"روایت ، فقط یک داستان نیست، بلکه نمایش گفتن یک داستان به وسیله ی بعضی اشخاص برای بعضی دیگر در بعضی مواقع و برای بعضی هدف هاست." کرنر
اساسا آنچه ما را مجذوب ادبیات می کند مجاز است، که قدرت متمرکز خواننده به کمک تخیل این فضای مجازی را ساده می کند یا شدت می بخشد. بنابراین خواننده می داند که هنگام خوانش روایت، در درون یک دوره ی زندگی یا لحظه ای از آن قرار می گیرد که می تواند هر زمان که بخواهد، از آن خارج شود یا این که مسیر را به نفع خویش تغییر دهد.او به اختیار خود پا به این عرصه می گذارد و به اختیار خود ادامه می دهد یا سرباز می زند.زمان و فضا در دست اوست.او می تواند متوقفش کند یا دوباره ادامه اش دهد. به عبارتی اگر چه داستان ها مکان و زمان دارند اما خواننده می تواند فارغ از مکان و زمان خاص خود وارد جهان آنها بشود.
بارت باور دارد که روایت نه فقط بدون یک راوی، بلکه بدون یک خواننده نیز نمی تواند وجود داشته باشد. دخالت خواننده در فضای روایت از زمان خوانش اولین خط از روایت آغاز می شود.او نه تنها می تواند خطوط سیاه نوشته را بخواند ، بلکه می تواند لایه های سفید و نانوشته ی میان متنی را نیز بخواند.
دقیقا معلوم نیست که قدرت پرکردن سفید خوانی های متن به خواننده واگذار می شود یا آن که متن تعیین کننده ی نهایی اقدامات خواننده می شود.
آیا شکاف میان انسان کامل به وسیله ی خواننده ای که آزادانه داوری می کند پر می شود یا خواننده ای که از دستورالعمل های متن رهنمود می گیرد؟ آیزر معتقد است در نهایت پدیدار شناختی است که تجربه ی خواننده را از تعبیر متن درر کانون فرآیند ادبی قرار می دهد.از نظر او خوانندگان با حل کردن تناقضات میان دیدگاه های گوناگون موجود در متن یا با پرکردن شکاف های میان این دیدگاه ها به شیوه های مختلف، متن را وارد آگاهی خود کرده و آن را به تجربه ی خویش بدل می کنند.
معمولا در روایت های ناتمام امکان سفید خوانی بیشتری برای خواننده مهیا می شود.
ن#نوشته
فرشته اشتری