتصاد کی قرار درست میشه؟ مگر بچهای؟
اقتصادت را هم همین خراب کرده. بزنی اقتصادت هم درست میشود.
کردن تو مخ مردم این فکر را که الان اگر جنگ بشود قحطی میشود، خشکسالی میشود، بدبختی میشود، بیچارگی میشود، بیاید باهم صلح کنیم. به تاریخ نگاه کنید به قرآن نگاه کنید به روایت نگاه کنید چه چیزی بخوانیم تا بفهمیم این گزاره غلط است. هر چیزی شما قبول دارید بیاورید تا بخوانیم و بفهمیم این تفکر درست نیست.
همیشه هزینه سازش بیش از مقاومت است.
و من و شما هستیم که نباید بگذاریم یک عده سازش را تحمیل کنند؛ اگر تصمیم ولی الهی سازش شد که حتما همراهی میکنیم اما اجازه نمیدهیم ولی الهی به سازش تحمیل شود. ولی الهی باید هر کاری را صلاح میداند درست است پیش ببرد، باید پلن یک قرآن کریم را جلو ببرد.
یک ورق از تاریخ میگوید پیغمبر اکرم (ص) در وصیت خود به امیر المؤمنين فرمودند: یا علی تو بعد از من از سمت قریش یک سختی و آسیبی میبینی؛ اینها همه سر تو میریزند و همه به تو ظلم میکنند؛ اگر یک سری یار و نیرو پیدا کردی شروع کن با اینها جهاد کردن، اگر یک سری جمع ولایی مومنانه پیدا کردی با اینها بجنگ، اگر یک سری تشکل ایمانی پیدا کردی برو با اینها بجنگ؛ با همین آدمها برو جهاد کن و قریش را کنار بزن؛ اما اگر کسی را پیدا نکردی صبر کن و صبر امیر المؤمنين دلیل دارد، دلیلش میشود تحمیل صبر.
حواسمان باشد ما صبر را بر ولی زمانه خودمان تحمیل نکنیم.