1) انگیزه از واقعیت تا توهم
2) چطور سخنرانان انگیزشی روی ما تاثیر میزارن؟
3) انگیزه چی هست و چی نیست؟
4) نقش مغز در شکل گیری انگیزه.
5) اهمیت انگیزه در زندگی ما چیه و جرا باید داشته باشیم؟
6) چطور میتونیم در خودمون انگیزه ایجاد کنیم.
متاسفانه امروزه مطالب خیلی سطح پایین و غیر کاربردی در بین سخنرانهای انگیزشی میبینیم که شمارو برای چند ساعت اولیه بعد سمینار یا کلاس تحت تاثیر قرار میدن اما وقتی هرچی بیشتر از دوره شما میگذره با تمام پیگیری شما برای بهبود خودتون تغییرات خیلی در شما کم میشه به طوری که شما از حالت قبل هم بدتر میشید و حالا شما اعتیاد پیدا کردید به مطالبی که برای شما حکم مسکن رو دارند و فقط چند ساعت آرومتون میکنند اما وقتی اثر دارو میپره شما بدتر از قبل میشید و در آخر این بازی کثیف هم شما بازنده ماجرا هستید چون با توهماتی که دریافت کردید در حقیقت اطلاعات بدرد بخور واقعی نسیب شما نشده و فقط مطالب مصنوعی رو وارد ذهنتون کردید.
در زمانهای قدیم اجداد ما وقتی از غار بیرون میومدن با بعضی حیوانات روبه رو میشدن که صدای خیلی کمی داشتند یا اصلا صدایی نداشتند مثل مورچه/خرگوش/آهو/گوسفند و.. اما حیواناتی هم بودند که وقتی انسانهارو میدیدن از خودشون صداهای بلندی خارج میکردند تا قدرت خودشون رو نشون بدن و انسانها هم از شنیدن صدای اون حیوانات میترسیدن و تحت تاثیر قرار میگرفتن و برای همیشه اون صدای بلند اونها در یاد انسانها موند و اون صدای نرم و نازک موجودات دیگه بعد از مدتی از یاد انسانها میرفت چون وقتی اجداد ما از غار برمیگشتن از اون حیواناتی صحبت میکردن که صداهای بلند و چهره ترسناکی داشتند برای همین انقدر برای انسان یاداوری شد تا به صداهای بلند حساس بشه و ما یادگرفتیم اونجا که صداهای بلند رو راحت تر میشنویم و هرکسی حالا برای ما با صدای بلندتری صحبت کنه احساس خطر میکنیم و سعی میکنیم که با براورده کردن خواسته اون خودمون رو نجات بدیم برای همین در سخنرانی های انگیزشی امروز میبینید که داد و بیداد های زیادی انجام میشه تا توجه شمارو جلب کنند و این حس خطر رو به مغز شما بدن تا به خواسته اونها توجه کنید و در سالن در جواب جمله سخنران که میگه باورهام رو باور میکنم شما هم داد بزنید و این جمله رو تکرار کنید تا صندلی کناری شماهم این جمله رو بگه و در نهایت این صداهای زیاد انقدر در سالن پخش میشه که همه تحت تاثیر این جو کاذب قرار میگیرن و شماهم…
انگیزه به موجی از انرژی گفته میشه که همیشگی نیست و خیلی زیاد بستگی به حال و هوای ما داره یعنی اگر در زمانی اتفاق خیل خوبی برای ما افتاده باشه طبیعتا حال ماهم خوبه پس انگیزه بیشتری هم برای زندگی کردن داریم اما اگر اتفاق بدی برای ما افتاده باشه ما حس و حال هیچ کاری رو تقریبا نداریم.پس انگیزه به حس و حال ما بعد از اتفاق های خوب گفته میشه که باعث میشه ما برای زندگی کردن توان بیشتری داشته باشیم. انگیزه مانند مسافر توراهی هستش که معلوم نیست قسمت باشه که سوارش کنیم یا نه برای همین اصلا قابل اطمینان نیست و نباید منتظر آمدنش باشیم ولی اگر اومد با استقبال گرم میزبانش هستیم.
بعضی افراد به هوس های زودگذز خودشون میگویند انگیزه مثل زمانی که جوگیر میشیم برای انجام کاری و این در حالی هستش که انگیزه واقعی خیلی محکمتر از این حرفهاست برای همین یک موردی که گفتم افراد موفق بیشتر از انگیزه استفاده میکنند چون واقعی و قابل لمس هست.
افردی هم هستند که برای گرفتن انگیزه ساعت و روز مشخص میکنند مثلا میگند که برای دریافت انرژی باید در فلان ساعت در فلان وضعیت قرار بگیری تا موج انگیزه به سراغت بیاد و این موضوع دقیقا شمارو یه آدم اهمال کار بارمیاره چون منتظر هستی تا یه ساعتی بیاد بعد به سراغش بری که این بزرگترین اشتباهه که در ادامه بیشتر دربارش صحبت میکنیم.
در مغز ما قسمتی وجود داره به نام R A S که این قسمت نامش مرکز توجه هستش یعنی ما به اون میگیم که به چه چیزهایی اهمیت بده و چه چیزهایی رو نبینه.حالا این انتخاب با ماست که چه چیزی رو برای مغزمون مهم نشون بدیم و ازش بخواییم که دنبال اونها بگرده مثلا میشه ازش بخواییم که دنبال اتفاقات خوب توی زندگی ما بگرده تا با دیدن اون لحظات انگیزه ماهم بالا بره.
اگر منتظر رسیدن انگیزه باشیم احتمالا مرگ از انگیزه زودتر به ما برسه.ما برای افزایش انگیزه خودمون باید به سراغش بریم و در خودمون ایجاد کنیم وگرنه انگیزه انقدر بیکار نیست که به سراغ ما بیاد.
شما وقتی تشنه میشید هیچ چیزی به جز آب نمیتونه شمارو از تشنگی دربیاره و نقش انگیزه در زندگی ماهم همینه و میتونه تشنگی مارو رفع بکنه حالا برای اینکه ما بهتر زندگی کنیم باید بتونیم این آب رو در نزدیکی ما نگه داریم تا زندگی ادامه داشته باشه و فقط باید اهمیت موضوع رو درک کنیم.ما انسانها تا اهمیت یک ماجرا رو درک نکنیم هیچ وقت به سراغش نمیریم و من در ادامه بیشتر درباره اهمیت انگیزه برای شما صحبت میکنم.
خیلی از بزرگان انگیزشی مثل آقای تونی رابینز میگن که انگیزه مثل ماشینی هستش که موتورش تقویت شده و میتونه با سرعت بالاتری نسبت به ماشینهای دیگه حرکت کنه.اینجا متوجه میشیم که بدون انگیزه هم میشه ادامه داد به زندگی اما یک ماشین معمولی هستیم که یک موتور معمولی هم داره پس نباید ازش توقع داشته باشیم که با سرعت بالا حرکت کنه و با بزرگان رقابت داشته باشه.
انگیزه واقعی عمرش خیلی بیشتره و میتونه خیلی زیاد در اختیار ما باشه در واقع اگر انگیزه های کاذبی که در ابتدای مقاله دربارش صحبت کردیم رو داشته باشید خیلی نمیتونه به شما کمک کنه ولی اگر از مسیر درست اون پیش بریم خیلی زیاد میتونیم ازش استفاده کنیم.خود همین آقای تونی رابینز که از سخنرانهای مشهور انگیزشی هستش میگه من برای تفریح و مسخره کردن سخنران انگیزشی با دوستانم به سالن برگزاری رفتم ولی اونجا جملاتی شنیدم که زندگی من رو تغییر داد.خب این انگیزه ای که در تونی رابینز ایجاد شد چقدر قوی بود که سالهای سال همراهش هست و اون رو به یکی از ثروتمندان تبدیل کرده؟چرا دیگران نمیتونند انقدر از انگیزه استفاده کنند؟پس حتما مهمه که از کدوم مسیر انگیزه رو بدست میارید.
طبیعی هستش که هرچقدر رو به جلو میریم مسائل ما شکل جدیدتری به خودش میگیره و همچنین سرعت تغییر بسیار بالاست برای همین انسانها احتیاج به این دارند تا خودشون رو همیشه از نظر روحی در سطح بالا باشند تا بتونند روند بهتری توی زندگی داشته باشند.
خواستن: اینکه ما بخواییم شور شوقی در زندگی ما جریان داشته باشه در ابتدای کار خیلی مهمه چون اگر به همون قسمت R A S که در بالا گفتم پیغامی داده نشه اون هم بی تفاوت از کنار همه چیز میگذره پس ما باید اول به مغز خودمون این پیغام رو بدیم که من قصد تغییر دارم.
استفاده کردن از اطلاعات: وقتی که مغز رو مطلع کردیم حالا باید درباره انگیزه اطلاعات دقیق کسب کنیم و به سراغ منابع بهتری بریم.منظورم اینکه به جای اینکه از افراد غیر متخصص کمک بگیریم به سراغ افرادی بریم که در این زمینه سابقه بهتری دارند تا در دام انگیزه کاذب نیفتیم.
آزمون و خطا: بعد از کسب اطلاعات باید اونهارو اجرایی کنیم و اجازه بدیم تا مسیر عصبی اون شکل بگیره و بتونیم سبک خودمون رو پیدا کنیم چون انگیزه فرمول کلی نداره و ما باید در زندگی خودمون پیاده کنیم و تست کنیم که چه کاری به ما انگیزه بیشتر و محکم تری میده چون این موضوع کاملا سلیقه ای هستش و برای افراد مختلف فرق داره مثلا گوش دادن موزیک شاد برای یه نفر حس خیلی خوبی میده و برای یه نفر دیگه نه تنها حس خوب نمیده که حتی احساس گناه هم میکنه پس برای پیدا کردن اون باید آزمون و خطا کنید تا سبک خودتون رو پیدا کنید.
رفتار آدمها: همیشه ما اطرافمون کلی آدمهای خوب داریم که هیچ وقت اونها رو نمیبینیم در حالی که اونها کنار ما هستند و دارن حس خوب رو به ما منتقل میکنند اما چرا ما اونهارو نمیبینیم؟چون تا حالا بهشون دقت نکردیم مثلا همسری رو کنار خودمون داریم که اگر هر روز بخواییم به یک رفتار خوبش فکر کنیم کلی انگیزه ما بیشتر میشه و رابطه بهتری هم خواهیم داشت پس سعی کنیم به جای دیدن رفتارهای غلط آدمها به خوبی های اونها فکر کنیم تا هم حال خودمون خوب بشه هم حال اونها.
در خویش تن دوستی خودمون: اینکه ما ارزشمند هستیم با تمام خوبی ها و بدیها خیلی مهمه و از این مهمتر اینکه به خودمون فرصت جبران و اصلاح بدی هارو بدیم و برای اشتباهات گذشته خودمون رو سرزنش نکنیم و به خودمون اجازه بدیم تا با یادگیری و درس گرفتن از گذشته آینده بهتری رو برای خودمون رقم بزنیم.این خویش تن دوستی خیلی میتونه انگیزه مارو برای ادامه زندگی بالا ببره.
وسایلی که دوستشون داریم: گذاشتن عکسهایی که باهاشون خاطره خوبی داریم کنار دستمون خیلی حس خوبی میده من یادم میاد مدرسه که میرفتم دفتری که پدرم توش کار میکرد زیر میزش پر بود از عکسهایی که ازش خاطره داشت و اون به منم حس خیلی خوبی میداد چه برسه به خودشون پس داشتن لحظه های خوب گذشته انگیزه خوبی برای ادامه کار هم میده.