ashkanp
ashkanp
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

مروری بر کتاب "از نو" نوشته ساتیا نادلا

کتاب “Hit refresh” توسط آقای ساتیا نادلا مدیرعامل موفق مایکروسافت نوشته شده است. این کتاب در 9 فصل توسط انتشارات آریانا قلم با شمارگان 2000 نسخه در تابستان 99 زیرچاپ رفت. مترجم کتاب "از نو" آقای کوروش بهرنگ بوده که ترجمه بسیار خوب و شیوایی از این کتاب را برای خوانندگان فراهم کرده است.

اگر فعالیت کاری شما در زمینه فناوری باشد حتما نام ساتیا نادلا را شنیده‌اید و در غیر این صورت قطعا با نام شرکت مایکروسافت آشنا هستید. آقای ساتیا نادلا مهندس موفقی است که مجددا مایکروسافت را زنده کرد! حالا کتابی را منتشر کرده که حاوی رموز موفقیت‌اش در مایکروسافت است. خواندن این کتاب بسیار هیجان انگیز است. البته باید اعتراف کرد که طراحی جلد کتاب که توسط انتشارت آریانا قلم صورت گرفته به شکل وحشتناکی افتضاح بوده ولی مهم مطالب آموزنده خود کتاب است.


مطالب زیر خلاصه‌ کتاب "از نو" است. این خلاصه حاوی نکات مهمی بوده که از نظر من قابل تامل بوده و صرفا توصیه‌ای است تا خوانندگان محترم با آشنایی بیشتری اقدام به خرید کتاب نموده و آنرا به صورت کامل مطالعه کنند.

مقدمه کتاب به قلم بیل گیتس نوشته شده است. آقای گیتس می‌نویسد: «بیست سال است که ساتیا را می‌شناسم. او فروتن، آینده‌نگر و عمل‌گراست. دائما با همه گفتگو می‌کند.سوالات‌اش همیشه هوشمندانه بود و با مهندسان سرسخت و وفادار شرکت به خوبی کار می‌کرد.»

نادلا دائما از خودش می‌پرسد: چرا من وجود دارم؟ چرا سازمان ما وجود دارد؟ نقش شرکت‌های چند ملیتی در جهان چیست؟ نقش یک رهبر فناوری دیجیتال چیست؟ تمام این سوالات انگیزه‌ای برای نوشتن این کتاب بودند.


سال 1992 وارد مایکروسافت شدم چون اعتقاد داشتم می‌توانیم دنیا را تغییر دهیم. پس از مدتی متوجه شدم بوروکراسی جای نوآوری را گرفته است. 24 سال در مایکروسافت بودم و وضعیت موجود به شدت آزار دهنده بود. در فوریه 2014 به عنوان سومین مدیرعامل انتخاب شدم. علاقه شخصی که داشتم و هدف بزرگ‌تری که دنبال می‌کردم مسببین این موفقیت بودند. اگر بتوانیم آنچه را که به صورت شخصی به آن باور داریم با آنچه شرکت می‌تواند انجام دهد پیوند دهیم تمام غیرممکن‌ها ممکن می‌شود.

وقتی برای اولین بار به مایکروسافت آمدم از من مصاحبه‌هایی انجام دادند در این مصاحبه‌ها خبری از سوالات تخصصی نبود! در یکی از آنها پرسیدند ساتیا فرض کن کودکی وسط خیابان رها شده و در حال گریه کردن است تو چه کاری میکنی؟ گفتم به پلیس اطلاع می‌دهم. مصاحبه کننده گفت: تو به همدلی بیشتری با بقیه نیاز داری!

بعد از اینکه فرزند اولم در اثر آسیب ناشی از خفگی در رحم با مشکلات بسیاری به دنیا آمد و ما متوجه شدیم باید از صندلی چرخدار استفاده کند فهمیدم برای رنج نبردن، یا حداقل زیاد رنج نبردن، افراد باید با ناپایداری‌های زندگی کنار بیایند. بودا همیشه دنبال این موضوع بود که چرا انسان‌ها رنج می‌برند؟

تحول‌های فرهنگی آهسته و دشوار به وجود می‌آیند. بعد از انتخابم به عنوان مدیرعامل اعلام کردم که باید روح مایکروسافت را دوباره کشف کنیم. فلسفه وجود مایکروسافت فراگیری استفاده از کامپیوترها بود. هر شخصی در هر جایگاهی روزی باید فرآیند نو شدن را تجربه کند.

به دلیل شغل پدرم، جابجایی زیادی در مدارس هند داشتم. از لحاظ تحصیلی عالی نبودم. پدرم برای کار به بانکوک رفت اما من در مدرسه حیدرآباد ماندم. آرزوهایم در آن سن کار کردن در یک بانک و بازی کراکت و درس خواندن در یک کالج معمولی بود. وقتی 15 ساله بودم پدرم یک کامپیوتر از بانکوک برای من آورد. در آزمون ورودی موسسات فناوری هند مردود شدم این موضوع بیشتر باعث متحیر شدن پدرم شد چون سابقه نداشت در خانواده ما کسی در یک آزمون مردود شود! مهندسی برق را در موسسه فناوری مانیپال قبول شدم و در دانشگاه با دوستان بلندپروازی آشنا شدم. در 21 سالگی یعنی در سال 1988 از دهلی به شیکاگو پرواز کردم.سال‌ها بعد خانه‌ای در سانی ویل کالیفرنیا با همان دوستان بلند پرواز اجاره کردیم. زمانی که کار خود را می‌کنید سرعت مناسب هم در پی آن می‌آید. مادامی که از انجام یک کار لذت میبرید آن کار را آگاهانه و به درستی انجام می‌دهید و نیت صادقانه شما سبب می‌شود ناامید نشوید. کارشناسی ارشد خودم را در ویسکانسین انتخاب کردم. آمریکا کشور بسیار پذیرایی بود گمان نمی‌کنم داستان زندگی‌ام در هیچ کجای دیگری امکان رخ دادن میداشت و امروز مفتخرم که شهروند آمریکا هستم.


اولین شغل من در سیلیون ولی در سان میکروسیستم بود. سان رهبری توانمند داشت اما در تدوین و پایبندی به استراتژی‌ها مشکلات زیادی داشت. بهترین زمان برای پیوستن به مایکروسافت را انتخاب کردم. همزمان که در مایکروسافت کار می‌کردم در آخر هفته‌ها با هواپیما به شیکاگو می‌رفتم تا طی دو سال مدیریت ارشد کسب و کار را اخذ کردم. شرکت‌ها را تشویق می‌کردم تا سیستم‌ عامل‌های ما را بخرند. در این مدت یاد گرفتم به شدت و با اشتیاق باید در برابر عدم اطمینان و ارعاب ایستادگی کرد. به رقیب احترام بگذارید ولی از او نترسید. همیشه اولویت اصلی تیم است. اهمیت حیاتی رهبری است. همیشه سعی کردم به دنبال افکار، احساسات و ایده‌های مردم باشم. تولد پسرم به من آموخت مشکلات زندگی آن طوری که من میخواهم حل نمی‌شود در عوض یاد می‌گیریم مقابله کنیم. همیشه به دنبال درک افکار، احساسات و ایده‌های مردم هستم. رهبری تیم Dynamics AX را برعهده داشتم و به پیشنهاد استیو بالمر وارد تیم جستجو شدم. تیم ما فقط Bing را نمی‌ساخت در حال ساخت فناوری‌های پایه ای بودیم که آینده مایکروسافت بود. به سمت ابر و سرویس های ابری رفتیم. زمانی که تصمیم گرفتیم کلود راه اندازی کنیم پیشتاز داستان آمازون بود. از طرفی انقلاب صنعت تلفن همراه را از دست داده بودیم. از 2008 تا 2011 مشغول آموزش ابر بودیم. ایجاد زمینه‌های آموزش مشترک، اعتماد و اعتبار

باید کاری می‌کردیم تا تغییر تمرکز از سرورها که حقوق تمام افراد را تامین می‌کرد به سمت ابر با درآمد کم و کوچک حرکت دهیم. باید زمینه مشترکی ایجاد می‌کردیم. بعد از مدتی متوجه شدیم به لینوکس نیاز داریم. پس محصول را از ویندوز آژور به مایکروسافت آژور تغییر دادیم تا بتوانیم راحت‌تر با لینوکس کنار بیاییم. در فوریه 2014 به صورت رسمی مدیرعامل مایکروسافت شدم در سوالات هیئت مدیره سعی کردم خودم باشم سعی نکردم بیل گیتس شوم. پادشاهی مایکروسافت در حال سقوط بود. در گوشی‌های هوشمند شکست خورده بودیم و محبوبیت ویندوز 8 در حال سقوط آزاد بود. شرکت بیمار و کارکنان خسته بودند از شکست و عقب ماندن خسته شده بودند. ساختن امید وطیفه اول ما بود.

در صنعت ما به سنت احترام گذاشته نمی‌شود.

گوش دادن مهمترین کاری است که من هر روز انجام می‌دهم. فیلم زیاد می‌بینم. اولین لقب من در مایکروسافت مبلغ بود. اصطلاحی مرسوم در فناوری برای کسی که استاندارد یا محصولی را با موفقیت در جامعه وارد میکند. انسجام برای ما از کمال بهتر بود. خواسته ما استفاده صرف مشتریان از محصولات نبود بلکه می‌خواستیم محصولات ما را دوست داشته باشند.


مردم هنوز هم به صورت فردی کارهای مهمی انجام می‌دهند، اما همکاری هنجاری است نوین بنابراین ابزارهایمان را برای توانمندسازی تیم‌ها ایجاد می‌کنیم. هدف ما کمک به سازمان‌ها برای دستیابی به موفقیت‌هایشان است. انتخاب راهبردی از همان ابتدا ذهن مرا مشغول کرده بود. راهبرد و فرهنگ درهم تنیده شده‌اند. فرهنگ معنای غریب و مبهمی دارد نوعی ناخودآگاه اجتماعی است.

فرهنگ روشی است که سازمان بر اساس آن فکر و عمل میکند اما افراد آن را شکل می‌دهند. همدلی برای حل مشکلات در همه جا چه در خانه چه در مایکروسافت ضروری است. در کسب و کار همدلی مغفول مانده است. ما باید تمایل سیری ناپذیری برای یادگیری از بیرون داشته باشیم و در عین حال نوآوری‌هایی را برای هیجان زده و خشنود کردن کاربرنمان داشته باشیم. باید از تفکری خارج شویم که دیگران نسبت به ما از قدرت بیشتری برخوردار هستند. کسی که به شما می‌گوید مسیر دقیق فناوری را می‌تواند پیش‌بینی کند اصلا قابل اعتماد نیست. هر رهبر باید ایده‌ای برای حرکت به جلو داشته باشد تا در برابر ترس و سکون، نوآوری داشته باشد.

با عدم قطعیت کنار بیا، ریسک کن، اشتباهات را در طول مسیر شناسایی کن و در انتها به سمت برتری حرکت کن. همه ما خواهان فرهنگی هستیم که در آن شنیده و حمایت شویم.

در یکی از کنفرانس‌های خبری، خبرنگاری از من و مایکل دل پرسید: آیا شما دوست هستید؟ آیا دوستِ دشمن هستید؟ پاسخ ساده‌ای دادم: ما دوستان قدیمی هستیم که برای بسیاری از مشتریان با هم رقابت می‌کنیم.

زمانی که سکان رهبری را برعهده گرفتم وضعیت خوبی با سامسونگ نداشتیم، یاهو نظر خوبی نسبت به ما نداشت و دنبال فسخ قرارداد بود. تمام تلاشم را کردم تا با آنها همدل شویم و مشکلات را بشنویم. اعتقاد دارم اعتماد اجزای دیگری هم دارد: احترام، گوش دادن، شفافیت، متمرکز بودن

مهمترین اصل من ایجاد ارزش آفرینی برای مشتریان است.

ما انسان‌ها تمایل داریم تا درباره چیزی مبالغه کنیم که در کوتاه مدت می‌توانیم به آن برسیم، اما چیزی را که در درازمدت می‌توانیم به دست بیاوریم دست کم بگیریم. زمانی که هونولنز را دیدم به شدت منقلب شدم کاربرد بازی آن یادم رفت و بیشتر به فکر کاربرد آن در بیمارستان‌ها و کلاس‌های درس بود.

در این قسمت از کتاب آقای نادلا بیشتر تمرکز خود را در مورد معرفی داده های بزرگ، قدرت رایانشی و االگوریتم های پیچیده هوش مصنوعی می‌گذارد.

توضیحاتی مبسوط در مورد هوش مصنوعی و چگونگی رشد آن می‌دهد و بعد از آن از رایانش‌های کوآنتومی می‌گوید.

در 24 نوامبر 2014 سونی پیکچرز هک شد.این هک توسط هکرهای استخدام شده توسط کره شمالی صورت گرفت تا مراتب اعتراض خود را نسبت به پخش فیلم کمدی که مورد رهبر آن کشور ساخته شده بود اعلام کنند. سونی در معرض خطر عظیمی قرار گرفت و با شرکای خود وارد مذاکره شد که چه کسانی تمایل به پخش آنلاین فیلم دارند. مهندسین امنیتی ما هشدار دادند که در صورت پخش فیلم ما در معرض حملات زیادی قرار خواهیم گرفت. مقابله با کره شمالی برای ما به شدت پرهزینه بود. اما در نهایت متوجه شدیم که چیزهای زیادی درمیان است. آزادی بیان، حفظ حریم خصوصی، امنیت و حاکمیت ارزش‌ها ... بدون ذره‌ای عقب نشینی با همدلی و همراهی مهندسین فیلم را مطابق با برنامه پخش کردیم. بعد از این قسمت در مورد خلا قوانین در آمریکا و اروپا صحبت می‌شود که چطور شرکت‌ها درگیر دعواهای حقوقی دولت ها می‌شوند.

فرمولی که مورد علاقه آقای نادلا است تا اعتماد را در طول زمان کسب کند:

همدلی+ارزش‌های مشترک+امنیت و قابلیت اطمینان = اعتماد در طول زمان

از چرائی و چگونگی تصویب قوانین انتشار دیجیتال صحبت می‌کند. انجام دادن هرکاری باید در جهت افزایش سطح اعتماد جامعه باشد.

بهره‌وری و کارآمدی هدف اصلی رشد فناوری بوده است.

(آموزش + نوآوری)*شدت استفاده از فناوری = رشد اقتصادی

و ...

هر دردی شروع درک جدیدی از مفهوم زندگی است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید