وقتی صحبت کتاب خوندن میشه، خیلی چیزا تو ذهن همه میادش، این که سرانه کتاب خوانی توی کشور ما پایینه یا این که چه کتابی خوبه برای خوندن؟ اصلا این همه عنوان کتاب کدومش میتونه جذاب باشه؟ تیتر های بدون تعمل انتخاب شده که فقط برای جذب مخاطب هستن و خیلی چیز های دیگه ولی در قلب این اتفاقات یه روز اتفاقی افتاد که زندگی من رو تغییر داد.
با یه درس توی دبیرستان و یه معلمی که تنها چیزی که براش مهم بود آشنا کردن ما با دنیای ادبیات بود توی نوشته قبلی در مورد انجمن شاعران مرده صحبت کرده بودم شاید وصف معلم ادبیات ما هم به مثال کارکتر معلم توی انجمن شاعران مرده خالی از لطف نباشه.
وقتی وارد کلاس میشد شروع میکرد عنوان کردن خاطراتی از کتاب خوندن هاش، برای ما قابل تامل بود که یک نفر برای کتاب خوندن مجبور بشه کتاب ها را لای لاحاف و تشک قاییم کنه و جا به جا کنه برای این که بتونه ذوق خوندن کتاب های ممنوعه رو تجربه کنه.
کتاب ممنوعه، فیلم ممنوعه، خیلی خلاصه بگم منو یاد نظام آموزشی صنعتی میندازه که به جون همه دنیا افتاده و سعی میکنن تجربیاتی که شاید برای همه صدق نکنه رو به خورد همه بدن، بگذریم چی بگیم که نرود میخ آهنی در سنگ دوست دارم هر روز هر روز هر روز بنویسم اعلامیه پخش کنم و داد بزنم اشتباه داری میزنی داداچ ولی خوب شاید جاش اینجا نباشه و یه روز دیگه در موردش صحبت کردیم.
اما بریم سراغ کتاب های ممنوعه !!!
حس خوندن یک کتاب ممنوعه اونم چیزی که با هیجاناتی که تجربش نکردی تو رو درگیر میکنه، تو رو به قلب یه داستان ممنوعه میبره، تجربیاتی که هیچ کسی تجربش نکرده و نتیجش سهمناک تر از چیزی باشه که خواننده انتظارش و داره تو رو به خوندن کتاب معتاد میکنه.
نمیدونم لازم ذکره که بگم یک روز و نصفی بدون این که شام و ناهار یا حتی قطره ای آب بخورم پای این کتاب و بودم و شبیه یه کرم برگ شروع کرده بودم به خوردن کلمه کلمه کتاب و چقدر حس غیر قابل وصفی هستش.
و این حس با هر کتاب خوبی دوباره تجربه کردم و دوباره و دوباره و هیچ وقت تکراری نشد. کتاب هایی که میخوندم خارج از اسم و موضوع بودن هر چیزی که دروغ نبود و حس جدیدی و بهم انتقال میداد رو با کلمات حس میکردم و ادامه میدادم. همه و همه این اتفاقات فقط با ذوق یک معلم اتفاق افتاد. ( اگر دنبال پیشرفتی در کتاب خوانی هستید نیاز به فروش کتاب با سرانه کتابخانی یا نمایشگاه های عریض و طویل نیست صرفا ذوق معلم را کور نکنید )
اسم کتاب پر بود و پری شد برای پرواز من.
اما نکته آخری هم که میخوام بنویسم و بگم دلیل نوشتن این مطلب بود وقتی با چند نفر از دوستانم کنار هم قرار گرفتیم و در مورد کتاب خوانی و کتاب خواندن صحبت کردیم پرسیدن که تو چه کتاب هایی رو میخونی و من هم ده تا علامت سوال بزرگ تو سرم به وجود اومد چطور من هنوز خودم نمیدونم چه کتاب هایی رو میخونم ؟؟؟ حس قرار گرفتن کنار چندین نفر که اونا هم از کتاب خوندن لذت میبردن حس وصف نشدنی هستش
اگر کتابی هست که فکر میکنید دوباره پری میشه برای پرواز من برام بفرستید لیستی تهیه میکنیم از کتاب هایی که خوب هستن و به دیگران معرفی میکنیم تا اونا هم این حس بتونن احساس کنن و لذت خوندن رو بچشن و من خودم برای شروع کتاب ممنوعه معلم پر ذوق دبیرستانمون رو معرفی میکنم:
1- رمان پر اثر شارلوت مری ماتیسن
2- کتاب موج سوم از الوین تافلر
3- بازیکن تیمی ایدئال از پاتریک لنچونی