Ashkan Kamyab (Roterhut)
Ashkan Kamyab (Roterhut)
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

سینمای مستقل بعد از انقلاب همانند آشغالهای دوست داشتنی

البته این تندیس بخش مستند است
البته این تندیس بخش مستند است

به عنوان یک تماشاگر و با کسب اجازه از استادان و منتقدان فیلم، در خصوص حواشی فیلم "آشغالهای دوست داشتنی" مطلبی چند من را بر آن داشت تا آن را با شما دوستان به اشتراک بگذارم.

مطلب نخست و اساسی این است که در ابتدا میبایست ریشه تولید فیلم را دانست و فارق از هنری یا غیر هنری بودن اثر آن را ارزیابی کرد. برای این منظور می توان سینمای امروز ایران را به دو دسته اصلی که هر کدام دارای زیر مجموعه های کوچکتری هم هستند تقسیم کرد: -١سینمای دولتی و -٢سینمای مستقل. سینمای دولتی با وجود بودجه مشخص]؟[ و اهداف مشخص نیازی به توضیحات بیشتر ندارد. اما در این نقد به سینمای مستقل به تفصیل پرداخته خواهد شد.همانطور که میدانیم هر اثر هنری قبل از تولید، معلول حد اقل یک علت است. گاهی علت تولید واضح و دلیل آن کاملا منطقی است. به طور مثال اگر ادعا کنیم که ​تارانتینو فیلم ​¨جنگو افسارگسیخته¨ را ساخت تا نقدی به نگرش سفید پوستهای طبقه متوسط ،به سیاه پوستها داشته باشد، کم بیراه نگفتهایم. البته این ​هنر تارانتینو است که علاوه بر این علت که موجب تولید فیلم شده با لانگ شاتهای خوب و ترکیب کلوزآپ ها ، موزیک متن و البته نمایشنامه قهرمان سالارانه ،خون در رگ هر سیاه پوستی که بیننده این فیلم است را به قلیان در آورده تا بعد از آزاد کردن هورمون »دوپامین« سالن سینما را ترک کنند. همزاد پنداری با جنگو نه تنها برای سیاه پوستهای خیابان صد و بیست پنجم محله هارلم 1امری عادیست، بلکه برای بنده نوعی به عنوان یک مرد ایرانی که در برزخ »فر و شر« 2رشد و نمو پیدا کرده است هم امری اجتتاب نا پذیر است. اما فارغ از همه این احساسات گذرا و سطحی که هنگام تماشای هر اثر باید به تاثیرات عمیق خلق این چنین آثاری در کنار جنبشهای ریز و درشت اجتماعی توجه کرد. فشارهای رسانهای، جنبشهای مدنی و آثار فاخری چون این و در نهایت جنبشهای بر مقیاس جهانی مثل »جان سیاه پوست ها مهم است« باعث شدند که دونالد ترامپ 3رئیس جمهور آمریکا را مجبور به امضای فرمان »اصلاحات در نظام پلیس« کرد. شاید اینطور بنظر برسد که تارانتینو نقش کمرنگی در این جنبش داشته است، اما او به شیوه خود، با سواد هنری و با امکاناتی که می توانست فراهم آورد این اثر را تولید کرد. حال اگر این پرسش پیش آید که آیا تهیه کننده فیلم هم با تارانتینو اتفاق نظر دارد؟ باید در پاسخ گفت که ما ​نمی دانیم. ولی این را میدانیم که اگر اثری در هالیوود تولید میشود بازگشت سرمایه آن باید ممکن باشد. زیرا تهیه کنندگان به هر فیلم به شکل پروژه ای تجاری می نگرند. حال ممکن است گاهی این پروژه تجاری با شکست روبرو گردد اما در اساس کار تفاوتی ایجاد نمیکند. تهیه کننده سرمایه گذاری می کند که از آن درآمد کسب کند. در سینمای مستقل ایران اما بجز یک چیز هیچ چیز قابل تشخیص نیست. آن چیز قابل تشخیص که سالهاست سوال بزرگ سینما گران است، بحث درآمد حاصل از فروش فیلم در گیشه است. از آنجایی که بین جمهوریت و اسلامیت حاکم بر مملکت تناقض بسیار وجود دارد بدیهی است جریان حاکم به تنها چیزی که از این سینما فکر نمیکند سود حاصل از ان است. این عدم سودآوری باعث شده بیننده بر اساس حدسیات و گمانهها نسبت به فیلمها برخورد سایست زده احساسی داشته باشد. به طورمثال هیچ کس نمیداند که بهمن قبادی فیلم «کسی از گربههای ایران خبر ندارد» را با چه بودجهای ساخته است. اما می توان حدس زد که احتمالا با سرمایه شخصی خودش فیلم را ساخته. فیلم یک هنرپیشه مطرح دارد، حامد بهداد. آنچه ببینده میبند گویاست که فیلم برداری با دوربینهای آماتور انجام گرفته و چندین دلیل دیگر که البته به قطعیت که نه ولی قابل حدس زدن است که بودجه فیلم از «چند ده میلیون تومان» نمیتواند بیشتر باشد. این مثال در مورد برخی از فیلمهای "جعفر پناهی" هم صادق است. با ذکر این نکته که هر دو این بزرگواران تحصیلات عالیه خویش را درآکادمیهای سینمایی به اتمام رسانده و با علاقه و عشق به تولید فیلم میپردازند. با اینکه نمی توان منکر عشق و علاقه آقای امیر یوسفی به فیلم و فیلمسازی شد آیا می توان به این پرسش پاسخ داد که هزینه تهیه این فیلم که تهیه کنندگی آن نیز بر عهده آقای امیر یوسفی بوده از کجا تامین شده است؟ جواب منفی می باشد همانطور که در مورد بهمن قبادی و جعفر پناهی هم منفیست. بنابراین در منجلاب اقتصادی که رانت، رشوه و پولشویی از بانکها، موسسات و وزارت خانه ها به سینما و ورزش و فرهنگ هم رسیده هیچ نمیتوان علت تولید فیلم را رمزگشایی کرد. در اینجا مجال آن نیست که به نویسندگی و کارگردانی اثر که بخش هنری اثر می باشد ورودکرد اما این پرسش مطرح است که چطور ممکن است شخصی با بودجه شخصی وارد سینمایی بشود که درآمد حاصل از اثر از هزینه تولید همان اثر کمتر باشد؟ متاسفانه عدم شفافیت و آگاهسازی در بدنه سینمای ایران بمانند جلبکی چسپیده که آن را کدر و بد بو کرده است. پس چطور ممکن است ساده لوحانه تصور شود که تهیه کننده حاضر شده از جیب شخصی اش برای مخاطب فیلم تهیه کند تا سطح فرهنگی و آگاهی اجتماعیاشان را ارتقا دهد؟ پرداخت دست مزد چند صد میلیون تومانی به هر کدام از هنرپیشگان همچون شهاب حسینی، هدیه تهرانی و صابر ابر )که تازه با توجه به نرخ تورم از ١٣٩١تا به امروز باید گفت چند میلیارد تومان به هر کدام( که فقط چند ده میلیون تومان از طریق گیشه و تبلیغات بازگشت کند، چه دلیل منطقی میتواند داشته باشد؟ متاسفانه سینمای ایران بعد از انقلاب نه تنها پیشرفت نکرده بلکه تبدیل به رانت کده و مافیای اقتصادی آقازاده ها هم شده است. این اتفاق نظیر به نظیر در فوتبال مملکت هم روی داده است. حال وقتی علت تولید یک فیلم، فساد و جعل است چطور میتوان پذیرفت که این «آشغالهای دوست داشتنی» که هر کدام حس نوستالژیک یکی از شخصیت داشتان را برمیانگیزد صرفا یک الهام هنری از«حرامزادههای لعنتی» است؟ چگونه بپذیریم که هنرپیشگی بهروز وثوق یک »شوآف« برای پنهان کردن چهره پلید مافیای و رانت با پولشویی سینمای کشور نیست؟ همان بهروز وثوق که چند سال پیش از این در »فصل کرگدن« با تهیه کنندگی »اسکورسیزی« درخشش »مونیکا بلوچی« نقش آفرینی کرده بود. هر انسان عاقل و بالغی میداند که »ممل آمریکایی« همان که لامپ »گوگوش« را روشن کرد وقتی در فیلمی نقش آفرین کند، این فیلم یقیننا از زیز تیغ ممیزی سالم نخواهد گذشت و حالا بعد از فصل کرگدن و پرداختن به اعدامها و تجاوزهای دهه شصت این هنرپیشه بزرگ ایران نه نتها از نظر اخلاقی بلکه امنیت حکومت را نیز زیر سوال میبرد.

لینک دانلود متن

سینمای ایرانسینمای مستقل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید