ویرگول
ورودثبت نام
سما
سما
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

در ستایش تجربه

در مارکتینگ مفهمومی هست به نام فروختن تجربه. یعنی امروزِ روز علاوه بر کالا و خدمات کاروکسب‌ها یک چیز دیگر هم ارائه میدن که اسمش تجربه است. مثلا وقتی اسکیپ روم میریم یا وقتی ماشینمون و در تعمیرگاهی که ویترین داره تعمیر میکنیم بخشی از چیزی که بابتش پول میدیم تجربه است.

حتی خرید از یه مال لاکچری یا خرید یه قهوه بیرون بر ممکنه خریدن تجربه باشه.

کاروکسب‌ها سعی میکنن با اضافه کردن تجربه‌های منحصر به فرد به محصولاتشون ارزش اونها رو بالا ببرن.

حالا من کاری به ماجرای تجاری ش ندارم. چیزی که من میخوام در موردش حرف بزنم محدوده تجربه آدمها است. من دوستی دارم که همیشه از شنیدن داستان‌های دردناک یا بحث‌های سیاسی به بن بست رسیده، فیلم‌های تاریک و غیره گریزانه. ترجیح میده span تجربه شو کوچیک کنه و دنیای بهتری و در ذهن خودش داشته باشه.

از ماده اولیه تا تجربه
از ماده اولیه تا تجربه


من هم به نوع دیگری این محدوده تجربه رو برای خودم تعریف کردم. من دلم میخواد تصور کنم بدن انسان فقط پوسته و زیرش چیز دیگری نیست و پوست پاره نمیشه. برای همین از دیدن تصویر تکه تکه شدن آدمها یا هر گونه خراش برداشتنی در فیلم‌ها پرهیز می‌کنم.

از شهربازی چندان لذت نمی‌برم چون اکثر بازی‌هاشو تجربه نزدیک به مرگ می‌دونم. همیشه از بسیاری از تجربه‌های تلخ گریزان بودم و حتی تصورش هم برام غیر ممکنه. البته به نظر خیلی هم عجیب نیست. کیه که دلش بخواد تجربه تلخ داشته باشه.

اما رویکرد دیگری هم میتونست به این وقایع وجود داشته باشه. رویکرد لذت تجربه کردن. همه ما تنهایی و غم و خشم و ترس رو تجربه کردیم. اما همین اواخر در مکالمه با یک عزیز من به این نکته توجه کردم که من هیچوقت این موارد رو تجربه نکردم. با این که در این شرایط قرار گرفتم ولی تمام تلاشم و کردم که حسشون نکنم یا باورشون نکنم. مثل وقتی که در فیلم پای کسی و میبرن. میدونی که این اتفاق در حال رخ دادنه اما چشم ها رو میبندی که تجربه ش نکنی.

این عزیز هر وقت ناراحت می‌شدم پیشنهاد میداد به این واقعه هم به چشم یک تجربه نگاه کنم. درد رو تجربه کنم.

من وقتی تنها بودم فقط در فرار ازش بودم. یا وقتی ترسیده بودم یا خشمگین بودم. در حالی که می تونستم به عنوان بخشی از زندگی تنهایی یا غم یا خشم رو در آغوش بگیرم.

به نظرم زندگی کردن یعنی تجربه کردن. کسی که همیشه در فرار باشه فرصت زندگی کردن و از دست میده.

احتمالا دفعه بعد که کسی در فیلمی چشم رقیبش رو فشار بده و بترکونه من سعی می کنم چشمهامو نبندم.


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید