"نشان محو"
میان دل
کنار رهگذار عشق
دلم جامانده در حسرت
گریزانم از این وحشت
در این گلگشت تنهایی
نهان در غربت دنیا
نشانم بی نشان و محو
غریقم روی موج خسته دریا
حریفم خلوت و می
حریمم دل
چراغم ماه
دلم می ترسد از شب های یلدایی
از این تردید و رویا
تنم می لرزد از خاموشی سرما
هنوز ایستاده ام اما...!
"افسانه عبدی"