قطعا رابطه سمی چیز بدی است. به نظرم این نوع رابطه ممکنه برای هر کسی پیش بیاد اما تفاوت آدمها در واکنش به شرایط به وجود آمده است. کسی که نسبت به خودش و احساساتش احترام قائل ه بهتر متوجه بیاحترامی دیگران و لزوم خروج از رابطه می شه.
برای خیلیها خیلی طول می کشه تا متوجه بشن کاملا حق دارن در برابر این رفتارها آزار ببینن. حتی گاهی مورد آزار قرار گرفتن باعث نمیشه از اون افراد نفرت پیدا کنن.
آدمهایی که تاکسیک رفتار میکنن خودشون هم درگیریهای حتی شدیدتر روانی و دارن تجربه میکنن که اصلا حس خوبی نیست. قاعدتا اونها بیشتر از قربانی هاشون قربانی خودشونن. ولی اول و آخرش یا باید به طرز قابل توجهی عوض شن یا باید تجربه تکراری رها شدن رو به جون بخرن چون چند نفر خودآزار و خودکوچکبین پیدا میشه که تحملشون کنه؟
گرچه واقعیت اینه که خیلیها رابطههای این مدلی رو به دلایل واهی ادامه میدن. دلایلی مثل ترس از تنهایی یا تصور اینکه پارتنرشون حق داره و اونها اشتباه کردن یا خیلی چیزای دیگه.
ولی من حرفم این نیست. کاری به دینامیکهای این رابطه ندارم. من میخوام در مورد ریکاور شدن از این رابطهها حرف بزنم یا این که چرا نباید برای مدت طولانی در رابطههای تاکسیک بمونیم.
حتما از این جملهها شنیدید که فلان چیز پترن یا الگوی زندگی توعه. بعضی چیزا در زندگی هر فرد بیشتر رخ میده. طرف میگه ای داد چرا من هر بار باید با یه نفر دوست بشم که مثلا پررو و حاضر جوابه.
انگار این آهنرباعه و اون آهن.
در نتیجه عجیب نیست که یه نفر چندین رابطه تاکسیک رو پشت سر هم تجربه کنه.
ولی اتفاقی که بعدش میفته برای من جالبه.
ترس از داشتن رابطه سمی. مثل مارگزیده ای که از ریسمون سیاه و سفید میترسه.
اگر بیشتر ارزش خودمون و بدونیم و برای خودمون جذاب باشیم در نتیجه انتظار احترام و توجه بیشتری داریم و اگر به آدمی رفتار خوبی با دیگران داره و بالطبع با ما هم رابطه خوبی داره بربخوریم میتونیم یک رابطه سالم و تجربه کنیم. و رفتارهای ما هم حتی به سلامتش بیشتر کمک کنه.
اما در این دنیایی که به نظر همه چیز خوبه ترس ما رو رها نمیکنه. کوچکترین نشانی از کم توجهی یا بیاحترامی مثل یه پرچم قرمزه و ممکنه بدمون هم نیاد ثابت کنیم در رابطه نامناسبی هستم و برای اثبات هر چه بیشتر تسلطمون بر زندگی آمادگی داریم تا قهرمانانه از رابطه سالممون که قطعا مزایای زیادی هم داره بیرون بریم.
برای همینه که میگم رابطه سمی و تجربه نکنید. خودتون و توی رابطه فراموش نکنید. و باور کنید تنهایی همیشه همیشه همیشه از رابطه بد بهتره.
درسته که یه همراه واقعی میتونه همه بهانه ها را از دلمون بگیره ولی وای به روزی که اون هم طاقتش طاق بشه. اونوقته که بیخودی زندگی خودمون و خراب کردیم.
سختترین چیزی که تو رابطههای سمی تجربه میکنیم بی اهمیت بودن علاقه ما به اون افراده. انگار هر چی بیشتر بهشون توجه می کنیم کمتر بهمون علاقه پیدا می کنن. این بزرگترین اشتباهیه که ما میکنیم که فکر میکنیم کم محلی کن خودش برمیگرده. نصیحت درستش اینه که اگه کسی با محبت کمتر محبت بیشتر بهت کرد در اولین لحظه رهاش کن.
البته این که فکر کنید فقط پارتنرها میتونن سمی باشن در اشتباهید. مدیر، پدر و مادر، همکارها یا دوستانتون هم میتونن تجربه دردناک پذیرفته نشدن رو براتون رقم بزنن. مهم نیست که کی داره این فضا رو درست میکنه مهم شناسایی و حذف کردنشه. یا حداقل اگر قابل حذف کردن نیست مراقبت از خودمون در برابر اثرات یک رابطه سمی ه.